انجمن‌های فارسی اوبونتو

لطفاً به انجمن‌ها وارد شده و یا جهت ورود ثبت‌نام نمائید

لطفاً جهت ورود نام کاربری و رمز عبورتان را وارد نمائید

نویسنده موضوع: سفرنامه من  (دفعات بازدید: 6289 بار)

0 کاربر و 1 مهمان درحال مشاهده موضوع.

آفلاین office

  • Newbie
  • *
  • ارسال: 9
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #15 : 18 شهریور 1389، 11:14 ق‌ظ »
بابا آفیس جان شما از ریچارد استالمن بزرگ! هم فراتر رفتی اگه میخوای بدونی که چی میگم به سفرت ادامه بده ایشون هم لنگه گم شده شما ;)
من از 10.04 بدم میاد و اونو یکی از اشتباهات کنونیکال میدونم چون تو کامپیوتر من بعد از چند دقیقه از حال میره و به همه توصیه داونگرید به 9.10 رو میدم ولی 10.10 بتا باز منو نجات داد کاش ریلیز نهایی اش هم خوب از آب در بیاد

من كوچيك همه هستم دربست و بدون شك!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

با سلام مجدد

نه كه فكر كنيد من حرف ناصرخسرو خان قبادياني رو خيلي جدي گرفتم و براي خيلي بهتر شدن سفرم تا حالا خواب بودما، واقعيت از اين قراره كه در اين مدت وضعيت من مثل وضعيت كريستوف كلمپه بخصوص وقتي كه فهميد اونجايي كه رفته هند نيست!!!

صبح بعد از اون شب تاريخي درحالي از خواب بلند شدم كه صداي خروسي در كار نبود (چون اصولاً ما تو خونمون خروس نداريم كه بخواهد دم صبح صداپراكني كنه) مشتاقانه بطرف كامپيوتر رفتم تا روشنش كنم كه يهو يادم از كشته خويش آمدو هنگام درو پس با دلي سراسر آشوب راهي محل كار شدم تا اندك طعامي براي پر كردن خندق بلا تدارك ببينم چرا كه بقول شيخ عجل :

این شکم بی‌‌هنر پیچ پیچ         صبر ندارد که بسازد به‌هیچ

با هزار بدبختي صبح را به شب منگنه كردم و با سرعت به قصد سفر به  سمت ترمينال رفتم. رايانه عظيم الشان را روشنيدم و وارد ويندوز شدم، سي دي جديد الرايت رو انداختم توش و منتظر شدم.

طبق سنوات گذشته گزينه Install Inside… رو انتخاب كردم و الباقي خورده تنظيمات. بعد از اندكي تلاش سي دي رو پرت كرد بيرون و تقاضاي Reboot  كرد و من هم تقاضاشو اجابت كردم.
سيستم خاموش و بالفور روشنيد يه مرتبه مورفيوس اومد و گفت:
حالا تو کدوم رو انتخاب می کنی؟ موندن در ماتریکس و لذت از چیزی که واقعیت نداره یا به جون خریدن سختی ها و رسیدن به حقیقت... کپسول قرمز یا آبی؟ انتخاب با تو...
منم بلادرنگ كپسول قرمز رو خوردم و متعاقباً وارد صفحه تاريخي Ubuntu با پنج نقطه چشمك زن شدم.

اندكي يار با ما چشمك بازي كرد تا يهو پنج تا چراغش با هم روشن شد، دلم داشت مثل سير و سركه مي جوشيد، ثانيه ها داشت با سرعت طي مي شدو و صبر من هم با سرعتي البته كمتر از گذشته داشت لبريز ميشد ، در حالي كه چشم تو چشم هم دوخته بوديم زير لب آهنگ فيلم خوب بد زشت رو زدم و يواش يواش دستم رو بطرف دكمه ريست رسوندم كه ناگهان بلوندي زود تر از من دست به هفت تير شد و شليك كرد!!!

