یادمه اون روزایی که مشکل داشتی با گنوم و بعد یه مدت kde داشتی که به شکل عجیبی سبک تر از گنوم بود برات و البته بعدش که مدت طولانی در حال کانفیک i3 بودی
من که نمیتونم از امکانات دسکتاپ ها دل بکنم!
کانفیگ i3 الانت خیلی خوب شده
آره KDE4 واقعاً خیلی سبکتر از گنومشل و یونیتی بود. به هرکی میگفتم باورش نمیشد. تا اینکه ۵ اومد و با کارت گرافیکم سر ناسازگاری برداشت. هرکار کردم دیدم نمیتونم تحملش کنم. یه مدت اعصابم خورد شده بود کلاً با محیط گرافیکی قهر کردم. ولی شانس آوردم دو سه ماه قبلش LPIC رو یاد گرفته بودم. تونستم توی محیط متنی کارهارو پیش ببرم. البته یکی از بچهها هم که تجربهٔ CLIش بیشتر از من بود خیلی کمک کرد.
بعد براش شروع از CLI به سمت پیکربندی گرافیکی، رفتم سراغ OpenBox اونم بدون هیچ امکانات خاصی. فقط با یه Guake توی صفحه! حسین حیدری باورش نمیشد میگفت چجوری داری کار میکنی
بعد هم که دیدم OpenBox رو وقتی پیکربندی کنی میشه یه میزکار! پیش خودم گفتم چه کاریه! اومدم سراغ i3 (به سفارش دکتر فدوی) دیگه نمکگیرش شدم. دیدم هرچی ایده توی ذهنم میآد، این پدرسوخته از پسش برمیآد. یعنی پتانسیل این رو داره. ولی خودم مجبور بودم دست به کار بشم. اصلیترین دلیلی که باعث شد Bash یاد بگیرم همین قضیه بود.
پیکربندیش که روزگارمو سیاه کرد. ولی دیگه یکبار برای همیشه بود!
خیلی وقته حوصله نداشتم دستی به سر و روش بکشم. هنوز ایدههایی دارم که باید روش پیادهسازی بشه. شایدم به اون سطح نرسه و عوضش کنم. ۳۳ ماه شد دیگه!
ولی خب دیگه وقتی توزیع اجرا میشه، من دیگه Desktop نمیبینم. یعنی این چیزا خیلی وقته که دیگه برام مهم نیست. فقط ابزاری که باهاش نیازم رو برطرف میکنم رو میبینم!
البته نیازهام از یه کاربر که GUI استفاده میکنه کمتر نیست! که بگیم به این محیط ساده قانعم. اتفاقاً ابزارهای فت و فراوونی نیازمه. منتها همه رو سعی کردم CLI باشن که کنترل خوبی روشون داشته باشم. غیر از اون چندابزاری که CLIشون عملکرد ضعیفتری دارن. مثل مرورگر یا Office و Gimp
حالا Gimp رو که نمیشه جایگزین پیدا کرد. یعنی با ImageMagick هرکاری نمیشه کرد.
ولی جای Office رو دارم با LaTeX پُر میکنم کم کم.
در کل سعیام اینه یه چیزی خیلی کارآمد و درکنارش ساده و
سبک داشته باشم.
واسه همین سلیقهم با سلیقهٔ توسعهدهندههای DE یکی نیست.
چه برسه به مصرف کنندههای اون DEها.