-
گر حال فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ی بده
-
منظورش چيه؟ ??? ??? ](*,)
-
منظورش چيه؟ ??? ??? ](*,)
جناب Narbeh قرار بود با "ی" ادامه بدید ها ! مشاعره رو خراب کردید که ;D
-
يه زنجير يه بند يه ديوار بلند
گذشته جنس کوه مثل سنگه
ه بده
-
:)
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
-
در این درگه که گه که که شود که که
مشو غره به امروزت که از فردا چنان بینی
-
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز
-
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
-
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای هر دو چشمت این چه نگاه کردن است
-
تا توانی دلی به دست آور
که دل شکستن هنر نمی باشد
د بده
-
دارم اميد عاطفتي از جناب دوست/ کردم جنايتي و اميدم به عفو اوست....
-
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ی بده :D
-
یکی چاره باید کنون اندرین
که این بد بگردد ز ایران زمین
×شاهنامه، سرپیچی کاووس...×
-
نور وحدت چو اشکار شود متواری شود جهان ناچار
-
رواق منظر چشم من آشيانه توست/کرم نما و (فلان.. يادم رفته) که خانه خانه توست
-
يادم اومد: :D
رواق منظر چشم من آشيانه توست/ کرم نما و باز آ که خانه خانه توست...
-
تا كــی به تمنـای وصـال تو يگانه / اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
-
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پر چین و جبین پر آژنگ
گ بده ;D
-
گر تکبر مي کني با خواجگان سفله کن/ ور تواضع مي کني با مردم درويش کن...
-
ناز چندان كن بر من كه كني صحبت من
تا مگر صحبت ديرينه معادا نشود
-
دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن ... ها؟ ](*,)
-
نوایی نوایی نوایی نوایی همه با وفایند تو گل بیوفایی
:lolflag:
-
يک چند بکودکی باستاد شديم.... يک چند به استادی خود شاد شديم
-
مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمانوار میآید!
-
دراین سرای بی کسی, کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
-
در بهای بوسهای جانی طلب میکنند این دلستانان الغیاث
-
ثالثا تا از تو بيرون رفته ام گوئيا ثالث ثلاثه گفته ام
(مثنوي)
ثالث ثلاثه=يكي از 3 قسمت - يك سوم
-
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
-
تو را ز حال دل خستگان چه غم که مدام / همی دهند شراب خضر ز جام جمت
-
تا آن زمان که شهپر بوم مرگ،بر جایگاه من فکند سایه
در کارزار زندگیم بادا، از جادوی امید، بسی مایه!
-
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
سعدی
-
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت / بازآید و برهاندم از بند ملامت
-
تا آسمان ز حلقه بگو شان ما شود
کو عشوهای از ابروی همچون هلال تو
(حافظ)
-
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی / حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی
-
یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز اید و برهاندم از بند ملام
-
یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز اید و برهاندم از بند ملام
متاسفم ۱ امتیاز منفی برای شما! (شعر تکراری بود)
-
:'(
این یکی دیگه:
یک توبه برای " بد کنان " هدیه کنی
از هدیه ی خود در آسمان ذوق کنی
-
یا از گنه ات شاد و خوشنود شدی
یا چون ابلیس غره و مطرود شدی
-
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
-
اگر بر جای من غیری گزیند دوست ،حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
-
من از این فهم زیان ها دیدم
ای خدا کاش نمی فهمیدم
;D
شهریار
-
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
-
نگفتم روزه بسیاری نپاید ریاضت بگذرد سختی سر آید
پس از دشواری آسانیست ناچار ولیکن آدمی را صبر باید
.
.
.
چو یار اندر حدیث آید به مجلس مغنی را بگو تا کم سراید
که شعر اندر چنین مجلس نگنجد بلی گر گفته سعدیست شاید
سعدی
-
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی؟
-
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
-
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
-
به یاد انجمن شاعران مرده افتادم توی اون فیلم که اسمش یادم نیست ! ;D
چه خبره بابا ! :o
-
به یاد انجمن شاعران مرده اقتادم توی اون فیلم که اسمش یادم نیست ! ;D
چه خبره بابا ! :o
امتیاز منفی برای امین! ;) آخه پابرهنه که نمیان وسط مشاعره! :P
ته که نوشم نهای نیشم چرایی؟ ته که یارم نهای پیشم چرایی؟
-
چه کار خوبی ;D
یعقوب وار وا اسفها همی زنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
-
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
-
دست من گیر که این دست همانست که من
بارها در شب هجران تو بر سر زدهام....
-
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم حجران تو را چاره ز جایی بکنیم
-
ما خانه ی دل جای تمنای تو کردیم در خانه چراغ از رخ زیبای تو کردیم
-
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
-
واعظان کین جمله در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
حافظ
-
دوزح شرری ر رنج بیهوده ی ماست فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
-
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست / تبدیل سال و ماه و خزان و بهار هم
-
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
.
.
.
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
سعدی
-
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
-
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
-
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم / دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
-
من ارزان که گردم به مستی هلاک
به آیین مستان بریدم به خاک
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
نیاید به بالین من از مرد و زن
به غیر از یک مقنی یکی تار زن
-
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
-
از جمادی مردم و نامی شدم
از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
مولوی
-
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلـک فریادم
-
سلام. :)
محمل بدار ای ساربان، تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان، گویی روانم میرود
-
در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم
با همه نامهربانان مهربانی کردم
-
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
-
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا برآنکه دارد، با دلبری وصالی
-
یار بیگانـه مـشو تا نبری از خویشـم
غـم اغیار مـخور تا نـکـنی ناشادم
-
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه؟
-
هیچکس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از دیگران پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفعل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
-
ما زنده به آنیم که آرام نگیرم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
-
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
-
ابراهیم جان یک امتیاز منفی گرفتی..چون شعرت تکراری بود..... ;)
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
-
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآیی
-
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
-
هد صبری ما تولی؛ رد عقلی ما ثنی
صاد قلبی ما تمشی؛ زاد وجدی ما عبر
:) امیدوارم انجمن ما تهی از پان ایرانیسم باشه :)
-
میشه زیرنویس فارسی بزنین ما هم بفهمیم؟!؟ دستتون درد نکنه.
-
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
-
میشه زیرنویس فارسی بزنین ما هم بفهمیم؟!؟ دستتون درد نکنه.
از شما آقای ابراهیم, بعید بود! اول یه سری به گوگل بزنید بعد سوال کنید :)
(جهت خنده و با تکیه بر عادت پسندیده ی شما اینو نوشتم)
-
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
-
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
(من شخصا نمیتونم از تکراری نبودن شعرها مطمئن شم! شرمنده!!!)
-
از شما آقای ابراهیم, بعید بود! اول یه سری به گوگل بزنید بعد سوال کنید :)
(جهت خنده و با تکیه بر عادت پسندیده ی شما اینو نوشتم)
بازم دستتون درد نکنه! به گوگل هم سر زدم و حالا دوباره میپرسم!!!
البته این رو پیدا کردم:
http://www.aftab.ir/literature/verse/saadi/divan/ghazaliat/0ptzqjqrpmmdgdis.php/
ولی ترجمه یا توضیح نداره!
-
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
-
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز؟!؟
-
زدست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد
-
دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
-
آخر ای سرو روان بر ما گذر کن یک زمان آخر ای آرام جان در ما نظر کن یک نظر
-
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم / در لباس فقر کار اهل دولت می کنم
-
مجو درستی عهد از این جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
-
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
حافظ
-
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
-
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
حافظ
-
ای بخت سرکش تنگش به بر کش / گه جام زر کش گه لعل دلخواه
-
همچو صبحم يك نفس باقيست با ديدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
-
عشق آنست که در دل گنجد
سخن است آنچه همی بر دهن است
-
تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه*
* در این جا، رختخواب استعاره از ویندوز است.
پیشنهاد میکنم از این به بعد ارتباط اشعاری که میگیم با مباحث رایانهای رو مختصرا توضیح بدیم.
-
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
.
.
.
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
سعدی
-
مکن بیدار از این خوابم خدا را / که دارم عشرتی خوش با خیالش
-
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
ترا گریه و سوز باری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر می رود
چو فرهادم آتش به سر میرود
.
.
.
سعدی
-
داغ از حرارت جگرم داد می زند آتش به سوز سینه ی من باد می زند
هر لاله ای که از جگر سنگ می دمد دامن به آتش دل فرهاد می زند
-
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
.
.
.
دیدم به خواب نیمه شب خورشید و مه را لب به لب
تعبیر این خواب عجب، ای صبح خیزان چون کنید؟
هوشنگ ابتهاج
-
درخت دوستي بنشان كه كام دل ببار آرد
نهال دشمني بركن كه رنج بي شمار آرد
-
درد دل با سنگ دل گفتن چه سود باد سردی میدمم در آهنت
سعدی
-
شاعران عزیز این عنوان داره یه جورایی انجمن رو خارج از بحث (Off-Topic) میکنه!
لطفا...
-
چشم.....! ;)
-
جانا سخن از زبان ما می گویی
من خودم هم چند تا بیت شعری اینجا زدم
نمی خوام جانماز اب بکشم
اما یه جورایی دیگه داره از حالت نرمال خارج می شه
-
شاعران عزیز این عنوان داره یه جورایی انجمن رو خارج از بحث (Off-Topic) میکنه!
لطفا...
به نظر بنده وجود چنین مبحثی توی انجمن، میتونه مفید باشه. میشه طراوت انجمن رو توی این Topic دید. حتی اگر کسی سؤال و جوابی هم نداره، یک موضوع هست که سرش ارسال داشته باشیم. این جا هم که کافه اوبونتو هست و زیاد قید و بند بردار نیست...
فقط پیشنهاد میکنم شعرها رو هدفمند (در زمینهی آزادی نرمافزار و اینا) انتخاب کنیم و وجه انتخابشون رو هم ذکر کنیم.
-
با اقا ابراهيم موافقم....
به يكي از دوستام كه يك كم اهل ادبيات هست قضيه اين مشاعره رو گفتم...اومد ديد و خيلي خوشش اومدكه توي اينچنين جوي كه بيشتر حرف از دنياي كامپيوتر و نرم افزار هست مشاعره ميكنيم و كلي از من سوال درباره اوبونتو و لينوكس پرسيد و قراره 1 روز بياد پيشم تا با اوبونتو از نزديك آشنا بشه....اين يك نكته مثبت اين مشاعره هستش..مگه نه؟
-
مگه اینجا کافه نیست؟
وقتی میریم کافه که در مورد درس مشق دانشگاه حرف نمیزنیم که
اونجا بحث بحث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میشه
حتما کافه ی اوبنتو مثل بقیه ی کافه ها نیست
-
مگه اینجا کافه نیست؟
وقتی میریم کافه که در مورد درس مشق دانشگاه حرف نمیزنیم که
اونجا بحث بحث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میشه
حتما کافه ی اوبنتو مثل بقیه ی کافه ها نیست
من یه بار اومدم تو فروم ، همه ی پست های جدید مربوط به این تایپیک بود ! تو کافه هم زیاد در مورد چیزی حرف نمیزنن ِ وگرنه چای بی چای ! ;D
-
اگر مشکل اینه که شکل و ظاهر فروم به هم می خوره میشه یه کاری کرد که تاپیک مشاعره را disable کنیم تا هرکی پست میزنه در لیست آودیتی ها قرار نگیره
اما نظر من اینه که ایجا پاتوق هست و تو پاتوق که اینقدر سخت گیری نمی کنند که. 8) :D
در ضمن اینجوری یه تجدید روحیه هم میشه
-
هد صبری ما تولی؛ رد عقلی ما ثنی
صاد قلبی ما تمشی؛ زاد وجدی ما عبر
:) امیدوارم انجمن ما تهی از پان ایرانیسم باشه :)
8) :(
نیست!
-
روی تو چون بدر آمد امشب شب قدر آمد ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
(کلیات شمس)
-
شاعران عزیز این عنوان داره یه جورایی انجمن رو خارج از بحث (Off-Topic) میکنه!
لطفا...
-
فقط پیشنهاد میکنم شعرها رو هدفمند (در زمینهی آزادی نرمافزار و اینا) انتخاب کنیم و وجه انتخابشون رو هم ذکر کنیم.
توجه کنیم!!!!!!!!!!!!!! این نرمش بایست برای اهل شعر جذاب و با استقبال روبرو بشه...
آیا حاضرید؟
-
با صدای گرفته،
دلی آکنده ز خصم
خالی از خویشم و
خسته از زخم زمان
مشت بر این دیوار می کوبم
و نعره زنان
آزادی را به نام می خوانم...
-
رزم رستم و ویروس (http://bahramsiadati.blogspot.com/2007/10/blog-post.html)
دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي disk داد
بگفتا به رستم كه اي نيكزاد
در اين disk باشد يكي file ناب
كه بگرفتم از site افراسياب
برو حال مي كن بدين disk هان!
كه هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوي خانه اش
شتابان به ديدار رايانه اش
چو آمد به نزد mini tower اش
بزد ضربه بر دكمه power اش
دگر صبر و آرام و طاقت نداشت
مران disk را در drive اش گذاشت
نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت
يكي list از root ديسكت گرفت
در ان disk ديدش يكي file بود
بزد enter آنجا و اجرا نمود
كز ان يك demo گشت زان پس عيان
به فيلم و به موزيك و شرح و بيان
به ناگه چنان سيستمش كرد hang
كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ
چو رستم دگر باره reset نمود
همي كرد هنگ و همان شد كه بود
تهمتن كلافه شد و داد زد
ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود
بيامد كه ليسانس رايانه بود
بدو گفت رستم همه مشكلش
وز ان disk و برنامه خوشگلش
چو رستم بدو داد قيچي و ريش
يكي bootable ديسك آورد پيش
يكي toolkit اندر آن disk بود
بر آورد آن را و اجرا نمود
همي گشت toolkit هارد اندرش
چو كودك كه گردد پي مادرش
به ناگه يكي رمز virus يافت
پي حذف امضاي ايشان شتافت
چو virus را نيك بشناختش
مر از boot sector بر انداختش
يكي ضربه زد بر سرش toolkit
كه هر بايت ان گشت هشتاد bit
به خاك اندر افكند virus را
تهمتن به رايانه زد بوس را
چنين گفت تهمينه با شوهرش
كه اين بار بگذشت از پل خرش
با تشکر از سیامک برای ارسال این متن
-
دیبا جان دمت گرم. خیلی باحال بود کلللللللللللی خندیدم :lolflag:
-
خيلي باحال و خنده دار بود..ممنون واسه اين متن قشنگ.... :)
-
من که دیگه طبع شعر معرم! خوابید.....
از بس شعرهای حافظ را کپی کردم خسته شدم!
-
من که دیگه طبع شعر معرم! خوابید.....
از بس شعرهای حافظ را کپی کردم خسته شدم!
پـُـک به قلیان میزنم، شعر قـُلقـُل میکند
روی قلیان، طبع من، گـُـل میکند -عمران صلاحی- :-)
-
این تاپیک بد آموزی هم داره!
واسه شعر گفتن دعوت به قلیان کشیدن میکنه....!
پانویس: عمران صلاحی واقعا یک طنزپرداز نمونه است.
-
من که رفتم قلیون بکشم..... ==>دچار بدآموزی شدم..... D:
-
همگی شاهد هستید که. میبینید چجوری این تاپیک به این قشنگی را به منحرف کردید.
آخه وسط مشاعره که جای انتقاد و ایم مسائل نیست که. تا قبل از اون ملت فقط یک بیت می نوشتند و می رفتند پی کارشون. آخه مشاعره که جای تحلیل اشعار دیگران نیست. خودتون تا صفحه ی 5 این تاپیک را نگاه کنید. آذم لدت می بره. اما بقیش شده چرت و پرت نویسی.