اوركا  اوركا  اوركا

خدارو شكر كه درون وان حمام نبودم و گرنه مسلماً وضعيتي بهتر از خدا بيامرز ارشميدس پيدا نمي كردم
تازه اون موقع گشت ارشاد نبود ولي الان ...
بالاخره يار پريچهره يك كرشمه واسه ما پياده كرد و پروسه نصب وارد مرحله بعدي خودش شد. فايلها داشتن يكي پس از ديگري كپي ميشدن، ديگر درصد به 70-80 رسيده بود كه...
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي خداي من اين ديگه پيغاميه؟ ميگه نمي تونم كپي كنم! آخه چرا؟
و اينجا بود كه شاعر ميگه مرا چشمیست، خونفشان؛ ز دست، آن کمان، ابرو !
عرق سردي روي صورتم به جريان افتاده بود، چشمام از تعجب گرد شده بود و تمام موهاي تنم سيخ!!!
شرمنده اين يه تيكه رو خالي بستم تا داستان يخورده به خودش رنگ و لعاب بگيره

از اين پيغامهاي خطا تو پروسه نصب ويندوز زياد رخ ميداد و منم پيرو سنت حسنه با خونسردي تمام به OK  اخطارجواب مثبت دادم و سيستم مجدداً راه اندازي شد، كپسول قرمز رو خوردم و مراحل نصب مجدداً آغازيد
و با اقتدار هرچه تمام تر به پايان رسيد

يوزر و پسوردم رو وارد كردم و وارد محيط اصليش شدم

اندكي اشك درچشمانم حلقه زد، به ياد بيدار خوابي هايي كه براي اين سفر كشيده بودم افتادم، بياد شهادت مظلومانه درايو E با 60 گيگ اطلاعات ارزشمند پس درحالي كه داشتم ميدان اصلي شهر رو تماشا مي كردم زير لب يه سري هم به سعدي زدم:

ما گدایان خیل سلطانیم      شهربند هوای جانانیم
 بنده را نام خویشتن نبود     هر چه ما را لقب دهند آنیم
 گر برانند و گر ببخشایند     ره به جای دگر نمی‌دانیم
 چون دلارام می‌زند شمشیر     سر ببازیم و رخ نگردانیم
 دوستان در هوای صحبت یار      زر فشانند و ما سر افشانیم
 مر خداوند عقل و دانش را      عیب ما گو مکن که نادانیم
 هر گلی نو که در جهان آید      ما به عشقش هزاردستانیم
 تنگ چشمان نظر به میوه کنند      ما تماشاکنان بستانیم
 تو به سیمای شخص می‌نگری      ما در آثار صنع حیرانیم
 هر چه گفتیم جز حکایت دوست      در همه عمر از آن پشیمانیم
 سعدیا بی وجود صحبت یار     همه عالم به هیچ نستانیم
 ترک جان عزیز بتوان گفت      ترک یار عزیز نتوانیم

آفلاین دانیال بهزادی

  • ناظر انجمن
  • *
  • ارسال: 19717
  • جنسیت : پسر
  • Urahara Kiesuke
    • وبلاگ
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #16 : 18 شهریور 1389، 09:11 ب‌ظ »
خب خوشحالم که بالاخره تونستید شاهد اوبونتو رو در آغوش بکشید. منتها توصیه می‌کنم هرچه زودتر فکری به حال درایو سی‌دی خودتون بکنین. گویا وضعش  خیلی خرابه
اگه این ارسال بهت کمک کرد، دنبال دکمهٔ تشکر نگرد. به جاش تو هم به جامعهٔ آزادت کمک کن

آفلاین l2adan

  • Jr. Member
  • *
  • ارسال: 97
سفرنامه تو، زندگی نامه من
« پاسخ #17 : 23 شهریور 1389، 10:51 ق‌ظ »
به خورشید، به ماه، به مسافران راه، سلام

سلامی به گرمی قلبت و به رسایی قلمت

اگر در برابر اون چه که سفرنامه ای پر از رنج گیگ های پریده  :( و خوشی ناز های ابونتویی  ;) بر شما گذشته، شما روی ناصر خسرو را سفید نموده اید  :P ، اما اگر زبان بگشایم  :-X زندگی نامه من چنان روی شما رو سفید کند که Brightness چهره ات به 100 نماید  :o و کنتراست رخت به بی نهایت تکیه  ;).

