انجمن‌های فارسی اوبونتو

جامعه کاربران => کافه اوبونتو => نویسنده: ALi.pAkrohk در 18 بهمن 1396، 06:08 ق‌ظ

عنوان: رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: ALi.pAkrohk در 18 بهمن 1396، 06:08 ق‌ظ
به نام خدا
درود دوستان
امیدوارم عالی باشید.
علی هستم در خدمت شما.
دوستان این پست رو زدم تا یه سوال بپرسم.
کسی توی این انجمن داریم که تلاش های برای موفقیت کرده باشه ولی نتونسته بش برسه؟
لطفا دوستانی که این طوری بودن بیان و بگن.
اینطوری بقیه از تجربه خوب شما استفاده می کنن.

اول از همه خودم :
تابستون امسال با دوستام( دونفر هستند) سعی کردیم یه بازی رایانیی با UE4 بسازیم.
ولی یکم بدون برنامه عمل کردیم.
هیچ وقت فکرش هم نمی کردیم ساخت یه بازی اینقدر کار ببره بعد سه ماه و خوردیی کار تازه یه نقشه کامل ساخته بودیم.
کیفیت خوبی داشت ولی خوب کدوم سیستمی می تونست اجراش کنه واقعا سخت افزار بخور بود. از اون مهم تر خیلی کوتاه بود.
توصیه من به همه
اول از همه تیمی کامل جمع کنید.
بعد از اون حسابی در مورد سخت افزار ها و روش سبک کد زدن تحقیق کنید.
کارماکه درست پیش نرفت امید وارم برای شما خوب باشه.
البته این کار اول ما بود.
عنوان: پاسخ : رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: Emptyc در 18 بهمن 1396، 07:47 ق‌ظ
من یه مدت اینجوری بودم که باید هر کاری که انجام میدم بهترین کار باشه ](*,) باید کامل باشه حالا هر چی که میخواست باشه هدفم باشه یا کاری واسه یه نفر دیگه باشه من باید بهترین کارو بکنم. ولی همونجوری که آدما کلا اشتباه زیاد میکنن 8) منم زیاد اشتباه میکردم و هیچ وقت از کاری که انجام میدادم راضی نبودم و همیشه به خودم سرکوفت میزدم که تو هیچی نمیشی، اینا همه باعث شد که افسرده بشم و گوشه گیر. ولی یه روزی نمیدونم چی شد به خودم گفتم من چمه  ;D چرا اینجوری شدم به خودم جرئت دادم ::) برم از این و اون بپرسم و تحقیق کنم تو یه انجمنم مشکلاتمو گفتم و بعدا فهمیدم که من تو دام‌کمال‌گرایی گیر کردم. از وقتی‌ام که فهمیدم این مشکل رو دارم دیگه شروع کردم به روحیه دادن به خودم و کلا نحوه صحبت کردن با خودمو عوض کردم و وعده‌های الکی‌ام به خودم نمیدوم و مهمتر از همه برای انجام یه کاری قدم‌های بلند بر نمیدارم سعی میکنم کارمو تیکه تیکه ببرم جلو. امیدوارم هیچوقت درگیر کمال‌گرایی نشید چون واقعا آدم رو افسرده میکنه. ](*,)
و کلام آخر اینکه زیادی بلند پرواز نباشید، اگه کسی رو میبینید به جایی رسیده مطمئن باشید اون شخص قبل از رسیدن به موفقیت توی کارش، سختی‌های زیادی کشیده و همون‌جایی که شما هستید اونم بوده. فقط ما همیشه موفقیتش رو دیدیم و سختی‌های اونو تجربه نکردیم.
عنوان: پاسخ : رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: AmirHossein WP در 18 بهمن 1396، 11:59 ق‌ظ
این اتفاق بار ها برای من افتاده
که بیشتر به خاطر نبود برنامه ریزی مناسب و بد قولی اعضای تیم بوده
بعضی وقتا نبود سرمایه کافی
هر پروژه یه پایانی داره حالا چه موفق چه ناموفق
مهم تجربه ای که برای کار بعدی میکنیم
البته یکی گفته که گذاشتن اسم تجربه روی اشتباهات درست نیست
عنوان: پاسخ : رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: Silvio Dante در 18 بهمن 1396، 01:25 ب‌ظ
من تا الان توی چندتا تیم همکاری کردم توی کارای مختلف ولی همیشه بخاطر کم کاری اعضای دیگه کارمون شکست خورد! بعضیا حتی دلشون نمی‌خواد روزی یه ساعتم به کارشون برسن...
خلاصه تو این دو سه سال اینو فهمیدم کار تیمی اونم تو جایی مثل ایران حرکت خوبی نیست مگر اینکه طرفتو بشناسی ...
عنوان: پاسخ : رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: سلمان م. در 18 بهمن 1396، 02:59 ب‌ظ
کسی توی این انجمن داریم که تلاش های برای موفقیت کرده باشه ولی نتونسته بش برسه؟
لطفا دوستانی که این طوری بودن بیان و بگن.
اینطوری بقیه از تجربه خوب شما استفاده می کنن.
من هزاران مورد می‌تونم برات مثال بزنم!

برای موفق بودن نیاز به تجربه شخصی هست، یعنی شخص خودت بدونی که چه راهی درست هست و چه راهی درست نیست (در هر زمینه‌ای که فکرشو کنی) ولی یه مشکلی هست! اینکه تو چجوری می‌تونی بفهمی که چه راهی درست هست چه راهی درست نیست؟ جز اینکه خودت تجربه کنی! و چندین بار راه اشتباه رو بری تا بتونی راه درست رو تشخیص بدی.
عنوان: پاسخ : رویا:موفقیت یا آرزو
ارسال شده توسط: سید وحید رضا برهانی در 21 بهمن 1396، 05:43 ب‌ظ
در مورد من اغلب سه تا دلیل بوده که باعث شکستم شده :
۱) مشکل هزینه : مثلا گاهی به جای اینکه یک ابزار خوب بگیرم برای اینکه ارزون تر دربیاد با وسایل ساده و خلاقیت خودم یک معادل براش درست می کردم که خب خیلی خیلی کم پیش می یاد که درست و خوب کار کنه!
۲) نبود آزادی: شاید شعاری به نظر برسه ولی خیلی وقت ها بوده که چون اجازه انجام یک کار رو نداشتم کل پروژم شکست خورده. کار بدی هم نبوده مثلا یک چیزی بوده که بدون کارت پایان خدمت اجازه نمی دادند. همش هم به حکومت ربطی نداره گاهی آدمای کوچه و بازار از هزار تا پلیس بیشتر دستبند و پابند به جوان ها می زنند.
۳) شاید بزرگترین دلیل که به نوعی جامع دوتا مورد قبلی هست: ترسو بودن ، عدم اعتماد به نفس و احساس سرخوردگی خودم هست که خب کاریش هم نمی شه کرد :)  من با اینکه ترسو ام ولی حالم از همه آدمای ترسو بهم می خوره! اگر کسی بتونه به ترسش غلبه کنه شاید موفق نباشه ولی پشیمون هم نیست.