مدیران محترم اگه صلاح می دونید اینجا را ببندید. اگه هم به ادبیات لطف خاصی دارید ترتیبی بدید که مثل قبل هر کسی بیاد یک بیت از اعماق وجودش بگه و بره. نه بیشتر. احتیاج به تفسیر شعر هم نداریم
-
من که دیگه طبع شعر معرم! خوابید.....
از بس شعرهای حافظ را کپی کردم خسته شدم!
پـُـک به قلیان میزنم، شعر قـُلقـُل میکند
روی قلیان، طبع من، گـُـل میکند -عمران صلاحی- :-)
این تاپیک بد آموزی هم داره!
واسه شعر گفتن دعوت به قلیان کشیدن میکنه....!
پانویس: عمران صلاحی واقعا یک طنزپرداز نمونه است.
من که رفتم قلیون بکشم..... ==>دچار بدآموزی شدم..... D:
..... . اما بقیش شده چرت و پرت نویسی.
...... احتیاج به تفسیر شعر هم نداریم
بی شک و ختما که حق با شماست و اینرا دیگران نیز تایید خواهند کرد. خواهید بخشید. گویا علت اصلی این انحراف من بودم و به دیگران حرجی نیست. عذرخواهی میکنم
-
خوب یه راه حل دیگه هم اینه که برگردیم سر شعر
دال
دانی که را سزد صفت پاکی
آن کو وجود پاک نیالاید
وس پست ها را آلوده نکنید
دال بده!!!!
-
ظاهرا نبود خودم می گم
دیدار یار غایب دانی چه سود دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
دال بده!
-
دست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
ظاهرا باز هم دال بده
-
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
نون بده... خاشخاشی باشه!
-
نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير
هر انچه ناصح مشفق بگويدت بپذير
-
رباب و چـنـگ بـه بانـگ بـلـند میگویند
کـه گوش هوش بـه پیغام اهـل راز کـنید
-
دلا دیدی که این فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنکین
نون بده اما این دفعه شیر مال باشه
-
نوح من ! خاصيت عشق است امواج بلند
كشتی ات را بشكن و بنشين به طوفان دلم
-
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
-
تو اگه پرنده باشی چشمای من آسمونه
راز پرکشیدنت رو کسی جز من نمی دونه
-
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
-
درد عشقی (linux) کشیدهام که مپرس(همش هنگ میکرد+ویروسی میشد+...)
زهر هجری چشیدهام که مپرس(اصلا حرف windows و نزن دیگه)
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری(ubuntu!) برگزیدهام که مپرس (چرا حالا از این خواستی بپرس)
-
سخنـت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعـنی چـه
ه !!!!
-
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت دان هان
که واقعا هم همین طوره نظری غیر از این دارید؟
-
منو بگیر که اومدم
.................................
نمی دونم دلم دیونه ی کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
-
ای ول بابا طاهر
به مناسبت چند تا پست بحث برانگیز
تا توانی دلی بدست آور
که دل شکستن هنر نمی باشد
-
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
-
دیشب اومدم خونتون نبودی راستشو بگو کجا رفته بودی؟!!!!
ی بده!!!
-
یک روز یک باغبونی
یک مرد آسمونی
نهالی کاشت میونه
باغچه ی مهربونی
راستی حالا باید ی بدید یا ن
-
البته ی
یار دستمبو بدستش بود و دستم داد و دستم بوی دستمبوی دست او گرفت
جان به قربان همان دستی که دستمبو بدستش داد و دستم داد و دستم بوی دستمبوی دست او گرفت
یاد بازیهای احد قجریمون افتادم اون موقع که هنوز آتاری و سگا نبود٬ راستی یکی قرار بود بازیهای ۳گا رو ویکی کنه چی شد؟
-
تو ای دلدار نا پیدا کجایی
کجایی ای گل زهرا کجایی
.
-
یاران یاران گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن
شمع تار دل را به چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن
ن بده
-
نشستم با تانی در کنارش
گرفتم از رخش گرد و غبارش
ز سوز آه من نی ناله ها کرد
به سحرا شور و غوغایی به پا کرد
د بده
شدم شبیه رابینسون کرزوه(از تنهایی)
باید یک توپ بخرم برای خودم
باهاش مسابقه مشاعره بدم
-
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند. گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
-
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شدو جان نیز هم
م یده
-
مجو درستي عهد از اين جهان سست نهاد
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است
-
تکه تکه،بند بند،جداگونه ام آرزوست / لیک سلیمان وجود در دشت خاطره هاست هنوز
-
ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
-
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد ، سعی من و دل باطل بود
-
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل، تو هم گشتی رقیب من ؟
-
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها،به روشنی بیندیش
همه ی پنجره ها ارزونی تو
تو به فردایی خوب و دیدنی بیندیش
ببخشید که من دیگه سطحم از این بالا تر نیست دیگه :oops:
اگه هم دارم خراب میکنم دیگه نخودی حساب کنین
-
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شین بده بابا شین بده
-
شبی دیدم کنار بوستانی
فتاده یک نی از دست شبانی
نشستم با تانی در کنارش
گرفتم از رخش گرد و قبارش
ز سوز آه من نی ناله ها کرد
به صحرا شور و غوقایی به پا کرد
-
دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
-
این مدعیان در طلبش بیخبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد
-
دم بود نائی و من در دم هستم و نی
بند بندم همگی پر بود از نغمه نی
-
یه توپ دارم قلقلی سرخ و سفید و ابیه
می زنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره
:)
-
هزار جهد بکردم که سرِٓ عشق بپوشم----نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
-
یه توپ دارم قلقلی سرخ و سفید و ابیه
می زنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره
:)
:lolflag:
-
هوای گریه دارم تو این شب بی پناه
دنبال تو می گردم ،دنبال یک تکیه گاه
-
هان ای دل عبرت بین .....
خودتون حفظ هستید
دیگه به این پست جواب نمی دم
-
این چه وعضشه! خب من بلد نیستم ! شعر رو کامل بگید!!!
-
این چه وعضشه! خب من بلد نیستم ! شعر رو کامل بگید!!!
حالا چرا ناراحت میشی باید با سه نقطه (...) شروع کنی . هر که پیدا کرد هم جایزه داره :D
-
سه نقطه ی زندگی ام متن همه اهل دل است
با تو سخن گفتن من آخر هر بی سخنی است
محمد جون ت بده :D :D
-
این چه وعضشه! خب من بلد نیستم ! شعر رو کامل بگید!!!
حالا چرا ناراحت میشی باید با سه نقطه (...) شروع کنی . هر که پیدا کرد هم جایزه داره :D
راست میگه بنده خدا!اینم کاملش ;)
هان! ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان!
ایوان مداین را آییــــــــــــــــنه ی عبرت دان
-
نرو ای دوست،نرو ای دوست،نرو از دست من ای یار...
که منم زنده به بوی و،به گل روی تو!
-
کسی نمی خواد جواب بده؟!
چرا بعضی تاپیک ها بعد یه مدت میمیره؟!
-
وگرچه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
-
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشــــــــتم آرام تا آرام جانی داشــــــــتم .
-
من بودم و اسی تپل با اون ابی تن لش ه
با چنگیز و منوچهر و داش کو چیکش حسن پشه!
پ.ن :برای دوستانی که فکر کردن این شعر نیست!!!! یه سری به آلبوم اسکناس از شاهکار بینش پژوه بزنید!!!
-
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
سعیم کنید به شعری بگید که یه لذت ادبیاتی هم ببریم بابا
-
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من ؟
الهی خون شوی ای دل، تو هم گشتی رقیب من ؟! ::)
-
همون که امضامه
-
در بزم گرفتی می و نوشیدی و رفتی ------- مسـتانه به حال همه خندیدی و رفتی
بعد از تو لـــبی باز نشـد از پی خنده ------- غیر از لب آن جام که بوسیدی و رفتی
ننشستی و یاران دگر هم ننشستند ------- آن بزم که چــیدیم تو بر چیدی و رفتی
-
یــقینم حاصــــله که هــرزه گردی
از این گردش که داری بر نـگــــــردی
بـــروی مو ببستی هـــــر دری را
بدین عـــادت که داری کی ته مردی
هان ؟ کی گفته تو مردی آخه ؟ کی گفته ؟؟؟؟؟؟
-
یا ب این شمع دل افروز زکاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست!؟!؟
این هم جهت لذت ادبی!!! :d
-
لذت بردیییییییییییییییم
تو را تیشه دادم که هیزم کنی
ندادم که بنیاد مردم افکنی
-
یا رب ان شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه ی کیست
-
تن شیر دارد مرد ژنده پیل
نهنگان برآرند دریای نیل
-
لب بر لبم گذار که جان آیدم به لب
عمریست بر لب آمدن جانم آرزوست.
-
لب بر لبم گذار که جان آیدم به لب
عمریست بر لب آمدن جانم آرزوست.
تا نگردی بی خبر از جسم و جان
کی خبر یابی ز جانان یک زمان :P
-
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
-
مو هر شام و سحر گریم به کویی
که جاری گردد از هر گوشه کویی
مـــوی بیچاره اندر باغ وصـــــــــلت
هــرآنـــــچه لاله کـــــارم خار رویی
-
یکی نفس که دل یار ما ز ما برمید چرا رمید ز ما لطف کردگار چرا
-
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم.
-
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه٬ !!
-
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
-
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
حتی که درد پنهان خواهد شد آشکارا
-
**دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا!!!
ای صاحب کرانت شکرانه ی سلامت
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا!
-
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا!
-
ای که راز ات از همه جا پیداست
نام تو مثلی ویندوزها آشناست :P
( کی !! ؟؟ :o)
-
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم از دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا توبه کمتر میکنند
-
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم از دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا توبه کمتر میکنند
Linux جان من با اجازت برای جلوگیری از لرزش حافظ توی قبرش ;)، بیت دوم رو اصلاح می کنم (البته یه کوچولو...)
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
(ولی خودمونیم ها ! قرار بود با «ت» شعر بگی ! ) ;)
-
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم از دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا توبه کمتر میکنند
Linux جان من با اجازت برای جلوگیری از لرزش حافظ توی قبرش ;)، بیت دوم رو اصلاح می کنم (البته یه کوچولو...)
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
(ولی خودمونیم ها ! قرار بود با «ت» شعر بگی ! ) ;)
مهدی جان شما با این کارت مانع لرزش حافظ در قبرش شدی ;D
راستش این دو بیت رو توی تاکسی از یه نفر شنیدم درست یادم نموده بود خودم بازیابی کردم (اصلا استعداد شعر گفتن ندارم ) ::)
شما به بزرگی خودتون ببخشید
و جناب حافظ من رو به دلیل اینکه ویبره قبرتون رو روشن کردم ببخشید ;)
-
دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
-
دیوانه باش تا غمت دیگران خورند / عاقل مباش تا غم دیگران خوری
دیوانه را ز محبت توان کرد رام / ما را محبت است که دیوانه میکند....
:)
-
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهی ست غباری دارم
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
-
هرکه او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونکه گل رفت و گلستان در گذشت نشنوی ز آن پس ز بلبل سر گذشت
-
آن یکی خر داشت, پالانش نبود * یافت پالان , گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نآمد به دست * آب را چون یافت خود کوزه شکست
-
تودم فقر نداني زدن از دست مده
مسند خواجكي و منصب تو را نشاهي
-
تو دانی که معنای این واژه چیست؟ هر که را می گذارند نامش ، آن رفتنی ایست؟
-
چرا این استیل مشاعره می کنی!
باید با <<ت>> شعر از خود در کنی!
-
نو مرا باور مکن کز آفتاب صبر دارم من ویا ماهی ز آب
ور شوم نومید نومیدی من عین صنع آفتاب است ای حسن
-
نبسته ام به کَس دل نبسته کَس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من!
-
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
یا الله !
-
از ره غفلت به گدایی رسی گر به خود ایی یه خدایی رسی
-
یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای ;)
-
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل اشیانی داشتیم
-
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ت بده! ::)
-
تا زدم لبخند از شادی بلایی در رسید چشم گردون در کمین باشد دل اسوده را
الف :D
-
ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
ر بده!!!
-
روز خون ریختن از خائن ملک است امروز از چه شمشیر تو در بند نیام افتاده است
ت بده ;)
-
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
***
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما
الف بده ;)
-
ازاده خوی بودی و ازاد زیستی جان باختی که بر فکنی رسم بندگی
مردی و لیک نام شریف تو زنده ماند مردن به راه خلق بود شرط زندگی (رهی معیری)
ی بده
-
یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!!! ::)
-
اب بزن چشم هوسناک را با نظر پاک ببین پاک را (رهی معیری)
الف
-
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!!!
-
ای ابونتو وصل میگردم من این لحظه به تو باشد ان روزی که عالم وصل میگردد به تو narcissus
:D====>>> http://forum.ubuntu.ir/index.php?topic=5323.msg40211#msg40211
-
فکر می کردم اینجا یه انجمن کامپیوتری و مربوط به اوبونتو لینوکسه!
راستی می دونید چرا ما ایرانی ها به هیچ جا نمی رسیم؟!
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش ...
-
فکر می کردم اینجا یه انجمن کامپیوتری و مربوط به اوبونتو لینوکسه!
راستی می دونید چرا ما ایرانی ها به هیچ جا نمی رسیم؟!
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش ...
من میدونم چرا ایرانیها به هیچ جا نمیرسن(البطه از نظر شما به هیچ جا نمیرسن)
چون بد بین ترین ایراد گیر تیرین و ناامید ترین ادما رو میشه توشون پیدا کرد و هم چنین خیلی راحت به عقاید و کارهای هم بی احترامی میکنیم
حتی اجازه نمیدیم که کمی روی کارهای هم فکر کنیم و نکات مثبت کارهای اطرافیان رو ببینیم. ;)
دوست عزیز این قسمت از انجمن اسمش کافه ابونتو هست به هر حال ادم وقتی میره کافه ابونتو
قرار نیست فقط در باره ابونتو حرف بزنه
خوب اصلا قبول شما راست میگی
پس لطفا جواب این سوال من رو بده
توی کافه ابونتو چه چیزهایی باید مطرح بشه؟
لطفا مثال هم بزن
خوب اخر صحبت شما (منهای ...) ش داشت :)
شادی کن اگر طالب اسایش خویشی کاسودگی از خاطر ناشاد گریزد
-
فکر می کردم اینجا یه انجمن کامپیوتری و مربوط به اوبونتو لینوکسه!
راستی می دونید چرا ما ایرانی ها به هیچ جا نمی رسیم؟!
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش ...
من میدونم چرا ایرانیها به هیچ جا نمیرسن(البطه از نظر شما به هیچ جا نمیرسن)
چون بد بین ترین ایراد گیر تیرین و ناامید ترین ادما رو میشه توشون پیدا کرد و هم چنین خیلی راحت به عقاید و کارهای هم بی احترامی میکنیم
حتی اجازه نمیدیم که کمی روی کارهای هم فکر کنیم و نکات مثبت کارهای اطرافیان رو ببینیم. ;)
دوست عزیز این قسمت از انجمن اسمش کافه ابونتو هست به هر حال ادم وقتی میره کافه ابونتو
قرار نیست فقط در باره ابونتو حرف بزنه
خوب اصلا قبول شما راست میگی
پس لطفا جواب این سوال من رو بده
توی کافه ابونتو چه چیزهایی باید مطرح بشه؟
لطفا مثال هم بزن
خوب اخر صحبت شما (منهای ...) ش داشت :)
شادی کن اگر طالب اسایش خویشی کاسودگی از خاطر ناشاد گریزد
نقطه هارو پر نكردم تا خودتون فكر كنيد و جاشو پر كنيد حالا كه اينطور مي خواين باشه.