من چند سالی در راه از بیابان ها گذشتم و شب ها زیر سایه منت ویندوز زنده ماندم، به گیگ های ntfs زنجیر شده بودم و به طریاق exe وابسته، ولی همیشه این ذکر بر لبانم جاری بود که:«ساحل بهانه است، رفتن رسیدن است»


مخلص کلام اینه که عشق اسان نمود اول ولی افتاد و مشکل ها !

چون از راه رسیدم هنوز محو تماشای جلوه های شهر بودم که چنان امراضی بر من عارض گشت که زمین گیر شدم

فریاد زدم: طبیـــــب ! طبیب !

گفتند در مخازن سکنی دارند !

وا مانده در درد خود گفتم: با چه روم شتابان ؟

با نگاهی عاقل اندر سفیه، کنایه وار گفتند: ترمینال !

از درد ناله کردم: دوا !

رنج کشیدگان رهانیده از بند اسارت ویندوز ،

دلشان لرزید، مشتی sudo و deb جلویم ریختند

این شد که بتادین را روزی 1 قاشق بعد از غذا خوردم، اسپکتورانت را 3 قطره در روز در گوشم ریختم و  :'( از قرص ها دیگر نپرس !


من مانده بودم که اگر اینجا ترمینال داشت چرا پیاده امدم ؟  ??? و اگر دوای دردم در ترمینال است، یعنی سوار بر طیاره و قارقارک باید شوم و برگردم ؟

با خودم گفتم: روزی ز سر سنگ، تازه کاری به هوا خواست / وندر طلب لینوکس پر و بال بیاراست

و خلاصه این که از ماست که بر ماست  ](*,)

البته اونجا دیگه ذکر «رفتن رسیدن است» تمام شده بود، می خواستم « به کودکیم برگردم، ولی دیگر کفش هایم کوچک شده بود » (کودکی تلمیح در ویندوز است)

شرح این ما وقع بسیار است، اندر خم کوچ های سوزه وا ماندیم/ در پیج خم ابونتو ما جا ماندیم، بهر سفر نامه های لینوکسی / برای خط adsl مان الرحمان خواندیم

« آخرین ویرایش: 24 شهریور 1389، 05:18 ب‌ظ توسط l2adan »

آفلاین office

  • Newbie
  • *
  • ارسال: 9
سفرنامه من
« پاسخ #18 : 25 شهریور 1389، 08:44 ق‌ظ »
الهی‌ به‌ مستان‌ میخانه‌ات‌      به‌ عقل‌ آفرینان‌ دیوانه‌ات‌
به‌ آن‌ دل‌ پرستان‌ بی‌ پا و سر     به‌ شادی‌ فروشان‌ بی‌ شور و شر
به‌ رندان‌ سر مست‌ آگاه‌ دل‌     که‌ هرگز نرفتند جز راه‌ دل‌
به‌ میخانة‌ وحدتم‌ راه‌ ده‌     دل‌ زنده‌ و جان‌ آگاه‌ ده‌
که‌ از کثرت‌ خلق‌ تنگ‌ آمدم‌     به‌ هر سو شدم‌ سر به‌ سنگ‌ آمدم‌
دماغم‌ ز میخانه‌ بوئی‌ شنید     حذر کن‌ که‌ دیوانه‌ هوئی‌ شنید
بگیرید زنجیرم‌ ای‌ دوستان    ‌ که‌ پیلم‌ کند یاد هندوستان‌



اول ورود به شهر تا مدتي داشتم با خودم فكر مي كردم كه از كجا شروع كنم؟ از اينترنت؟ مالتي (مولتي) مديا؟ نوشتي كشيدني؟ بعد از مدتي علافي گفتم بهتره يه سري به بخش صوتي تصويري بزنم واسه همين رفتم تو يكي از درايوهاي كامپيوتر (چيزخيلي جالب اين بود كه اوبونتو درايوهاي كامپيوتر، سي دي رام و حتي هارد اكسترنال رو هم خودكار شناخته و بقول خارجي ها mount كرده بود!) و كارو با يهmp3 شروع كردم، سيستم يه ذره بدوبيراه گفت و پخش نكرد! رفتم يه كليپ ببينم اونم همينطور! آه از نهادم بلند شد، ياد ويندوز افتادم باخودم گفتم حالا بيا اينو درست كن كي ميخواد بياد اين كدك ها رو نصب كنه، اصلاً اينارو چجوري ميشه نصب كرد! گفتم رافع اين مشكلات اينترنته، پس سريع كابل مودم رو وصلوندم و ...