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش از اصل موضوع خارج مي شيم و اصل موضوع رو گم مي كنيم. اگه شادي خوشگذروني و آسايش مي خواين سايت زياده. فكر هم نمي كنم نياز به مثال داشته باشه. اينجا يه انجمن تخصصيه و فكر هم نمي كنم كه كسي براي خوشگذورني و آسايش و چه مي دونم اين جور چيزا اينجا اومده باشه و اگر هم اينطور باشه كه بازم ميشه اون چيزي كه من گفتم. يعني خارج شدن از اصل موضوع. شعر خوبه. بر منكرش لعنت. ولي مسائل رو با هم قاطي نكنيم. مگر اينگه بخوايم وقتمون رو يه جوري بگذرونيم. پس به احترام اونايي كه براي كسب اطلاعات مرتبط با موضوع سايت مراجعه مي كنند، سايت رو با موضوعات انحرافي شلوغ نكنيم. اگه سايت شعر و مشاعره خواستيد بگيد تا معرفي كنيم و بريد حال كنيد.
نمونه ي اينكه به هيچ جا هم نمي رسيم همين كه كه باگ تو نرم افزارهاي اوبونتو پيش مي آيد كه در رابطه با مشكل فارسي نويسيه و ما هيچ حرفي براي گفتن نداريم.
شادی کن اگر طالب اسایش خویشی کاسودگی از خاطر ناشاد گریزد
-
دوست عزیز از حرف من دلگیر نشو که قصد من دلگیر کردن نیست
بیا روی این موضوع فکر کنیم که در کافه ابونتو بهتره چه چیزهایی مطرح بشه
اتفاقا من دوست دارم نظر شما رو بدونم و درموردش فکر کنم
-
دوست عزیز از حرف من دلگیر نشو که قصد من دلگیر کردن نیست
عزيزم من دلگير نشدم. اگه دلگير مي شدم اصلا جوابتو نمي دادم. جواب دادم تا منظور و اصل حرفمو برسونم.
بیا روی این موضوع فکر کنیم که در کافه ابونتو بهتره چه چیزهایی مطرح بشه
اتفاقا من دوست دارم نظر شما رو بدونم و درموردش فکر کنم
شما ظاهرا حرفاي منو با دقت مطالعه نكردي كه اينو دوباره داري مي گي. عرض كردم اينجا يه انجمن تخصصي كامپيوتره. اينطور هست يا نه؟ اگه آره پس ديگه بحثي نمي مونه. ما كه اينجا نيومديم مهموني كه بخوايم خودمونو مشغول چيزاي تفنني كنيم. اومديم يه چيزي ياد بگيريم و اگر هم بتونيم ياد بديم. همين. فكر مي كنيد بهتر نيست به جاي اينكه وقتمونو صرف پيدا كردن شعري كنيم كه مثلا با ... شروع مي شه سعي كنيم سورس يه برنامه رو بررسي كنيم و ببينيم اصلا چكار كرده كه اينطوري برنامه اينطوري كار مي كنه. واقعا خجالت آور نيست اينكه اين سايت با نمي دونم 2-3 هزار كاربر (البته حدس مي زنم) هنوز نمي تونه يه باگ ساده رو از اين اوبونتو برطرف كنه؟! مگه اينجا انجمن اوبونتوي ايران نيست؟! البته بازم ميگم تفريح لازمه ي وجودي و انكار ناپذير انسانه. ولي اينجا جاش نيست.
-
شما ظاهرا حرفاي منو با دقت مطالعه نكردي كه اينو دوباره داري مي گي. عرض كردم اينجا يه انجمن تخصصي كامپيوتره. اينطور هست يا نه؟ اگه آره پس ديگه بحثي نمي مونه. ما كه اينجا نيومديم مهموني كه بخوايم خودمونو مشغول چيزاي تفنني كنيم. اومديم يه چيزي ياد بگيريم و اگر هم بتونيم ياد بديم. همين. فكر مي كنيد بهتر نيست به جاي اينكه وقتمونو صرف پيدا كردن شعري كنيم كه مثلا با ... شروع مي شه سعي كنيم سورس يه برنامه رو بررسي كنيم و ببينيم اصلا چكار كرده كه اينطوري برنامه اينطوري كار مي كنه. واقعا خجالت آور نيست اينكه اين سايت با نمي دونم 2-3 هزار كاربر (البته حدس مي زنم) هنوز نمي تونه يه باگ ساده رو از اين اوبونتو برطرف كنه؟! مگه اينجا انجمن اوبونتوي ايران نيست؟! البته بازم ميگم تفريح لازمه ي وجودي و انكار ناپذير انسانه. ولي اينجا جاش نيست.
-
يعني چي؟
-
این بخشهایی که با قرمز نشون دادم کاملا با این حرفا موافقم
خوب میخوام یه نتیجه گیری بکنم از حرفهایی زده شده
نتیجه میگیرم که هر کودوم از ما باید سعی کنیم که مطالبی رو در
کافه ابونتو مطرح کنیم که یه جورایی کمک کنه به کشف مطالب
جدید و حل مشکلات کهنه
خوب پس سعی میکنم سعیمو کنم ولی من خودم اخلاقم اینجوریه
که نمیتونم زیاد منظبت و خشک باشم :)
-
فکر می کردم اینجا یه انجمن کامپیوتری و مربوط به اوبونتو لینوکسه!
راستی می دونید چرا ما ایرانی ها به هیچ جا نمی رسیم؟!
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش ...
بهتر نیست پیشنهاد یا انتقادمونو توی تالار «پیشنهادات و انتقادات» مطرح کنیم؟
http://forum.ubuntu.ir/index.php?action=post;board=11.0
اینطوری موضوع تاپیک هم منحرف نمیشه.
-
فکر می کردم اینجا یه انجمن کامپیوتری و مربوط به اوبونتو لینوکسه!
راستی می دونید چرا ما ایرانی ها به هیچ جا نمی رسیم؟!
همیشه اولش رو خوب شروع می کنیم ولی بعدش ...
بهتر نیست پیشنهاد یا انتقادمونو توی تالار «پیشنهادات و انتقادات» مطرح کنیم؟
http://forum.ubuntu.ir/index.php?action=post;board=11.0
اینطوری موضوع تاپیک هم منحرف نمیشه.
موافقم. شما زحمتشو بكشيد.
-
موافقم. شما زحمتشو بكشيد.
زحمت مطرح کردن انتقاد شما رو ؟ :-/
بهتر نیست پیشنهاد یا انتقادمونو توی تالار «پیشنهادات و انتقادات» مطرح کنیم؟
کلی گفتم! : )
-
موافقم. شما زحمتشو بكشيد.
زحمت مطرح کردن انتقاد شما رو ؟ :-/
بهتر نیست پیشنهاد یا انتقادمونو توی تالار «پیشنهادات و انتقادات» مطرح کنیم؟
کلی گفتم! : )
1- من نمي دونستم يه بخشي وجود داره براي انتقاد و پيشنهاد.
2- اگر مي دونستم هم اين موضوعو ترجيحا اينجا مطرح مي كردم تا همه ي كسايي كه اينجا پست دادن ببينن.
-
من نمیدانم!!!!
چرا میگویند : اسب حیوان نجیبی ست کبوتر زیباست،
و چرا در قفس هیچکسی کرکسی نیست.
گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
;)
-
:)
دو روزه نوبت صحبت عزیز دار" رهی" که هرکه رفت از این ره دگر نمی اید
-
پيروز باشيد.
-
اول از همه ببخشید که ریتم مشاعره رو بهم زدم و ادامه مشاعره ندادم
نمی دونم چی شد که این شعر رو گفتم . دیدم اینجا مشاعره هستش گفتم این شعرو تقپیم کنم به دوستان ;D
اسم شعر : کم خاکی
سروده HessaM
کرم خاکی دست و پا نداره اما یک دل ساده داره ، با یه دنیا عشق و احساس
کرم خاکی جاش تو خاکه ، دل نازش پاکه پاکه
غمای دنیا تو جونش ، عمریه داره می گرده پی یار مهربونش
همه میگن عشق دروغه ، عشق تو کشکه و دوغه
کرم خاکی غصه داره ، شده کفشاش پاره پاره
خداییش چاره نداره . اون بدون یار میمیره
تو دعا کن که نمیره
زیر خاکا هی می گرده یار خوبشه و ببینه
همه می گن غصه از چی ؟یه روزی پیدا میشه خوب
این همه زاری که کردی ، شب و روزو چاله کندی
رفتی تو باغچه مردم ، حاجی رو دیوونه کردی
فایده داشته تا به حالا ؟
کرم بیچاره دلش سوخت ، گریه کرد به حال و روزش
یادش اومد روزی سختی روزی که حاجی با بیلش می کوبید تو دک و پوزش
هی می لرزید و می غلتید تا که برگرده تو باغچه
هی می گفت رحمی کن حاجی ، اونم هی می گفت به من چه
زد و بیچاره رو نصف کرد . حالا یک دوم قدش رفته پیش یار دیگه
نصفه دیگشم میگرده تا که پیدا بشه یارش
کرم خاکی نازنینه
نمی دونه اگه حتی
یه روزی پیداش کنه باز
دستی نداره
پایی نداره تا یارو رو ببره پارک
تفریح
کرم خاکی خستست
کرم خاکی دیگه نیست مرد .
-
:)
دو روزه نوبت صحبت عزیز دار" رهی" که هرکه رفت از این ره دگر نمی اید
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
-
رو سر بنه به بالین تنهامرا رها کن ترک منه خرابه ، شبگرده مبتلا کن
ن بده
-
نمیدُنم دلُم دیوونهی کیست؟ اسیر نرگس مستونهی کیست؟
"ت" رو بیا عزیز!
-
ترا اتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
-
تو باید باشی عاشق دبیان وگرنه به زور به تو این رو می کنیم بیان!
ن بده...!
-
نیست یر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
-
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
-
در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند به دشت پر مال ما پرنده پر نمی زند
-
حیف نیست عنوان به این قشنگی ;) چرا ولش کردین ;D
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
ث بده 8)
-
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
-
یک روز چشمتان به خدا باز میشود
هرچند با صراحت قرآن غریبه اید
-
تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید نامت نهند آدمی.
-
يا بخت من طريق مروت فرو گذاشت
يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد
-
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت ان کسی یابد که از تن ها بپرهیزد
-
در عشق تو هر حیله که کردم بیجاست
هر خون جگر که بی تو خوردم بیجاست
-
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود :D
-
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود که شدم ز خود بخود راهم ده
-
همی گویم و گفتم بارها
بود کیش من مهر دلدارها
-
الا یا ایها ساقی ادر کاساُ ونا ولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد و مشکلها
-
اي كه با ما مي نشيني در حقيقت يار باش
سيلي نقدم بزن لوطي صفت غمخوار باش
-
شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها
تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما
(مولانا)
-
..........
-
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
-
دردم از یارست و درمان نیز هم/ دل فدای او شد و جان نیز هم.
-
محمل بدار ای ساربان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گویی روانم میرود
-
در جستن نور چشمه ماه/ چون چشمه بمانده چشم بر راه
تا خود که بدو پیامی آرد/ زآرام دلش سلامی آرد
-
--------
[حل شد!]
-
.......
-
درد را تسکینی است
زخم ها را مرهم
تا رسیدن به طلوع
تا رسیدن به بهار
دستم این پرچم سبز زمین مگذارد
-
دلا تا باغ سنگی در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سوره یاسین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ آتشین سوگند
بگو تا انتظار اینست اسبی زین نخواهد شد
-
دل به سبز فانی دنیا دهند
در لجن زار جهنم پا نهند
-
ندا آمد که ایران سبز گشته / بدور از دشمن و نیرنگ گشته / ندا آمد، ولی کو آن ندائی؟ / که با فرمان قتلت، زنده گشته
;)
-
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو/ چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین/ تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
ع بده.
-
عشقت رسد بفریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
-
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ «تلاجن» سايه ها رنگ سياسی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم .
-
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشاهی کنم در گدائی
-
یارا مبر این انجمنِ شعر به وادی سیاست
مکن این کار که جایی نرود، انجمنت
چون گشته به تکرار، حواشی ز همین دست
تو گذر کن که نباشد ز سیاست سخنت!
;)
دوستان ت بدن!
-
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
-
وقــت ســحر اســت خيــز اي طــرفه پســر/پـــر بـــادهٔ لعـــل كـــن بلـــورين ســـاغر
كــاين يكــدم عاريــت در ايــن گــنج فــنا/بســــــيار بجوئــــــي و نيابــــــي ديگــــــر
-
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
-
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
-
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم بیجاست
-
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کوي خرابات مقام است
ت بده
-
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشونی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
-
شکر ايزد را که آنچه اسباب بلاست/ ما را ز کس دگر نميبايد خواست
فصل گل و طرف جويبار و لب کشت/ با يک دو سه اهل و لعبتي حور سرشت
-
ترسم از آن روز که ارباب تو را
چار میخ کشندش با هزار عتاب
چه خواهی کرد در آن لحظه ندانم
گنه کردی که سبز را خواندی سراب
-
بگذاشتیام غم تو مگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
-
تا توانی رفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن
-
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
-
مرا میبینی و هر دم، زیادت میکنی دردم/ تو را میبینم و میلم، زیادت میشود هر دم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سرداری/ به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم
-
ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه امتحان فراهم گردد
ما میدانیم و تیغ و حلقوم شما
یک مو ز سر علی اگر کم گردد
---------------------------
ضمنا دوستان سعی کنند شعر هم میگن وزن داشته باشه(شعر نو تو مشاعره جدیدا وارد شده؟!)
چندتا از وزن های مشهور رو هم مینویسم تا اونهایی که تازه به ذوق اومدن بتونن استفاده کنن
۱-فاعلات فاعلات فاعلات
۲-مفاعیل مفاعیل مفاعیل
۳-مفاعیل فعال فعول
برای وزنهای بیشتر گوگل در خدمت شماست
-
در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث
ث بیا
-
ثابت من قصد خرابات کرد
نفی مرا شاهد اثبات کرد
(سنایی)
ث بیا
الغیاث از حرف ث ... الغیاث ;D
-
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ث :o ث :o ث ;)
-
ثریا به جور تو ز دست داد تابناکی اش
ماه تا همیشه در نیمه تاریک ماند
چگونه می باید؟ این همه ظلم تا کجا؟
امید ما زنده است تا رسد نیمه روشن ماه
بدان که ظلم را توان و طاقت نیست
سقوط خواهد کرد آن عاشق جاه، آن واله تخت و شاه...
-
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
-
تو خود وصال دگر بودي اي نسيم وصال
خطا نگر که دل اميد در وفاي تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پاي تو بست
-
تو را اینجا به صد ها رنگ میجویند
تو را با حیله و نیرنگ میجویند
اگه اون قبول نیست این به جاش! ;D ;D ;D
تو عزیزی جان من در حد خویش!!!
الله الله پا منه از حد خویش!!! \\:D/ \\:D/ \\:D/
-
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
-
یا وفا٬ یا خبر وصل تو٬ یا مرگ رقیب...
بود آیا که فلک٬ زین دو سه کاری بکند؟
-
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال بسر رسید و نیامد بسر زمان فراق
سری که بر سر گردون بفخر میسودم بِراستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در آستان وصال که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
-
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
-
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود..
-
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
-
ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
-
تا کی به انتظار تو بنشینم؟وقت است تا قیام تو برخیزم
آه ای فروغ دیده مظلومان! باید به احترام تو برخیزم
-
مردی ز کَنندهی در خیبر پرس اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سرچشمهی آن ز ساقی کوثر پرس
-
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
-
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی
چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
-
دیشب این طبع بی قرار شما خواست عرض ارادتی بکند
لااقل از دلب شکسته تان واژه هایم عیادتی بکند
چشم بد دور عمرتان بسیار.کس نبیند ملالتان آقا
ما نمردیم خون دل بخورید.و تخت باشد خیالتان آقا
-
اجــرام کـه ســاکنان ایــن ایوانــند اسبـــاب تــــردد خــــردمندانند
هــان تــا سـر رشـته خـرد گـم نکنـی کانــان کــه مدبــرند ســرگردانند
-
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان زآتشم
-
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
-
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
-
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
-
این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
(ت بده) اما اینم بقیش!!
گرچه جر تلخی از ایام ندید
هرچه خاهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
دوستان به که ز وی یاد کنید
دل بی دوست دلی غمگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هرکه باشی و ز هر جا که رسی
آخرین منزل هستی این است
این شعر سروده ای از خد پروین اعتصامی (یکی از بزرگترین شاعران زن این سرزمین) هست که بر ری سنگ قبر او نیز نشته شده
-
با سلام
تا خدا یار است بر سلطان مپیچ گر ورق برگشت صد سلطان به هیچ
یا علی
-
چگونه شد که تو بی آب آمدی ز شریعه
ندیده ایم که یک بار بشکنی قسمت را
و بند میزند آنجا زنی که قبر ندارد
به دست های کیودش شکسته علمت را
-
ای دوست ، چگونه دم ز مولا بزنم
این شهـــر هزار ابن ملجم دارد
-
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
-
با سلام
یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد ***** نام تو نقش نگینی ، مهر الله و صمد
لمیلد از مادر گیتی ولم یولد ز تو ****** لم یکن بعد از نبی مثلت له کفوا احد
یا علی
-
در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود
-
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
-
این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده است و روزی که گذشت
-
تویی آن غرق به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
-
یـا رب یوسف گـم گشـتـه به من بازرســان تـا طربخانــه کنـی بیــت حــزن بازرســان
ای خـدایی کـه به یـعقوب رسـاندی یوسـف ایـن زمان یوسـف مـن نیـز بـه مـن بازرسـان
-
نقش دانش را فلک از دفتر ایام شست
در جهان جهل پرور دانش اندوزی چرا؟
-
ای دل ارسيل فنا بنیاد هستی بركند چون تو را نوح است كشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم سرزنشها گر كند خار مغیلان غم مخور
-
روزگاری رفت و من در هر زمان آزمودم رنج غربت را بسی
درد غربت میگدازد روح را جز غریب این را نمیداند کسی
یکم زیادی غمگین بود(خودم دلم گرفت :'( )
-
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
-
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
-
دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم امنیت از محیط ما رخت به بست وگشت گم
-
من که از آتش دل چون خُمِ مِی در جوشم
مُهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
-
مـــرا امـــید وصــــال تــــو زنده مــــیدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
-
کسی که در هوس غریب استحاله شود
به پنجه نفس غربیان مچاله شود
-----------------------------------------------------------
کجایند شورآفرینان عشق
علمدار مردان میدان عشق
------------------------------------------------------------
-
قلدر چاقوکش ایـران ملک بابایت نبود!
اجرت المثــل متاع بچگیهـایت نبود
-
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
-
دگر ره چون نداری طاقت نیش
مکن انگشت در سوراخ دم کژ
-
ژاژ داری تو و هستـــــند ژاژخواران
بی سبب نیست که یازند سوی ژاژ
از اونجایی که ژ یکم سخته یه شعر دیگه هم میذارم. با اون ادامه بدیم بهتره :D
ژاله از نرگس چکید و برگ گل را آب داد
و زگلبرگ ناز پرورش مال عنـــــــاب داد
-
با سلام
دی شب به انتظار تو من و بودم و شراب ***** عمری گذشت بر من مست و نیامدی
یا علی
-
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
-
با سلام
من و ملازمت آستان پیر مغان **** که جام می به کف کافر و مسلمان داد
پ.ن :
به شیخ شهر فقیری ز جوع برد پناه *** بدان امید که از لطف خواهدش نان داد
هزار مسئله پرسید از مسائل و گفت *** که گر جواب نگویی نبایدت نان داد
نداشت حال جدل آن فقیر و شیخ غیور *** نداد نانش و ببرد آبش تا جان داد
عجب که با همه دانایی این نمیدانست *** که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد
من و ملازمت آستان پیر مغان **** که جام می به کف کافر و مسلمان داد
یا علی
-
در زمانی که سگی پارس نمود -------------------خاطرت جمع نمیگیرد پا
--------------------------------------------------------------------------------------
دیریست که از حظور او جا ماندیم-----------------در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم-------------------ماییم که در غربت کبری ماندیم(یا مهدی(عج))
-
ما نه سـبزيم كه در فصل خزان زرد شويم
آيت ســـبزي خود شاخـه ي شمشاد كنيم
ظلم اگر كــوه بـود ما بكنيـمش از بن
تكيه بر عـزم خود و تيشـه ي فرهـاد كنيم
---------------------------------
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
-
ما فتنه را به سرخی خون دفن کرده ایم-----------------------ما را به دفع مکر شمایان درنگ نیست
ما ایستاده ایم چه زخمی! چه استوار-------------------------بر فامت فبیله ما داغ ننگ نیست
ای بردگان هرزگی سلطنت طلب!------------------------ما زنده ایم و دوره مشروطیت گذشت
اینک علیست سینه سپر رو به رویتان------------------هرچند طیغ مکر شما کند و کهنه گشت
-
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
که این ره که تو میروی به ترکستان است
-
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم------------------------------------------------بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
آن را که چنین دردی از پای در اندازد---------------------------------------------------------- باید که فرو شوید دست از همه درمانها
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این هم متناسب با بیت بالا به احترام کعبه:
کعبه بک سنگ نشان است که ره گم نشود-------------------------------------------------------------حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
-
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم------------------------------------------------بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
آن را که چنین دردی از پای در اندازد---------------------------------------------------------- باید که فرو شوید دست از همه درمانها
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده ای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
-
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است * حمام بود گرم و خنک زیرزمین است
-
هر چند کسی با ت ختم نکرده بود که شما باهاش شروع کردید ولی بالاخره مشاعره همینه
تماشا کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت---------------خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
بیا آرام بنشین و مده از دست--------------------------تماشا کن شکاری را که از دست تو خواهد رفت
-
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
-
هر چند کسی با ت ختم نکرده بود که شما باهاش شروع کردید ولی بالاخره مشاعره همینه
چه عجیب. اون موقع آخریش با ت تموم می شد!
پس از این به بعد شعر قبلی رو نقل قول می کنم ;)
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تو را تیشه دادم که هیزم کنی * ندادم که دیوار مردم کنی
-
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
-
سلام
منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را زغم ویرانه کرده
من آن آواره بشکسته حالم
زهجرانت بتا رو به زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
زهر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
زحسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
زهجر یار تا کی داغ داری؟
بگو تا کی زشوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم
زهجرت روز و شب فریاد دارم
زبیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی
شاعر:
فایز دشتی
-
هر که دم از آل علی(ع) میزند-----------------------------------------------باده ز جام ازلی میزند
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
-
سلام مجدد
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان بگشود نافهای و در آرزو ببست
-
تا قلم لب بر مرکب میزند-----------------------------------------بوسه بر جا پای زینب میرند
-
تا قلم لب بر مرکب میزند-----------------------------------------بوسه بر جا پای زینب میرند
در ای درگه که گه گه که که و که که شود ناگه * مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
:D
-
هان ای دل عبرت بین ازدیده عبر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت دان
-
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
-
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت * گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
-
سلام
به به واقعا از این همه اشعار دلنواز سر مست شدم
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام شمه اي از نفحات نفس يار بيار
-
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
-
شبی که بوی شراب از دهان تو گل کرد----------------------------هزار چشم آب حیات قل قل کرد
بگو بگو که به هنگام ذکر نیمه شبت------------------------------------کدام لعل لبی بوسه زد به لعل لبت
به گوش تشنه دریا چه سوره ای خواندی----------------------------که آب را به شکار کویر شروراندی
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شمایی که دین را به نان میدهید--------------------------------------کجا در ره عشق جان میدهید
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-
دین شده دکان مشتی حیله گر
پلکانی بهر هر بی پا و سر
دین شده خنجر که ریزد خون خلق
یک وسیله از برای کر و فر
دین شده تاجی برای پادشاه
یک وسیله تا ببینی کیست خر!
-
رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
-
ياران دگر امشب سوي ميخانه مياييد
يا بر سر راه من ديوانه ميياييد
بي بند تعلق زده ام جام پياپي
دنبال من ريخته پيمانه مياييد
-
ياران دگر امشب سوي ميخانه مياييد
يا بر سر راه من ديوانه ميياييد
بي بند تعلق زده ام جام پياپي
دنبال من ريخته پيمانه مياييد
دردم از یار است و درمان نیز هم * دل فدای او شد و جان نیز هم
-
قابل توجه ایرانی نمای بی جنبه :از لفظی که خودت استفاده کردی برات به کار میبرم....حیف که به ما یاد دادن با ادب باشیم وگرنه میگفتم که ...لیاقت خانواده کیه
----------------------------------------------------------------------
ما نمردیم خون دل بخورید.تخت باشد خیالتان آقا-----------------چشم بد دور عمرتان بسیار.کس نبیند ملالتان آقا
-
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج
-
سلام
یه شعر از خودم
جام دگر اشک به کامم بریز کام نیامد دل پژمرده, این خون بریز
-
سلام
یه شعر از خودم
جام دگر اشک به کامم بریز کام نیامد دل پژمرده, این خون بریز
احسنت
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
-
سلام
سلام
یه شعر از خودم
جام دگر اشک به کامم بریز کام نیامد دل پژمرده, این خون بریز
احسنت
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
تشکر که روحیه دادید
شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود / چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد / فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام / من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت / مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع / به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای / که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر / همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن / به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست / قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض / چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ / وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار / وگر میروی تن به طوفان سپار
-
رمیده اند یاران تخت برفت از بین
نفهمیدیم آقا با قاف است یا غین
-
شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود * وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
-
رمیده اند یاران تخت برفت از بین
نفهمیدیم آقا با قاف است یا غین
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
-
سلام
رمیده اند یاران تخت برفت از بین
نفهمیدیم آقا با قاف است یا غین
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
ای قوم، سر نهاده به دامان كیستید؟
آشفتهاید، بیسروسامان كیستید
آتش بیار معركه غرب گشتهاید
با پختگان جنگ به خامی طرف شدید
محصول التقاط و نفاق و شرارت است
كالای تلخ قافلهسوز دكانتان
آتش به جانتان كه زتقوا بریدهاید
اندیشههای سمیتان نوش جانتان
ای غرب باوران، پی غصب حكومتید
گوسالههای فلسفه در طور میبرید
یا در پی جدایی دین از سیاستید
این آرزو چو خاطره در گور میبرید
ای بردگان هرزگی سلطنت طلب
مازندهایم و دوره مشروطیت گذشت
خیل یلان همواره به پا ایستادهاند
درقامت قبیله مردان، نشست نیست
ماییم از تبار شهیدان كربلا
در جبهه تلاطم ما، داغ ننگ نیست
ما فتنه را به سرخی خون دفع میكنیم
ما را به دفن شمایان درنگ نیست
مردان روزگار، شبیخون نمیخورند
وقتی علاج واقعه در خون تپیدن است
هنگام رقص مرگ من، آتش بپا كنید
فولاد را علاج عطش آب دیدن است
ای گرگهای زخمی پنهان و آشكار
ای در كمین نشسته شیران روزگار
چندی است در حوالی ما زوزه میكشید
برخاك خون گرفته ماپوزه میكشید
جز انهدام نسل شما هیچ چاره نیست
در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شاعر : محمد رضا آغاسی
-
جوابی به سبک خودتون:
گر شعلههای خشم وطن، زين بيشتر بلند شود ترسم به روی سنگ لحد، نامات عجين به گند شود
پرگوی و ياوهساز شدی، بیحد زباندراز شدی ابرام ژاژخايیِ تو، اسباب ريشخند شود
هرجا دروغ يافتهای، درهم چو رشته بافتهای ترسم که آنچه تافتهای، بر گردنات کمند شود
باد غرور در سر تو، کور است چشم باور تو پيلی که اوفتد به زمين، حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، خاک مرا به باد مده ابر عبوس اوجطلب، پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را در خاک و خون مکش همه را کاری مکن که خلق خدا، گريان و سوگمند شود
نفرين من مباد تو را، زانرو که در مقام رضا دشمن چو دردمند شود، خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی، يا قصد سنگسار کنی کبريت و سنگ در کف تو، خاموش و بیگزند شود
جز انهدام نسل شما هیچ چاره نیست
مرسی!
-
سلام چند باره
از درختی که چنین است، نچیدن بهتر / از چنین راه، به منزل نرسیدن بهتر
ظاهراً مرده, که پوسید کفن میآید / نوح این قوم پس از غرق شدن میآید
با چنین بینفسان حرف و سخن بیهوده است / ما نمیمیریم پس فکر کفن بیهوده است
در کفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند / دست ما با تیغ از خاک برون خواهد ماند
هر که با عذر و بهانه است، خداحافظ او / هر که پابسته خانه است، خداحافظ او
چشم از آنسان نگشودیم که خوابش ببرد / بند از آنگونه نبستیم که آبش ببرد
خصم گفتند و دروغ است، که دیگر گشته / آنچنانی که توان گفت ابوذر، گشته
دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است / این همان قصه اسلام ابوسفیان است
-
تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم
-
ما سینه به تیغ ها سپر کردیم-------------این یک دو سه شام را سحر کردیم
ضمنا آغایی که نمیدونی با ق یا غ مینویسن شما رو !میتونی آزمایش بدی
-
مــا نشينيم مگر حق خود از پس گيريم
مطلــع نهضـت خـود را مــه خرداد كنيم
این را هم تو پرانتز داشته باشید! (;
هيچ پروانهاي آزاد نبايد باشد
دل هيچ آينهاي شاد نبايد باشد
مصلحت نيست بجز آنچه كه من ميگويم
گفتههاي دگران ياد نبايد باشد
بهر تحسين و دعاگويي من آزاديد
به جز اين گفتهاي آزاد نبايد باشد
ميتوانيد سخنهاي مرا داد زنيد
بعد از آن رخصت فرياد نبايد باشد
ميتوانيد چو من جملگي انديشه كنيد
ديگر انديشهاي آزاد نبايد باشد
مي توانيد مرا دوست بداريد ولي
ميل شيرين به فرهاد نبايد باشد
زرد باشيد چو پاييز در اين دولت "مهر"
سبز چون دولت "خرداد" نبايد باشد
زود بر هر چه كه زيباست بپوشيد نقاب
ذرهاي حسن خداداد نبايد باشد
هر دلي را كه تپنده است در آريد زجا
عشق در سينه افراد نبايد باشد
پاي بر خاك مكوبيد به گاه مردن
گرد بر چهره جلاد نبايد باشد
خانه ظلم و ستم وه كه چه آباد شده
به جز آن خانهاي آباد نبايد باشد
-
در مورد دولت مهر نظری نمیدم چون طرفدارش نیستم
اما
آنان که به غرب میشتابند-------------------خاین به امام و انقلابند
-
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
-
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست***چندی به پای رفتم وچندی به سر شدم
خاین
راستی این همزه ای که توی خاین استفاده میشه را با چه کلیدی میشه تایپ کرد؟
-
راستی این همزه ای که توی خاین استفاده میشه را با چه کلیدی میشه تایپ کرد؟
شیفت+س (خائن)
-
سلام
من در این آشفته بازار شما
پرده برمی دارم از کار شما
-
این مدت مشاعره ها را می خونم و لذت می برم و ناگه یاد این شعر زیبای استاد برجسته ایرج میرزا افتادم که درخور توجه است:
شـــــنيدم يـــــاوه گـــــويي هـــــرزه پـــــويي گــــــدايي، ســــــفله اي، بــــــي آبرويــــــي
چــــــو اشــــــعار حجــــــابم را شــــــنيده حجـــــاب شـــــرم و عفـــــت را دريـــــده
زبـــــان بگـــــشاده بـــــر دشـــــنام بنـــــده بــــه زشــــتي يــــاد كــــرده نــــام بنــــده
ولــــي مــــن هــــيچ بــــد از وي نگــــويم بــــــه جــــــز راه ادب راهــــــي نپــــــويم
-
و اما الف می دهیم:
از آن نماز که خود هیچ از آن نمی فهمی
خدا چه فایده و بهره اکتساب کند؟
تفاخری نبود مر خدای عالم را
که چون تو ابلهی او را خدا حساب کند
-
این مدت مشاعره ها را می خونم و لذت می برم و ناگه یاد این شعر زیبای استاد برجسته ایرج میرزا افتادم که درخور توجه است:
شـــــنيدم يـــــاوه گـــــويي هـــــرزه پـــــويي گــــــدايي، ســــــفله اي، بــــــي آبرويــــــي
چــــــو اشــــــعار حجــــــابم را شــــــنيده حجـــــاب شـــــرم و عفـــــت را دريـــــده
زبـــــان بگـــــشاده بـــــر دشـــــنام بنـــــده بــــه زشــــتي يــــاد كــــرده نــــام بنــــده
ولــــي مــــن هــــيچ بــــد از وي نگــــويم بــــــه جــــــز راه ادب راهــــــي نپــــــويم
شعر نو مدرن هم قبوله؟
روسری رقصنده با باد / می روی در یاد / بر بند رخت
ماییم که می دویم از پی باد / یا نمی دویم از پی باد / یا می رویم از یاد
دیگر پیرهن گِلی ات را در آر / به مَرو به می و این قدر دیگر
افلاک که جز غم نفزایند دگر
شعر از بهنام
-
قبول نیست باید دال می دادی ر دادی!