اوه حالا چجوري بايد رفت تو اينترنت؟

 یه نموره اينور و اونور كردم  ديدم خبري نشد، تا اینکه يهو بالا سمت راست صفحه نمايش درمورد واير كانكشن یه ايراد گرفت، همون دورو بر يه جايي رو پيدا كردم كه ميشد كانكشن درست كرد، سريع يوزر پسوردم رو زدم و...

 دينگ دانگ! وصليد!

كلي حال كردم يه خورده با مرورگر روباهي شكل تو نت چرخيدم ولي اونقدر ذوق زده شده بودم كه حال جستجو كردن و خوندن هيچ مطلبي رو نداشتم، واسه همين رفتم دوباره اون فايل موسيقيايي رو اجرا كردم دوباره همون بدو بيراه ها رو گفت ولي اينبار يذره بیشتر معطل كرد، فكر كنم داشت از سرورشون چيزاي جديد ياد ميگرفت.
يه سري چيز ميز واسه خودش دانلود كرد و شروع كرد به خوندن!

عجبا به همين سادگي؟ بيخيال!

كلي كف بر شدم، حتي پسوند ogg رو هم ميخوند!
فقط يه بدي داره كه صدا رو تا ته زياد مي كنم جر جر ميكنه.

بعد كلي آهنگ گوش دادن  گفتم برم تو كار سيما (البته منظورم اون سيما بودا)، الله و اكبر! flv ها رو هم ميخونه! من كه كلي حال كردم.

تو همين بالا و پائين پريدنا بودم كه تونستم زبان فارسي رو هم اضافه كنم اما فعلاً يه مشكل بزرگ داره و اونم اينه كه حروف فارسي رو خوب نشون نميده ! شايدم بخاطر اينه كه هنوز ياد نگرفتم چجوري قلم جديد اضافه كنم. راستي كسي ميدونه حرف پ يا ژ كجان؟

واي پسر از قلم حرف زدم و ياد يه اتفاق باحال ديگه هم افتادم عمراً اين يكي رو ديگه باورم مي شد:
ناقلا اوبونتو فايلهاي ورد 2003 رو هم باز ميكنه.

و اینچنین بود که به رمز و راز نبشه میرزا ریچارد استالمن بزرگ! پی بردم، اونجایی که چنين کتابت کرده بود:
کلا لینوکس دیار سرسبزی نیست! یه زمین خالی هست که به اندازه کافی آب داره. هنر خودته که بشه سبز یا باتلاق. باید چکمه آهنین بپوشی تا یاد بگیری. ولی وقتی یاد گرفتی به وقتی که برای کار با سرسبزی ویندوز گذاشتی حسرت می خوری ;)

خيل خوب ديگه بسه!
دوستان ببخشن اگه عين نديد بديد ها رفتار ميكنم (آخه واقعاً ندید بدیدم دیگه)
تازه فهميدم چرا بعضي ها زمان مثلاً ناصرالدين شاه اگه ميرفتن فرنگ رفتارشون يه جوري ميشد!



القصه، بعد از كلي حال كردن درحالی که داشتم شعر "مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا" رو زیر لب میخوندم دستامو كردم تو جيبم و بقصد سياحت از تو خود اوبونتو اومدم تو همين فورم اوبونتويي ها  و شروع كردم به چرخيدن كه به يك کوچه قديمي رسيدم که رو درو دیوارش کلی یادگاری نوشته بودن منم چون خیلی احساس خودمونی بودن بهم دست داده بود با یه تیکه ذغال شروع کردم به یادگاری نوشتن پای برخی از اون دست نوشته ها:

من خودم شخصا به دوستانی لینوکس پیشنهاد میکنم که اینترنت پرسرعت داشته باشند چون بیشتر قابلیت های لینوکس مخصوصا توزیع ابونتو به اینترنت بستگی داره.
مرگ بر اینترنت تلفنکی