-
دلم فرياد ميخواهد ولي در انزواي خويش
چه بي آزار با ديوار نجوا ميكنم هر شب
كجا دنبال مفهومي براي عشق ميگردي ؟
كه من اين واژه را تا صبخ معنا ميكنم هر شب
-
بردی دل و جان من از تو جان می خواهم * وز گمشده ی خویش نشان می خواهم
سر مصرع هر بیت تو حرفی بردار * هر چه آن شد، من آن می خواهم
-
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
-
شود روزی بروز مو نشینی/ که تا وینی چه سخت بیوفائی
شدستم پیرو برنائی نمانده/ بتن توش و توانائی نمانده
بمو واجی برو آلالهی چین/ چرا چینم که بينائی نمانده
Naked Babataher
-
سلام
هان ای عزیز فصل جوانی بهوش باش
درپیری ازتو هیچ نیایدبه غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
در خرقه شان به غیر"منم"تحفه ای میاب
حضرت امام خمینی(ره)
-
برو مرد عزیز این سوء ظن چیست
جنون است اینکه داری سوء ظن نیست
-
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
-
شبها , میان ظلمت مطلق , سکوت محض
بر خود هجوم دغدغه را تا سرود صبح
هموار میکنیم
-
مرا گويند بي دردان كه دستي زن به دامانش
اگر ميداشتم دستي گريبان پاره ميكردم
-
می دانی چیست ؟
به نظر میرسد که زندگی مشکل نیست ,
بل که مشکلات زندگی اند !
میبینی ؟
می بینی به چه روزی افتاده ام ؟
میبایست می خوابیدم !
اما به سگها سوگند ,
که خواب کلک شیطان است
تا از 60 سال عمر ,
30 سالش را به نفع مرگ ذخیره کند!
"حسین پناهی "
-
من بال و پر شهید را میبوسم---------------------------------------------پا تا به سر شهید را میبوسم
گر لحظه دیدار میسر نشود-----------------------------------------------دست پدر شهید را میبوسم
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شعر نو ؟!
-
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
-
تنهایی و تاریکی , اغاز کدورتهاست
خوش , وقت سحر خیزان , وان صبح و صفا دریا
-
الا مسها که در گرد و غبارید---------------------------به اکسیر ولایت دل سپارید
طلا آنگه طلای ناب گردد--------------------------------که در حرم ولایت آب گردد
ولایت چیست؟در خون غوطه خوردن------------------کلید سینه بر مولا سپردن
-
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
-
در دست تو من گرچه چو کبکی که اسیرم
ای باز شکاری مکن آن کار بمیرم
-
مقدس شد ولایت از چه رو؟ من آن نمی دانم
پیمبر شد خدا شد با چه رو؟ من آن نمی دانم
عصای موسوی خواهد که فرعون را بخشکاند
چگونه شد چنین شد قدر او؟ من آن نمی دانم
-
مـوج سبزيم و خروش از پي بيداد كنيم
بغـض اين حنجره را يكسره فريــــاد كنيم
چونكه ضحاك كمر بسته به خون خواري ما
پرچم كـــاوه بگيـريم و از او يـــــاد كنيم
!!
م بدید :D
-
مفلسی کردم برش او مفلسان را خوار داشت
حیرت از ما کی بود یار از گدایان عار داشت
-
تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را
ما رخت خویش بسته مهیا نشسته ایم
یک دم ز موج حادثه ایمن نبوده ایم
چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته ایم
-
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
ا ین بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
-
سلام
نگاه کن ببین چگونه راه را
رها بدست بادها سپرده اند
ببین چراغ را نهان به زیر
شال های سبزشان که برده اند
اگر نسیمی آید و غبار فتنه را
کمی رقیق تر کند ببین
چگونه پلک را فشرده و
بدست های خود ره صدا گرفته اند
ببین برادرم ببین چگونه
دور می شوند و نعره شان بلندتر
نگاه کن که چشم های گرگ ها
که برق می زند برایشان براق تر
ببین که زوزه های گرگ را
برادرم ببین سیاهی سترگ را
(http://alef.ir/1388/images/nf0XXfgtrhygfd0086286-1.jpgXXXXXXXXXXXXXXXXX)
د بده
-
شعر نو قبول نیست! :D
گوشم به زنگ است ،زنگ دبستان
شمع کتاب و جمع رفیقان
ر مثل راه است ه مثل همراه
س مثل سبز است ب مثل باران
گفتند ساکت، ساکت نگشتیم
ف چون فداکار، د همچو دهقان
درس شما را باور نکردیم
ق مثل قصه ،چ مثل چوپان
اَ مثل اشک و آ مثل آه است
اِ چون اوین و ای مثل ایران
ش مثل شلاق، مثل شکنجه
خ مثل خون است توی خیابان
واوِ ونک بود، ظایِ ظفر بود
ف یِ فلسطین ، کافِ کریمخان
ب همچو باتوم ، گ چون گلوله
ت چون تجاوز بر نام انسان
-
کل کل سیاسی توی پست ها هیچی !
ولی دفتر شعر رو تبدیل به آلبوم عکس نکنید ! :-X
-
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
نشان موی میانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در میان نمیبینم
-
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
نشان موی میانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در میان نمیبینم
می درخشد مهتاب / می تراود شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این حفته ی چند / خواب در چشم ترم می شکند
-
دل بر سر زلف پسر فاطمه بستیم-----------------از غیر گسستیم توکلت علی الله
-
دل بر سر زلف پسر فاطمه بستیم-----------------از غیر گسستیم توکلت علی الله
هر لحظه به شكلي بت عيار بر آمد، دل برد و نهان شد * هر دم به لباس دگر آن يار بر آمد، گه پير و جوان شد
-
در این درگه که گه گه که که وکه که شود ناگه
به امروزت مشو غره ز فردایت نهی آگه
\\:D/ \\:D/ \\:D/
-
هر چه رویید از پی محتاج رست
تا بیابد،طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی، دوا آنجا رود
هر کجا فقری ،نوا آنجا رود
هر کجا مشکل ،جواب آنجا رود
هر کجا کشتی ست آب آنجا رود
تا تراید طفلک نازک گلو
کی روان گردد زپستان، شیر او
-
و از نو نتیجه گرفت که با وفا ترین جفتهای عالم ,
کفشهای آدمی اند !
میشود به زنبورهایی فکر کرد
که دنیای به ان بزرگی را گذاشته اند
و امده اند زیر سقف خانه ی ما خانه ساخته اند !
-
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهود به از خفتگی
اندرین ره میتراش و می خراش
تادم آخر همی فارغ مباش
-
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما اى طبيب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما اى تو افلاطون و جالينوس ما
جسم خاك از عشق بر افلاك شد کوه در رقص آمد و چالاك شد
-
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
-
تا اینکه در این دوره بدیدم وکلا را در مجلس شورا
دیدم دگر این باره ، از آن باره بتر بود دیدی چه خبر بود
ویران شده ،شد دزد گه،آن بنگه کسرا! وین مجلس شورا
ویران نشده دزد گه و مرکز شر بود دیدی چه خبر بود
این مجلس شورا نبد و بود کلوپی یک مجمع خوبی
از هر که شب از گردنه ، بردار و ببر بود دیدی چه خبر بود
-
دگر بار بشوریدم بدان سان بجان تو که هر بندی که بر بندی بدرانم بجان تو
چو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب تو همه عقلم همه عشقم همه جانم بجان تو
نشاط من ز کار تو خمار من ز خار تو بهر سو رو بگردانی بگردانم بجان تو
غلط گفتم غلط گفتن درین حالت عجب نبود که ایندم جام را ار می نمی دانم بجان تو
من آن دیوانه بندم که دیوانرا همی بندم من دیوانه دیوانرا سلیمانم بجان تو
بغیر عشق هر صورت که آن سر برزند از دل ز صحن دل همین ساعت برون رانم بجان تو
بیا ای او که رفتی تو که چیزی کو رود آید نه تو آنی بجان من نه من آنم بجان تو
ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان که سر سرنوشت را فرو خوانم بجان تو
-
وزان پس بشمشير يازيد مرد
تن اژدها را به دونيم کرد
سر از تن جدا کند و بفگند خوار
ازان پس فرود آمد از کوهسار
ازان بيشه خاقان و خاتون برفت
دمان و دنان تا برکوه تفت
خروشی برآمد ز گردان چين
کز آواز گفت بلرزد زمين
به بهرام برآفرين خواندند
بسی گوهر و زر برافشاندند
چو خاتون بشد دست او بوس داد
برفتند گردان فرخ نژاد
همه هم زبان آفرين خواندند
ورا شاه ايران زمين خواندند
-
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
-
یکی مطرب همی خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم
حریفی نیز خواهم غمگساری
ز بی خویشی نداند شادی از غم
-
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفتهی چند
خواب در چشم ترم میشکند
-
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
-
ای دل نگفتمت که مرو براه عاشقی رفتی بسوز اینهمه آتش سزای توست
-
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ «تلاجن*» سايه ها رنگ سياهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
-
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید
-
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
-
دید موسی یه شبانی را براه کو همی گفت ای کریم و ای اله
-
همی گویمو گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدارها
-
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل
-
لقمۀ سالوس که را سیر کرد
چد بر این لقمه تو را اشتهاست؟
عزیز "ت" بده ;D
-
شنیده ای میان دو قطرۀ خون چه گذشت
گه مناظره، یک روز بر سر گذری
(لطفا اشعار تکراری نباشند)
ی بده عزیز ;D ;D ;D
-
یا رب مرا مهلت بده تا سخت آزارش کنم/ هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
-
تا ندای طربم داد به میخانه سروش
سخن توبه زاهد نگرفتم در گوش
-
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
-
شراب نوش کن و جام زر به حافظ ده که پادشه ز کرم جرم صوفیان بخشید
-
دید موسی یک شبانی را براه کو همی گوید خداوند ای اله
-
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی
نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی
نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان ستان بینی
-
دید موسی یک شبانی را براه کو همی گوید خداوند ای اله
آقا به قول معروف masnavi & manavi & divane kabire are all right reserved by eMan ;D :D
هر کسی را سیرتی بنهاده ام هر کسی را اصطلاحی داده ام
-
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کی نبود
دال بفرمایید
-
من یک ساعت به مخم فشار آوردم تا ی اومد حالا دیدم محمد جون زحمتش رو کشیده :'(
در حـق او مـدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تـو سم
-
مطلــب طاعـت و پيمــان و صـلاح از مـن مسـت كه به پيمانه كشي شهره شدم روز الست
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق چار تكبير زدم يك سره بر هر چه كه هست
-
مرحبا اي پيك مشتاقان بده پيغام دوست تا كنم جان از سر رغبت فداي نام دوست
-
تازیانه بر زدی اسبم بگشت گنبدی کرد و ز گردون برگذشت
-
تـا چند زنـم به روي درياها خشت بيـزار شـدم زبـت پرستـان كنشـت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود كه رفت به دوزخ و كه آمد زبهشت
-
تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیا عندی الطلاق
-
قرآن كه مهين كلام خوانند آن را گـه گـاه نـه بر دوام خوانند آن را
بـر گـرد پيالـه آيتي هست مقيم كاندر همه جا مدام خوانند آن را
-
ای فدای تو همه بزهای من ای به یادت هی هی و هی های من
-
نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد بختم از يار شود رختم از اين جا ببرد
-
پس مشاعره ها ادغام شده.
درهمی در دست و دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
.
.
.
من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب ، در حق بود باز
من بسی دیدم خداوند مال تو کریمی ، ای خداوی ذوالجلال
بر در دونان ، چو افتادم ز پای هم تو دستم را گرفتی ، ای خدای
گندمم را ریختی ، تا زر دهی رشته ام بردی ، که تا گوهر دهی
در تو پروین ، نیست فکر و عقل و هوش ورنه دیگ حق نمی افتد ز جوش
«اگه گفتید شاعر ابیات بالا کی بوده؟ راهنمایی هم شده» ??? ;D
صفای وجود "شین" بده. ;D
-
فكر كنم تو اين مصرع اشاره شده : "در تو پروین ، نیست فکر و عقل و هوش"
اين هم ادامه مشاعره:
شكر ايزد را كه آنچه اسباب بلاست ما را ز كس دگر نمي بايد خواست
-
تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی
ي بفرمایید
-
یک چشم منم در غم دلدار گریست چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست
-
تو را زحال پريشان ما چه غم دارد اگر چراغ بميرد صبا چه غم دارد
-
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند
-
درياب كه از روح جدا خواهي رفت در پـــردهي اسـرار فـنـا خـواهــي رفـت
مـي نـوش ندانـي از كجـا آمدهاي خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
-
يه روز كامل گذشت هيشكي جواب نداد. :(
تو غره بدان مشو كه مي مينخوري صد لقمه خوري كه مي غلام ست آنرا
-
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
دال به رفیق ;)
-
دور است كاروان سحر زينجا شمعي ببايد اين شب يلدا را
-
این بنا را ساختیم ، اما چه سود خانۀ بی صحن و سقف و بام بود
-
در خـواب بـدم مـرا خردمنـدي گفت كز خواب كسي را گل شادي نشكفت
كاري چكني كه با اجل باشد جفت مـي خـور كـه بزيـر خاك مي بايد خفت
-
تـركـيـب پـيـالـهاي كــه در هـم پيوسـت بــشــكســتـن آن روا نــمـيدارد مـسـت
چندين سر و پاي نازنين از سر و دست از مهر كه پيوست و به كين كه شكست
-
تا بود بار غمت بر دل بي هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
-
آه از آن نرگس جــادو که چه بازي انگيخت
آه از آن مست که با مردم هوشيار چه کرد
-
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی ُ شیوه ی شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
-
دشمن به غلط گفت كه من فلسفيم ايـزد دانـد كـه آنچـه او گفت نيم
ليكـن چـو در ايـن غـم آشيان آمـدهام آخر كم از آنكه من بدانم كه كيم
-
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخـفـتـهام ز خيالي کـه ميپزد دل من
خـمار صدشـبـه دارم شرابخانه کجاست
چـنين کـه صومعـه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشوييد حق به دست شماست
از آن بـه دير مـغانـم عزيز ميدارند
کـه آتشي که نميرد هميشه در دل ماست
چـه ساز بود که در پرده ميزد آن مـطرب
کـه رفـت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
نداي عـشـق تو دوشم در اندرون دادند
فـضاي سينـه حافـظ هنوز پر ز صداست
ت :)
-
تا كـي غم آن خـورم كه دارم يا نه وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست كايـن دم كـه فـرو بـرم بر آرم يا نه
-
همت عالی طلب،جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
(حضرت حافظ)
-
در گــوش دلــم گـفـت فـلـك پنهانـي حكمي كه قضا بود زمن ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي خـود را بـرهـاندمـي زسرگـردانـي
-
در گــوش دلــم گـفـت فـلـك پنهانـي حكمي كه قضا بود زمن ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي خـود را بـرهـاندمـي زسرگـردانـي
زیبا بود
یا گرو بستست با یاران بدین که بترساند مرا زین همنشین
-
در گــوش دلــم گـفـت فـلـك پنهانـي حكمي كه قضا بود زمن ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي خـود را بـرهـاندمـي زسرگـردانـي
زیبا بود
یا گرو بستست با یاران بدین که بترساند مرا زین همنشین
خيام كارش درسته...
نـاگـهـان پـرده برانـداختـهاي يعنـي چـه مسـت از خـانـه بـرون تاختـهاي يعني چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيب اين چنين با همه در ساختهاي يعني چه
-
هان و هان گر حمد گویی گر سپاس همچو نافرجام آن چوپان شناس
حمد تو نسبت بدان گر بهترست لیک آن نسبت بحق هم ابترست
چند گویی چون غطا برداشتند کین نبودست آنک میپنداشتند
این قبول ذکر تو از رحمتست چون نماز مستحاضه رخصتست
با نماز او بیالودست خون ذکر تو آلودهی تشبیه و چون
خون پلیدست و ببی میرود لیک باطن را نجاستها بود
کان بغیر آب لطف کردگار کم نگردد از درون مرد کار
در سجودت کاش رو گردانیی معنی سبحان ربی دانیی
کای سجودم چون وجودم ناسزا مر بدی را تو نکویی ده جزا
تا اینجا رو داشته باشید ;)
-
از آن روز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد
فردوسی
-
در سنبلش آويختم از روي نياز گـفتـم مـن سـودازده را كـار بسـاز
گفتا كه لبم بگير و زلفم بگـذار در عيش خوش آويز نه در عمر دارز
-
زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست
نرگسـش عربـده جـوي و لبـش افسوس كنان نيـم شـب دوش بـه باليـن من آمد بنشست
-
تاب بنفشه میدهد طرهی مشک سای تو پردهی غنچه میدرد خندهی دلگشای تو
حافظ
-
ويرانهي تن از چه ره آباد ميكني معمورهي دلست كه ويران نميشود
-
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
حضرت حافظ
-
دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود
دوباره د
-
در آرزوي بوس و كنارت مردم وز حسرت لعل آبدارت مردم
قـصـه نـكنـم دراز كوتـاه كنـم بـازآ بـازآ كـز انتـظـارت مـردم
-
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است و دگرگونه نخواهد شد
-
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
-
ماييم و مي و مطرب و اين كنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فـارغ ز امـيـد رحـمـت و بـيـم و عـذاب آزاد ز خـــــاك و بـــــاد و از آتــــش و آب
-
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی های او زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و شاد زی میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
این شعر رو که می نوشتم یاد دو تا چیز افتادم:
1- ترانه بخارا با صدای اساتید برجسته آواز ایران مرضیه و بنان
2- کتاب بخارای من ایل من با نوشتار بی نظیر زنده یاد محمد بهمن بیگی پدر آموزش عشایر ایران (این کتاب رو به همه دوست داران ادب ایرانی به عنوان برادر کوچک تر توصیه می کنم) مرحوم بهمن بیگی نزدیک به 40 روز پیش در گذشت.
-
يــار بــا مــا بيوفايــي ميكند بيگناه از من جدايي ميكند
شمع جانم را بكشت آن بيوفا جـاي ديگـر روشنايي ميكند
-
در دایره ی قسمت، ما نقطهی تسلیمیم
حق آنچه تو اندیشی، لطف آنچه تو فرمایی
-
يارب اين شمع دل افروز ز كاشانه كيست جان ما سوخت بپرسيد كه جانانه كيست
-
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مه به عالم ثمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
-
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآئید
آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید از خواجه این خانه نشانی بنمائید
-
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
-
يارب آن آهوي مشكين به ختن بازرسان وان سهي سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده مـــــا را بــــه نسيمــي بـنــواز يعني آن جان زتــن رفتـه بــه تــن بازرسان
-
نی حریف هر که از یاری برید پرده هاایش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
-
دل و ديـنـم شـد و دلـبـر بـه مـلامـت بـرخـاسـت گفت با ما منشين كز تو سلامت برخاست
كه شنيدي كه در اين بزم دمي خوش بنشست كـه نـه در آخـر صحبـت به ندامت برخاست
-
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
;D
-
دست بر دامن مولا زد در که علی بگذر از ما نگذر
(یاد اشعار کتاب فارسی بخیر)
-
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
آقا بده ما هم که یه کلاس اکابر داریم هوس شاعری کنیم؟
-
ميخواه و گل افشان كن از دهر چه ميجويي ايـن گفـت سحرگه گل بلبل تو چه ميگويي
مسنـد بـه گلستـان بـر تــا شاهـد و ساقـي را لبگيري و رخ بوسي مي نوشي و گل بويي
-
من که اسباب طرب بر سر عیار ندارم دل شیدا و تمکن بر دلدار ندارم
هوس شمع به دود پر پردار ندارم خنک آبی و کمین سایه سردار ندارم
شعر ها از برو آرایه ز عصار ندارم بر یاران بجز از خنده و زنهار ندارم
هوس شعر ندارم هوس یار ندارم هوس خاطره سرخ گهربار ندارم
(یاد اشعار کتاب فارسی بخیر)
هرچند مطلع به خوان دوستان نمی خوره اما
این هم نقدا توی همین دو سه دقیقه فی البداهه گفتم از خودم به جهت اینکه بهتر یاد خاطره دوران دبستان کنید و توشه ائی که ازش تا این صفحه آوردید.
-
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
;D
يك امتياز منفي براي شعر تكراري...
من که اسباب طرب بر سر عیار ندارم دل شیدا و تمکن بر دلدار ندارم
هوس شمع به دود پر پردار ندارم خنک آبی و کمین سایه سردار ندارم
شعر ها از برو آرایه ز عصار ندارم بر یاران بجز از خنده و زنهار ندارم
هوس شعر ندارم هوس یار ندارم هوس خاطره سرخ گهربار ندارم
(یاد اشعار کتاب فارسی بخیر)
هرچند مطلع به خوان دوستان نمی خوره اما
این هم نقدا توی همین دو سه دقیقه فی البداهه گفتم از خودم به جهت اینکه بهتر یاد خاطره دوران دبستان کنید و توشه ائی که ازش تا این صفحه آوردید.
و دوميش براي اينكه بايد با 'ي' شروع ميكرديد...
-
یارب آوخ ز همه رنج کز این کار ندارم طمع ناز ندارم پر پرواز ندارم
آقا اینو محبت کنید بدید بیت اول تا یه امتیاز کمتر بخوره تو برجک من. می رم کم کمک تمرین کنم بلکه ام این قواعد سخت و یاد گرفتم
-
یارب آوخ ز همه رنج کز این کار ندارم طمع ناز ندارم پر پرواز ندارم
آقا اینو محبت کنید بدید بیت اول تا یه امتیاز کمتر بخوره تو برجک من. می رم کم کمک تمرین کنم بلکه ام این قواعد سخت و یاد گرفتم
سلام :)
خوب دوست عزيزم قواعد مشاعره كه كاملا معلومه... ;D
در ضمن شوخي كردم منظوري نداشتم... ;)
مخمور جام عشقم ساقي بده شرابي پر كن قدح كه بي مي مجلس ندارد آبي
وصف رخ چو ماهش در پرده راست نايد مطـرب بـزن نوايـي ساقـي بـده شـرابي
-
ماییم که گه نهان و گه پیداییم گه مومن و گه یهود و گه ترساییم
تا این دل ما قالب هر دل گردد هر روز به صورتی برون میآیی
اااا آقا شرمنده ما اندر خم میم بودیم که امیرجان زحمتش رو کشید
يك حكايت گويمت بشنو به هوش تا بدانى كه طمع شد بند گوش
هر كه را باشد طمع الكن شود با طمع كى چشم و دل روشن شود
پيش چشم او خيال جاه و زر همچنان باشد كه موى اندر بصر
جز مگر مستى كه از حق پر بود گر چه بدهى گنجها او حر بود
هر كه از ديدار برخوردار شد اين جهان در چشم او مردار شد
ليك آن صوفى ز مستى دور بود لاجرم در حرص او شبكور بود
صد حكايت بشنود مدهوش حرص در نيايد نكتهاى در گوش حرص
-
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین که عاقبت کار از کجاست تا به کجا
-
اشک دریا و منش کشتی سیمین لنگر بو که آهنگ تفرج کند آن افسونگر
-
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رندم
نه در میخانه کاین خمار خام است
-
تو را كه هر چه مراد است در جهان داري چه غم زحال ضعيفان ناتوان داري
بـخـواه جـان و دل از بـنـده و روان بستـان كه حكم بر سر آزادگان روان داري
-
یاد باد آن کو به قصد جان ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
-
مرا چشميست خون افشان زدست آن كمان ابرو جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشـم آن تركـم كـه در خواب خوش مستي نگاريـن گلشنش روي است و مشكين سايبان ابرو
-
وطن ای هستی من، شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان. همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم، که همآواز تو منم
همهی جان و تنم: وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
-
مــزرع سـبـز فـلـك ديــدم و داس مـه نـو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
-
وین میانه یکی نیست بر خالی هستهی من هلو شده
هست شده یکی آلت که خوردهام من از هستی و درد میکند بدجور
-
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
دیوان شمس - غزلیات
-
نـكـتــهاي دلـكــش بـگـويــم خـال آن مــه رو بـبـيـن عقل و جان را بسته زنجير آن گيسو ببين
عيب دل كردم كه وحشي وضع و هر جايي مباش گفـت چشـم شيـرگير و غنج آن آهو ببين
-
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم/حال اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
-
اي دل گــر از آن چــاه زنـخـدان بـه درآيـي هر جا كه روي زود پشيمان به درآيي
هش دار كه گر وسوسه عقل كني گوش آدم صفـت از روضـه رضـوان بـه درآيي
-
یار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا/یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
-
ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزم ای بر دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
-
مي فكن بر صف رندان نظري بهتر از اين بــر در مـيـكـده مـي كـن گـذري بهتر از اين
در حق من لبت اين لطف كه ميفرمايد سخت خوب است و ليكن قدري بهتر از اين
-
نرگس ساقی بخواه، آیت افسونگری
مجلس اوراد ما، محفل فرزانه شد
-
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي خـرقه جـايي گرو باده و دفتر جايي
دل كه آيـيـنـه شـاهـيـسـت غـبـاري دارد از خدا ميطلبم صحبت روشن رايي
-
یاران به حساب علم خوانی
و ایشان به حساب مهربانی
-
یک شب آتش در نیستانی فتاد های های های های سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
حالا با اجازه دوستان یه مقداری - اگر خلاف قوانین نیست- اجازه بدید با کلمات بازی کنیم. واسه همین من یه بیت دیگه تفخر فرمودم فی - ال - بداهه تا هم بوصلم هم بدمم
درد را باید چشید از نیش کژ تا شناسی راه را از راه کژ
-
یک شب آتش در نیستانی فتاد های های های های سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
حالا با اجازه دوستان یه مقداری - اگر خلاف قوانین نیست- اجازه بدید با کلمات بازی کنیم. واسه همین من یه بیت دیگه تفخر فرمودم فی - ال - بداهه تا هم بوصلم هم بدمم
درد را باید چشید از نیش کژ تا شناسی راه را از راه کژ
خلاف مقررات كه نيست. ولي بهتر بود بيت دوم رو تو پست بعدي مينوشتيد.
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روي او لالـه در صحـن چمـن ماننـد آن رخسار نيست
دوش گفتم از لبش جانم به كام دل رسد چون كنم؟ او خفته و بخت رهي بيدار نيست
-
تا دل هرزه گرد من، رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود، عزم وطن نمی کند
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این کلاه کج، روی به من نمی کند
-
دوست ميدارم من اين ناليدن دلسـوز را تـا بـه هـر نوعـي كـه باشـد بگـذرانـم روز را
شب همه شب انتظار صبح رويي ميرود كان صباحت نيست اين صبح جهان افروز را
-
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده پیغمبر عشق است و ز محراب رسیده
-
هر کلامی نشود در و نیازد برگوش صحبت از سرو صحی را نتوان گفن به گوژ
;D
-
ژرفای عمیق شب ندیدیم لیکن غم آسمان شنیدیم
-
م؟
من آمده ام وای وای ... من آمده ام. ;D
م بده :)
-
اول از ميرزا محمد علي صائب تبریزی
مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم ز هیچ چشمهٔ دیگر امید آب ندارم
خوشم به وعدهٔ خشکی ز شیشه خانهٔ گردون امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم
چرا خورم غم دنیا به این دو روزه اقامت؟ چو بازگشت به این منزل خراب ندارم
در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا همین بس است که پروای انقلاب ندارم
مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران درین بساط بجز پردههای خواب ندارم
ترا که هست می از ماهتاب روی مگردان که من ز دست تهی، روی ماهتاب ندارم
ز فکر صائب من کاینات مست و خرابند چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم؟
حالا رسیدیم به شعر از پروین اعتصامی
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسارنیست
گفت:مستی, زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
من میخوام تو این تاپیک جمله های حکیمانه بزرگان را هم به کار برم
م؟
من وقتم را به اسراف گذراندم حالا او مرا اسراف میکند شکسپیر
-
من میخوام تو این تاپیک جمله های حکیمانه بزرگان را هم به کار برم
انشا هم میشه گفت؟ :D
-
تو را نادیــــــــــدن ما غــم نباشد که در خیلــــت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالـم نهم روی ولیکن چــــون تو در عالم نباشد
عجب گـر در چمن برپـای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد
مبـــــادا در جهان دلتنگ رویی که رویت بینــــــد و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محــــکم نباشد
که دانستم که هرگــــز سازگاری پــــری را با بنــــــــی آدم نباشد
مکن یارا دلم مجــــــروح مگذار که هیچــم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تـــو ریزم که بخـــل و دوستی با هم نباشد
نخواهــم بی تو یک دم زندگانی که طیب عیش بی همــدم نباشد
حدیث دوست با دشمـــن نگویم که هــرگـــز مدعی محرم نباشد
نظر گویند سعــــدی با که داری که غم با یار گفتن غــــم نباشد
-
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
-
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
-
ای مفتی شهر از تو بیدارتریم با این همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رذان انصاف بده کدام خونخوارتریم
-
اینم از محمدحسین بهجت تبریزی یا شهریار
ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است
دیدم نهان فرشته شرم و عفاف او آورده سر به گوش من و عذرخواهش است
بگریخته است از لب لعلش شکفتگی دائم گرفتگی است که بر روی ماهش است
افتد گذار او به من از دور و گاهگاه خواب خوشم همین گذر گاه گاهش است
هر چند اشتباه از او نیست لیکن او با من هنوز هم خجل از اشتباهش است
اکنون گلی است زرد ولی از وفا هنوز هر سرخ گل که در چمن آید گیاهش است
این برگهای زرد چمن نامه های اوست وین بادهای سرد خزان پیک راهش است
در گوشه های غم که کند خلوتی به دل یاد من و ترانه من تکیه گاهش است
من دلبخواه خویش نجستم ولی خدا با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
-
م؟
من آمده ام وای وای ... من آمده ام. ;D
م بده :)
امیر جون این شعرت واقعا منو تحت تاثیر قرار داد \\:D/
تا حروفش جمله عقل و جان شوند سوی خلدستان جان پران شوند
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن
-
نازم هوای فارس که از اعتدال آن
بادام بن شکوفه مه بهمن آورد
(شیراز شهر راز رو واقعا دوست دارم)
-
داماد باد را به گلستان برم
گل را عروس باغ بهاران کنم
-
مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتادهای بگیری مردی
-
یکی مرد جنگی به جان ها حریص یکی حیله گر تا به جانان خبیث
-
ثلث نویسان در میکده با قلم ثلث نوشتند ثلث
-
یه نگاه به این بندازین پاسخ یادتون نره
http://forum.ubuntu.ir/index.php/topic,13928.0/topicseen.html
-
ثلث نویسان در میکده با قلم ثلث نوشتند ثلث
ثریا کرد با من تیغ بازی عطارد تا سحر افسانه سازی
-
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل ویکی هجران پسندد
منازدردودرمانووصلوهجران پسندم آنچه را جانان پسندد
-
در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چکنی که با اجل باشد جفت می خور که بزیر خاک میباید خفت
-
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمیباشد
-
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمیباشد
دوش ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ...