 
آدم ها دوست دارن الکی همه چی رو پیچیده کنند و پیچیده شده ی اون رو حل کنند :) و بعد افتخار کنند واووووو  چه چیز پیچیده ای رو حل کردم :)

هر سیستم عاملی مزیت ها و ضعف های خودش رو داره و این شمایید که باید مطالعه کنید و ببینید نیاز شما چی بوده و کدوم سیستم نیاز شما رو بهتر پاسخ می ده

اگر نیاز های شما رو ویندوز پاسخ می ده و مزیت هاش برای شما بهتر از مشکلاتش هست واقعاً دیوانگی هست چیز دیگه ای رو انتخاب کنید :)

کسی مریض نیست بیاد سیستم عاملی که نیاز هاش رو پاسخ نمی ده انتخاب کنه و بعد بیاد خودش رو هم زجر بده :)
 
لعنت بر کسی که در این محل آشغال بریزه!


اولین باری که اوبونتو رو نصب کردم یادم میاد 3 روز تموم رو مودم کار میکردم تا نصب شه بعد هم که نصبش کردم حس یه پدر رو داشتم که خدا بهش یه بچه ی کاکل زری داده  \\:D/
رفیق بی کلک، مادر


ولی این انجمن خیلی واسم خوب بود :D
ایول


منم خیلی دلم میخواست که قانون کپی رایتی در ایران وجود داشت
 
خدایا خودت مارو نجات بده


DreamWeaver جایگزین های خوبی تو لینوکس داره:
مثل Kompozer و amaya
ولی اگه اینا جواب نداد از Nvu استفاده کنید.هیچچی کم نداره از نرم افزارهای معروف.
http://www.net2.com/nvu/download.html

ایکاش یکی هم پیدا میشد منو راهنمایی کنه که چجوری میشه  فایل های ACAD  رو تو اوبونتو دید


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 
خب خوشحالم که بالاخره تونستید شاهد اوبونتو رو در آغوش بکشید. منتها توصیه می‌کنم هرچه زودتر فکری به حال درایو سی‌دی خودتون بکنین. گویا وضعش  خیلی خرابه
عرض كنم اولاً بنده يار پريچهره رو به شاهد بيشتر ترجيح ميدم (بخصوص بعد از خوندن كتاب شاهد بازي در ادبيات فارسي نوشته سيروس شميسا) در ثاني عزيز برادر من تازه يه پشت چشم نازك شده ديدم كو تا آغوش، اصلاً اگه آغوشي هم بود بيزحمت تو پيغام خصوص بگو اينجوري مارو هم از نون خوردن ميندازي و هم از نفس كشيدن!!!

اما درمورد پخش كننده لوح فشرده بايد بگم كه حق با شماست، منم خيلي وقته كه بهش شك كردم ولي بقول شاعر:
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
آخه من و اون بيچاره با هم رفاقت ها داشتيم چه فيلمهايي كه با هم ديديم ، چه موسيقي هايي كه با هم گوش داديم و چه ديتا هايي كه با هم رد و بدل كرديم، صميميت ما آنچنان بالا ست  که فقط مولانا میتونه از توصیفش بر بیاد: 
من درد تو را ز دست، آسان ندهم     دل بر نکنم ز دوست، تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم     کان درد به صدهزار درمان ندهم

اگر در برابر اون چه که سفرنامه ای پر از رنج گیگ های پریده  :( و خوشی ناز های ابونتویی  ;) بر شما گذشته، شما روی ناصر خسرو را سفید نموده اید  :P
ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس     آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند      چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم

آفلاین RCLord

  • Sr. Member
  • *
  • ارسال: 411
  • جنسیت : پسر
    • پشت یک لحظه سکوت
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #19 : 25 شهریور 1389، 12:16 ب‌ظ »
حرف " پ " m و حرف " ژ " shift + c
برای فونت ها هم هرچی فونت توی ویندوز (!!!!!) داری رو کپی کن توی پوشه ای به نام .fonts که توی شاخه home هست و بعد از اون یه لاگ اوت ساده و بعد از لاگین شدن توی تنظیمات فایرفاکس یه تغییری تو فونت میدی و حل میشه . همین
« هرگونه انتقاد سازنده ای را با کمال میل قبول میکنم »