-
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
دست من گیر که این دست همانست که من
بارها در شب هجران تو بر سر زدهام...
-
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما ...
-
آقایون لطفا از کلمات مستهجن (مثطهجن؟ مصتحجن؟ مصطحجن؟ .....؟ ) استفاده نکنید! خلاف قوانینه!
مادر پیاله
این دیگه خداییش ده تا امتیاز منفی داره
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشگل ها
راستی این مصرع اول این بیت یعنی چی؟ من نمی تونم بفهممش اگر شما بلدید لطفا به من یاد بدید.
-
آقایون لطفا از کلمات مستهجن (مثطهجن؟ مصتحجن؟ مصطحجن؟ .....؟ ) استفاده نکنید! خلاف قوانینه!
مادر پیاله
این دیگه خداییش ده تا امتیاز منفی داره
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشگل ها
شاعر می گد که :
آن یکی شیر است اندر بادیه وآن یکی شیر است اندر بادیه!
آن دگر شیر است کآدم میخورد وآن دگر شیر است کآدم میخورد!
-
در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم
در حق او نور و در حق تو نار در حق او ورد و در حق تو خار
در حق او نیک و در حق تو بد در حق او قرب و در حق تو رد
بازم دال بدم ؟؟؟؟؟
-
در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم
در حق او نور و در حق تو نار در حق او ورد و در حق تو خار
در حق او نیک و در حق تو بد در حق او قرب و در حق تو رد
بازم دال بدم ؟؟؟؟؟
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هرچند بنزد عامه این باشد زشت سگ به زمن ار برم دگر نام بهشت
خیام
-
در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم
در حق او نور و در حق تو نار در حق او ورد و در حق تو خار
در حق او نیک و در حق تو بد در حق او قرب و در حق تو رد
بازم دال بدم ؟؟؟؟؟
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هرچند بنزد عامه این باشد زشت سگ به زمن ار برم دگر نام بهشت
خیام
ترک بخل و ترک بغض و ترک قهر و ترک کین
ترک خود بینی و ترک عیب کن بی اشتباه
-
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی برساز ترانهای و پیشآور می
کافکند بخاک صد هزاران جم و کی این آمدن تیرمه و رفتن دی
-
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضه امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
-
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
-
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
-
یار دبستانی من
با من و همراه منی
-
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
با صدای استاد شجریان این رو شنیدید آلبوم (بیداد )؟
اگر نه حتما یه بار بشنوید و غوغای ادبیات و هنر ایرانی رو ببینید
-
ای گفتی!
آلبوم بیداد خیلی غم انگیزه ! وحشتناک حالت و حس اعتراض توش وجود داره!
-
در پرده اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانهها کوته نیست
-
تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن برپای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم که بخل و دوستی با هم نباشد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی که طیب عیش بی همدم نباشد
نظر گویند سعدی با که داری که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد
-
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم درنه زود تا باز خورم که بودنیها همه بود
-
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را
مطلع شعر این هست
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را نشاید ز دانا نکوهش بری را
شعر از ناصر خسرو هست و اگر متن کاملش رو خواستید از این لینک می تونید ببینید
http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poem&id=8686
-
از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
-
دلا یاران سه قسماند ار بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
-
یک جرعه می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است
-
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است
حمام بود گرم و خنک زیر زمین است
-
تا دل هرزخ گرد من رفت به چین زلف تو
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی گند
-
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
-
ای مفتی شهر، از تو بیدارتریم با اینهمه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رذان انصاف بده کدام خونخوارتریم
-
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
-
با بدان منشین که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند
خورشید بدین بزرگی را پارهای ابر ناپدید کند
-
درمیان گریه خوابش در ربود دید در خواب او که پیری رو نمود
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست
چونک آید او حکیمی حاذقست صادقش دان کو امین و صادقست
-
تا چند زنم بروی دریاها خشت بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
-
تو ز سر مستان قلاویزی مجو جامه چاكان را، چه فرمایی ؟ رفو !!
-
واخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی
-
یاد باد آن کو به قصد جان ما *** عهد را بشکست و پیمان نیز هم
-
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست.
-
تعالى واسقطي مطرا على عطشي وصحرائى وذوبي في فمي كالشمع وانعجبي باجزائي
-
یکی درد و یکی درمان پسندد * یکی وصل و یکی هجران پسندد
-
در غم عشق تو ای صنم روز و شب ناله ها می کنم من
وز قد و قامتت هرزمان صد قیامت به پا می کنم من
دست بر زلف تو می زنم روز خود را سیه می کنم من
گر به فلک می رسد آه من از غمت
چشم تو دل می برد
دلربا یار
-
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
-
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
-
یکی در بیابان سگی تشنه یافت * برون از رمق در حیاتش نیافت
-
یکی در بیابان سگی تشنه یافت * برون از رمق در حیاتش نیافت
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد
-
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخم کش و دیده گریان بروم
-
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت ! زنده باد خیام ... :)
-
تا قوت عشق تو بدیدم
سرگشتگی ام بسی فزون گشت
-
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
-
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش
-
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی * غنیمت است در این شب که دوستان بینی
-
یک جام شراب صد دل و دین ارزد یک جرعه می مملکت چین ارزد
جز باده لعل نیست در روی زمین تلخی که هزار جان شیرین ارزد
-
در دایرهی هستی، ما نقطهی تسلیمیم * حق آنچه تو فرمایی، لطف آنچه تو اندیشی
-
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد از کوزه شکستهای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
-
در این درگه که گه که که و که که می شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نی آگه !
-
در این درگه که گه که که و که که می شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نی آگه !
زیبا بود از که خیلی زیبا توی شعر استفاده شده =D>
هر گیا را، كش بود میل عُلا در مزید است و حیات و در نما
چون كه گردانید سر سوی زمین در كمی و خشكی و نقص و غبین
میل روحت، چون سوی بالا بود در تزاید، مرجعت آنجا بود
ور نگونساری، سرت سوی زمین آفلی حق لا یحب الآفلین
-
نه دل مفتون دل بندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لب های من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلآرامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
کی ام من آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
-
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به ... و ز هرچه نه می طریق بیرون شو به
در دست به از تخت فریدون صد بار ... خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
-
همیشه با توام اما تو نیستی با من
منی که بی تو هوا هم برای من سمی ست
(اسمایلی بداهه سرایی :دی)
-
تا راه قلندری نپویی نشود ... رخساره بخون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تاکه چو دلسوختگان .... آزاد به ترک خود نگویی نشود
-
دلا تاکی فریب ویندوز سون بینی
بیا یه اوبونتو نصب کن تازان پس هرچه خواهی آن بینی
-
یار خوشگلم ابونتو عزیز دلم ابونتو
باور نکن که لحظه ای از تو غافلم ابونتو
\\:D/
-
ور برای بنده است این گفتگو
آنک حق گفت او منست و من خود او
-
وان همه پیرایه بسه جنت فردوس بوکه قبولش کند بلال محمد
-
دهقان قضا بیس چو ما کشت و درود ... غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم در نه زود ... تا باز خورم که بودنیها همه بود ...
به به ! زنده باد عطار :) :D
-
دود از کله من می خیزد
و بر آن دود چه باران سگی می ریزد!
می تراود مهتاب
مرده انگار کنار شبتاب
می تراود باران
روی لباس های من
که فکر می کردم اینور دنیا هم تابستان است!
... به ... پدرت باران که من اینجا با یه تیشرت
پرت پرت
و یه تنبان که ندارم دوتا !
خیس خیس از پس آب رفت کنار این خیابان های بی پایان لیز
پر قال پر قیز
گم شدم راه هتل را مثل ...
اول شب بود که راه افتادم
حال اما به گمانم که کمی آنطرف صخره سر سبز سحر
مانده ام انگار که خر
توی این شهر تمیز از باران
مثل جنگل زیر پای تارزان
خیس خیس
مثل عجایب های سرزمین عالیس
بی افاده و بدون هیچ فیس
می خورم این سرد گرما بخش سرخ
بیخیال از ترس مامور و پلیس
می نویسم شعرکی از روی سرمای زمستانی
گشته ام از غربت و تنهائی اینجا مثل آن آواره های خیابانی
که می گفتند اینجایند و می بینم که نه
من چه تنهایم در این صبح کثیف تلخ تابستانی مثل زمستانی!
اینو دیشب فل بداهه!!! سرائی کردم!
به به زنده باد خودم!
-
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید یک گوهر جان کو اگر از بهر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما بد افسوس که بر گنج شما پرده شمائید
-
درختی رست است تر اوشتر و آسوریک
بنش خوشک است سرش هست تر
ور گش(کنیا) نی ماند
برش ماند انگور شیین بار آورد
مرتومان وینای آن ام درختی بلند
-----------------------------------------
ترجمه :
درختی روبیده است ورای کشور آسورستان
بن آن خشک است و سر آن تر است
برگش به نی ماند
و برش به انگور ماند. شیرین بار آورد
ای مردمان نگاه کنید منم آن درخت بلند
-
دوستت دارم ... لب آاا لب
می سوزد عشقم ... از تب
پر می شم ... از عشق تو
هر ثانیه ، هر دم!
-
موذن آمد زان یکی لفظی بجست کی موذن بانگ کردی وقت هست
گفت آن هندوی دیگر از نیاز هی سخن گفتی و باطل شد نماز
ادامه دارد ;D
به به به این مولوی ;)
-
زان باده که عمر را حیاتی دگرست / پرکن قدحی گرچه تورا دردسر است
برنه بکفم که کار عالم ثمرست /بشتاب ای پسر که عمرت در گذر است
"ت" بده!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ-
قمیشی:
ز موی سپیدم گمان مبر ز عمر دراز/ جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد / کلام حق دم شمشیر میشود گاهی
-
تن مزن ای پسر خوش دم خوش کام بگو بهر آرام دلم نام دلارام بگو
پرده من مدران و در احسان بگشا شيشه دل مشکن قصه آن جام بگو
ور در لطف ببستی در اميد مبند بر سر بام بر آ و ز سر بام بگو
ور حديث و صفت او شر و شوری دارد صفت اين دل تنگ شررآشام بگو
چونک رضوان بهشتی تو صلايی درده چونک پيغامبر عشقی هله پيغام بگو
آه زندانی اين دام بسی بشنوديم ال مرغی که برسته ست از اين دام بگو
سخن بند مگو و صفت قند بگو صفت راه مگو و ز سرانجام بگو
شرح آن بحر که واگشت همه جان ها او ست که فزون است ز ايام و ز اعوام بگو
ور تنور تو بود گرم و دعای تو قبول غم هر ممتحن سوخته خام بگو
شکر آن بهره که ما يافته ايم از در فضل فرصت ار دست دهد هم بر بهرام بگو
وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی سخن خاص نهان در سخن عام بگو
ور از آن نيز بترسی هله چون مرغ چمن دم به دم زمزمه بی الف و لام بگو
همچو انديشه که دانی تو و دانای ضمير سخنی بی نقط و بی مد و ادغام بگو
-
وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود
قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
که تو میبینی ازین گلبن خوشبو برود
پایم از قوت رفتار فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر گیرد و نیکو برود
تا به روزی که به جوی شده بازآید آب
یعلمالله که اگر گریه گریه کنم جو برود
من و فردوس بدین نقد بضاعت که مراست؟
اهرمن را که گذارد که به مینو برود؟
سعیم اینست که در آتش اندیشه چو عود
خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود
همه سرمایهٔ سعدی سخن شیرین بود
وین ازو ماند که چه با او برود
با تشکر از استاد ایمان!!!
-
نوکرتم داداش شوالیه ;D
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ، هیچ مگو
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر ست گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی ، جز که به سر هیچ مگو
به به خودم کیف میکنم وقتی از مولانا میتایپم ;D
-
وقف است مرا عمر در این مشتاقی احسنت زهی طراوت و رواقی
من کف نزنم تا تو نباشی مطرب من می نخورم تا نباشی ساقی
مولانا (ما هم با تایپیدن مولا نا حال میکنیم)
دهقان قضا بیس چو ما کشت و درود ... غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم در نه زود ... تا باز خورم که بودنیها همه بود ...
به به ! زنده باد عطار :) :D
نگید طرف ملا لغتی هست اما :
اولا : دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود ،
دوما : گرچه عطار همشهری خیام بوده اما فکر نکنم خیام راضی باشه شعرش ینام عطار جایی خونده بشه (بگذریم که رباعیات زیادی از جمله همین شعر به خیام منتسب هست اما کسی نمیتونه بگه این رو خیام گفته یا یکی از مقلدبن خیام)
-
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمندان باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گونیا باور نمی دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
بنده پیر خراباتم که درویشان او / گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
یارب این نودولالتان را با خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
بر در می خانه عشق ای ملک,تسبیح گوی / کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند
حسن بی پایان او چندانکه عاشق می کشد / زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می کند
ای گدای خانقه برجه که دز دیر مغان / می دهند آبی و دلها را توانگر می کند
خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود / کاین هوسناکان دل . جان جای دیگر می کنند
صبحدم از عرش می آمد خروشی , عقل گفت / قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
ــــــــــــــــــــــــ
بنازم حافظ عجب شعری گفته!!!!!
بازم تشکر از کاکام(ایمان)!!