آفلاین office

  • Newbie
  • *
  • ارسال: 9
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #20 : 28 شهریور 1389، 10:09 ب‌ظ »
راستي كسي ميدونه حرف پ يا ژ كجان؟

حرف " پ " m و حرف " ژ " shift + c
برای فونت ها هم هرچی فونت توی ویندوز (!!!!!) داری رو کپی کن توی پوشه ای به نام .fonts که توی شاخه home هست و بعد از اون یه لاگ اوت ساده و بعد از لاگین شدن توی تنظیمات فایرفاکس یه تغییری تو فونت میدی و حل میشه . همین

اکبر فلاح کشتیگیر نام آشنای ایران روز جمعه مورخ بیست و دوم تیر ماه سال جاری در گفتگو با خبرنگار یکی از واحد های خبری به صراحت اعلام نمود که کشتی پایتخت فریادرسی ندارد!
و من امروز بیست و هشتم شهریور ماه همون سال جاری با صراحت بیشتر اعلام می کنم که در اوبونتو  فریادرس داریم !!!
.
.
.
بالاخره یک شب در حالی که در میدان شهر مشغول نگاه کردن ستاره ها بودم خوابم برد و  RCLord خان اومد بخوابم یه توضیحاتی داد درمورد فونتها، از خواب که بلند شدم سریع رفتم دنبال پ و ژ ، و با توجه به راهنمایی هایی که تو خواب دیده بودم تونستم پیداشون کنم
ولی هرچی تلاش کردم نتونستم اون پوشه Font رو پیدا کنم تا فونت ها رو توش بچپونم.
فی الواقع یه چند تا پوشه با نام فونت پیدا کردم ولی هرکاری کردم کپی نشد که نشد که نشد که نشد ...
از اونموقع کارم شده اینکه شب و روز تو میدون شهر بخوابم تا ...


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن : به علت جلوگيري از سوتفاهم يه بخشي از سفرنامه رو حذف كردم
از كساني كه در متن قبلي ناخواسته به آنها اساعه ادب شده بود صميمانه عذرخواهي مي كنم.
« آخرین ویرایش: 29 شهریور 1389، 09:06 ق‌ظ توسط office »

آفلاین RCLord

  • Sr. Member
  • *
  • ارسال: 411
  • جنسیت : پسر
    • پشت یک لحظه سکوت
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #21 : 28 شهریور 1389، 10:13 ب‌ظ »
بنده معذرت می خوام . شما یک پوشه به نام .Fonts در شاخه home بسازید . فقط . فراموش نشه . بعد فونت ها تون رو توش کپی کنید .
« هرگونه انتقاد سازنده ای را با کمال میل قبول میکنم »

آفلاین ریچارد استالمن بزرگ!

  • High Sr. Member
  • *
  • ارسال: 694
  • جنسیت : پسر
  • انا المسموم ما عندی به تریاق ولا راقی !
    • بازاریابی چریکی و کسب درامد اینترنتی
پاسخ به: سفرنامه من
« پاسخ #22 : 31 شهریور 1389، 07:45 ق‌ظ »
نقل‌قول
اکبر فلاح کشتیگیر نام آشنای ایران روز جمعه مورخ بیست و دوم تیر ماه سال جاری در گفتگو با خبرنگار یکی از واحد های خبری به صراحت اعلام نمود که کشتی پایتخت فریادرسی ندارد!
... خورد اکبر فلاح !
یره یکم تو گوگل سرچ کنه بجای ... و معرکه گیری تا بفهمه کشتی ورزش سنتی ایرانه و همه چیز دربارش تو ایران هست و پیش کسوتائی مثل ... (چون فحش دادم اسم پیش کسوتا رو تو این پست نمی یارم! )( بزن زنگو! ) قبلا هزاران بار فریادرسی کردن و انگشتاشون از بس با این مسائل شاخ به شاخ شدن و سالتو زدن درد گرفته!
عجب آدم لوسیه این اکبر فلاح!!!
من نباید چیزى باشم که تو می خواهى ، من را خودم از خودم ساخته ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد و منى که من از خود ساخته ام،آرزوهای من است ،تویى که تو از من می سازى کمبودهایت هستند.
----
ده نکته در استفاده از لینوکس یا آنتی ویندوز!