-
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم نخور
-
رو به ماه آورد مريخ و بگفتش هوش دار
تا نلافی تو ز خوبی هان و هان اين است او
شمس تبريزی شنيدستی ببين اين نور را
کز وی آمد کاسدی های بتان اين است او
-
ولی تو تا لب معشوق و جام میخواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
پی نوشت: :)
(خفه شدم تا حرف و پیدا کردم)
(شعر از حافظ هست)
البته شعر "واویلا لیلی" هم بود ولی خوب حافظ پیش قدم شد
-
صحبت حضرت خواجه شمس الدین شد:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ..... حالا اینکه چیکار داشتنو فعلا بذاریم برای بعد! الان این دو بیت حضرت خواجه خیلی بهم حال میده:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش! هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
دال بگو که ریتم بهم نزده باشیم ;)
-
دوش آن صنم چه حوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت ار بت نمی پرستی
سلطان من خدا را زلفت شكست ما را
تا كى كند سياهى چندين دراز دستى
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو باما گويد رموز مستى
آن روز ديده بودم اين فتنه ها كه برخاست
كز سركشى زمانى با ما نمى نشستى
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق ازين كشاكش پنداشتى كه جستى
-
یک ازیشان را ندیدم در مقام رفته بودند از مقام خود تمام
نه به چپ نه راست نه بالا نه زیر چشم تیز من نشد بر قوم چیر
درها بودند گویی آب گشت نه نشان پا و نه گردی بدشت
-
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زان که با معشوق پنهان خوشترست
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهرست از جان خوشترست
درد بر من ریز و درمانم مکن
زان که درد تو ز درمان خوشترست
می نسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشترست
چون وصالت هیچ کس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشترست
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده توفان خوشترست
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشترست
-
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد ؟ چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد ؟
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد
از رباعیات خیام .
-
در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیارست و حفاظ آگهی
جمله رندان چونک در زندان بوند متقی و زاهد و حقخوان شوند
چونک قدرت رفت کاسد شد عمل هین که تا سرمایه نستاند اجل
قدرتت سرمایهی سودست هین وقت قدرت را نگه دار و ببین
آدمی بر خنگ کرمنا سوار در کف درکش عنان اختیار
باز موسی داد پند او را بمهر که مرادت زرد خواهد کرد چهر
ترک این سودا بگو وز حق بترس دیو دادستت برای مکر درس
-
سر اومد زمستون شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
کوها لالهزارن لالهها بیدارن
تو کوها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
-
نور در کاسه مس ، چه نوازشها می ریزد !
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین می آرد .
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن چهره من پیداست .
چیزهایی هست که نمی دانم .
می دانم ، سبزه را بکنم خواهد مُرد .
می روم بالا تا اوج ، من پُر از بال و پرَم .
راه می بینم در ظلمت ، من پُر از فانوسم .
من پُر از نورم و شن
و پُر از دار و درخت .
پُرم از راه ، از پُل ، از رود ، از موج .
پُرم از سایه برگی در آب :
چه درونم تنهاست .
* سهراب سپهری ( روشنی ، من ، گل ، آب )
-
تا هشیارم طرب ز من پنهان است
ور مست شوم در خردم نقصان است
حالیست میان مستی و هشیاری
من بنده آنکه زندگانی است
ـــــــــــــــ
یه شعری بود که میگفت تو که هلویی به من چه / من که گلابیم به توچه
هرچی فکر کردم که چی چی بود یا حتی از کی بود یادم نیومد اگر کسی دارتش لطفا برام بفرستش
-
تا توانی دلی بدست آور، دل شکستن هنر نمی باشد!
-
در این رقص و در این های و در این هو میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد درآ در آب جو و آب میجو
تو گویی کو و کو او نیز سر را به هر سو میکند یعنی که کو کو
ز کوی عشق میآید ندایی رها کن کو و کو دررو در این کو
برو دامان خاقان گیر محکم چو او باشد چه اندیشی ز باجو
برو پهلوی قصرش خانهای گیر که تا ایمن شوی از درد پهلو
گریزان درد و دارو در پی تو زهی لطف و زهی احسان و دارو
سیه کاری و تلخی را رها کن بر ما زو بیا غلطان چو مازو
از او یابد طرب هم مست و هم می از او گیرد نمک هم رو و هم خو
از او اندیش و گفتن را رها کن لطیف اندیش باشد مرد کم گو
-
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
(حافظ)
-
میدویم ما
بی بدون بی هیچ
هستی که هست باشدمان
برای روز مبادا مباد
که باشیم ما بر هستی
ماندگار تر از هستهی هلویی که نیست میشود
از برای آمدن هستهی دیگر بر هستی
-
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو و پیش تر زما مست شدند
-
در گشاد و گشت پنهان مصطفی تا نگردد شرمسار آن مبتلا
تا برون آید رود گستاخ او تا نبیند درگشا را پشت و رو
یا نهان شد در پس چیزی و یا از ویش پوشید دامان خدا
-
از آمدن و رفتن ما سودی کو ؟
وز تار امید عمر ما پودی کو ؟
چندین سروپای نازنینان جهان
می سوزد و خاک می شود، دودی کو ؟
-
جناب ریچارد استالمن بزرگ کف و چه چه چه و به به...
-
این شعر از دیوان هزلیات سعدیه! نمیدونم میدونید هزلیات سعدی چیه یا نه. یه توضیح برای کسایی که نمیدونن:
هزل سبکی از شعر هست که شاعر چرت و پرت از خودش در میکنه! دیوان هزلیات سعدی از بعد از انقلاب ممنوع شد و دیگه به چاپ نرسید.سعدی در این دیوان از رکیک ترین کلمات استفاده کرده!بسیاری از بزرگان ادبیات فارسی با سانسور این اشعار مخالفند. در ضمن شاعران بزرگی مثل حافظ و وحشی بافقی هم هزلیات دارند و استاد این سبک سوزنی سمرقندی هست! به نظر من نباید این اشعار فراموش شوند. به هر حال ما که از حافظ بالاتر نیستیم که حکم کنیم این اشعار حذف شوند! حالا من یه شعر ملایم!! از هزلیات سعدی مگم.
وصال دوستان میخ است و دیوار حدیث دشمنان باد است و پرچم
اگر محکم ببندی بند شلوار هنوزت عقد صحبت نیست محکم
دو دست و هر دو زانو بر زمین نه اگر پشتی به خدمت میکنی خم
....................................... ! .....................................!
طریقت خواهی از سعدی بیاموز ره این است ای برادر تا جهنم
-
منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله .... تو رو داشتن مثل خواب و خیاله خیاله خیاله
باورم نمی شه ... پیش من نشستی ... واسه خاطر من ... از همه گذشتی ... ;)
-
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
-
دید بس نادر گیاهی سبز و تر میربود آن سبزیش نور از بصر
پس سلامش کرد در حال آن حشیش او جوابش گفت و بشکفت از خوشیش
گفت نامت چیست برگو بیدهان گفت خروبست ای شاه جهان
گفت اندر تو چه خاصیت بود گفت من رستم مکان ویران شود
-
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد!
-
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنى بخشم ميان جمع و خود تنها بسوزم
شمع باشم اشك بر خاكستر پروانه ريزم يا سمندر گردم و در شعله بيپروا بسوزم
لالهاي تنها شوم در دامن صحرا برويم كوه آتش گردم و در حسرت دريا بسوزم
ماه باشم در شب تار سيهروزان بتابم شعلهى آهى شوم خود را ز سر تا پا بسوزم
اشك شبنم باشم و بر گونهى گلها بلغزم برق لبخندي شوم در غنچه لبها بسوزم
يا زهمت پر بسايم بر ثريا همچو عنقا يا بسازم آنقدر با آتشِ دل تا بسوزم
-
مدح تو حیفست با زندانیان گویم اندر مجمع روحانیان
شرح تو غبنست با اهل جهان همچو راز عشق دارم در نهان
مدح تعریفست در تخریق حجاب فارغست از شرح و تعریف آفتاب
مادح خورشید مداح خودست که دو چشمم روشن و نامرمدست
-
در ویندوز که ما کردیم زندگی سجده ما بود رسم بندگی
صبح و شام نداشتیم ادعا به همان رایت سیدی داشتیم اکتفا
بازی ها داشتیم و روزها میگذشت قفل ها با کرک ها میشکست
اول دیدار ما Welcome بود صدای دینگ دی دینگ دینگ دانگ بود
نصب اقزار به تیک تاک بود غم گر بود فقط بانگ مادر جان بود
عشق من فوتبال و جی تی ای بود تنها دلیل برای شب نشینی ها بود
یادی ندارم هسته و فندق کجا من بودم و دی ال ال های نا بجا
گر یه روزی ویندوزم شد ناروا restore بود بهترین مشکل گشا
یه روزی خوشی زد زیر دل عاشق، معشوق را کرد زیر گل
زد در سرم کنجکاوی اهل جهٓل مقاله ها خواندم من تا به سحر
ناگه شکستیم نمکدان دوست رفتیم و زود عوض کردیم پوست
پولی نداده شدیم بد و بیراه گوی بیل خود را آزاد خواندیم رفتیم ز دین
آمدیم لینوکس را کردیم نصب اینقدر خوش بودیم که کردیم کف
بعد از آن ندارم یاد از خوشی مال من بود چشمانی از اشک تف تفی
برای تسکین نبودش پلیری بی نصیب از موزیک و ام پی تری
صبح و شام ما شد ویکی ویکی آمدیم انجمن آی خدا کی به کی؟
سوال ها پرسیدیم دادیم به باد آبرو را گویم چرا که اسپم بودن و من تازه کار
همه تک تک حرفه ای هیچی ندان در تذکر به من ندادند یک امان
دیگر خبری نیست از هوای ویندوزی کسی نیست گوید آخر خلی؟
در ازای فوتبال و جی تی ای سودوکو و منچ دارم، هی و هی
بازی ها شدند تاریخ نشان کرک را دیدی بدهش به من نشان
افزار رایگان است و فری برای نصب باید داد هر قری
یا که مخرن نداریم یا که deb سیناپتیک میکنیم و آ پی تی و عشق
دیگر از Welcome نیست اینجا خبری شاید در ویندوز اکنون دارد دختری
گر کمی سیستم کند نازک دلی گراب را بچسب با که کن reinstall فری
نیست اینجا restore point ریستوری نیست که باشد برایش point
هر از گاهی هسته را میکنیم آپدیت میکنیم و در جایش هلو می زنیم...
گفتنی ها بسیار است خواننده مهوش کسی حال دارد گوش دهد با سر و گوش؟
خوب پس از هر سختی آسودگیست لینوکس نیست که فقط آلودگی
اینجا ندارم کرم و ویروس و اسب تنها روت کیت که آن هم حل است
دیگر دز امضای خود گوییم قربانت برم من لینوکسیم و حرفه ای و آخرم
یک تنه صد پنجره میشکنم ۱۰۰ ها پینگوئن دور و برم میپلکن
پز و پز پز میدهیم به این و آن تف در آن پنجره ات بی این و آن
حالا هم خسته ام ای دوستمان تا همینجا کافیست که درآمد دینمان
-
نشاید بیشاز این در win بودن
به دزدی و کرک، بی دین بودن
-
گفتم کافیست از پنجره تا پنگوئن سکوت تا بینم کیست مثه من!
کردم تا سحر شب نشینی ها شکم خراب شد از بر قهوه ها
زدم سری تا بینم کیست شاعر همه ساکت جز دانیال ساحر
من نبودم بی دین و ایمان من گویم به آن فرد که له کرد ایمان
خلاصه گویم چرا همه رفته اند همه شاعر بودن ولی حال خفته اند
مده شعر از سعدی و حافظ از خودت گو و بیخیال اشعار نافذ
خود گویی کن که اساس هنر این است و پسر ندارد نقل پدر
گویم که فقدان دارد این انجمن کو کنسول بخش و بخش مربوط من
مقاله دارم باحال و کف درار گر بود بخش کنسول ای چشم برار
نوبتی باشد نوبت توست داداش کمی شعر از خود گو بزار جاش!
-
شرم شیران راست نه سگ را بدان که نگیرد صید از همسایگان
عامهی مظلومکش ظالمپرست از کمین سگشان سوی داود جست
این شعر از دیوان هزلیات سعدیه! نمیدونم میدونید هزلیات سعدی چیه یا نه. یه توضیح برای کسایی که نمیدونن:
هزل سبکی از شعر هست که شاعر چرت و پرت از خودش در میکنه! دیوان هزلیات سعدی از بعد از انقلاب ممنوع شد و دیگه به چاپ نرسید.سعدی در این دیوان از رکیک ترین کلمات استفاده کرده!بسیاری از بزرگان ادبیات فارسی با سانسور این اشعار مخالفند. در ضمن شاعران بزرگی مثل حافظ و وحشی بافقی هم هزلیات دارند و استاد این سبک سوزنی سمرقندی هست! به نظر من نباید این اشعار فراموش شوند. به هر حال ما که از حافظ بالاتر نیستیم که حکم کنیم این اشعار حذف شوند! حالا من یه شعر ملایم!! از هزلیات سعدی مگم.
وصال دوستان میخ است و دیوار حدیث دشمنان باد است و پرچم
اگر محکم ببندی بند شلوار هنوزت عقد صحبت نیست محکم
دو دست و هر دو زانو بر زمین نه اگر پشتی به خدمت میکنی خم
....................................... ! .....................................!
طریقت خواهی از سعدی بیاموز ره این است ای برادر تا جهنم
هزل تعلیمست آن را جد شنو تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
هر جدی هزلست پیش هازلان هزلها جدست پیش عاقلان
ت بده ;) این آخریه جنبه آموزشی داشت
-
یکی از زیباترین اشعار دیوان شمس، سروده اعجوبه ای به نام مولانا:
تلخی نکند شیرین ذقنم خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جهد مهلت ندهد او بس نکند پس من چه کنم
از ساغر او گیج است سرم از دیدن او جان است تنم
تنگ است بر او هر هفت فلک چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیردلم در عربدهاش شیرین سخنم
می گفت که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من تو زخمه زنی من تن تننم
حاصل تو ز من دل برنکنی دل نیست مرا من خود چه کنم
-
من که چشمم هوس حسرت باری دارد شاخسار طلبم عطر بهاری دارد
*** دل که آیینه صافیست غباری دارد از خدا می طلبم صحبت روشن رائی ***
-
هرکه *** بیشتر بداندنی نام مرشد بر او نهادندی
-
هرکه *** بیشتر بداندنی نام مرشد بر او نهادندی
نه خداوکیلی اون شعر من کجاش ه داشت که با ه شروع کردی؟
می گم اینم شعره:
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
علیرضای عزیز ! بیت بعدی باید با د ( دال سابق) باشه! نه با گ ( گاف سابق )
-
در غم ما روزها بی گاه شد روزها باسوزها همراه شد
روزها گر رفت ، گو رو ، باک نیست تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست
-
تا نگرید ابر کی خندد چمن تا نگرید طفل کی جوشد لبن
طفل یک روزه همی داند طریق که بگریم تا رسد دایه ی شفیق
تو نمی دانی که دایه ی دایگان کم دهد بی گریه شیر او رایگان
گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار تا بریزد شیر فضل کردگار
-
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
-
دل من مثل یه ماهی کوچیک میره ته دیاچه و بازم بر می گرده سر جای اولش!
-
شب خلوت که وقت عشرت بود عرق عود کرد و مشک اندود
نقره اندود بر درست دغل عنبر آمیخته به گند بغل
***** *** *** ** ** ** ***** *********
:D
ت.ن : مرسی از عمو ریچارد استالمن بزرگ! که من را هدایت فرمودند!
-
لنگ لنگن قدمی برمیداشت--------هر قدم دانه شکری میکاشت