خیلی از قدیمیهای اینجا (و احتمالا کل کامیونیتی) من رو از خیلی وقت پیش میشناسند. سال ۹۰ بود که اولین حساب کاربریم رو در این انجمن ایجاد کردم و خب اون زمان فقط ۱۵ سالم بود
شروع کردم به سوال پرسیدن، به خواندن و یاد گرفتن. واقعا وارد دنیای جدیدی شده بودم و خب دروغ نگم، دنیایی بود که از سال ۸۹ جسته و گریخته واردش شده بودم و حالا مطالبی که در این انجمن، سایت آزادراه و سایت لینوکس ریویو میخوندم باعث شد در این دنیا بمونم تا همین امروز.
از سایتهایی که اسم بردم فقط همین انجمن کمی زنده و فعال مونده. همین هم شاید به لطف این باشه که یه ربطی به اوبونتو و کنونیکال به صورت مستقیم داره. آزادراه رو گمان کنم از سال ۹۲-۹۳ دیگه کم کم بسته شد و آخرین فعالیت لینوکسریویو هم سال ۹۴ بود. خیلی غمگینه نه؟ اما خب حقیقت همینه. همه قرار نیست همیشه یکجا بمونن. خیلیا میان و خیلیا میرن. همونطور که جای این فرومهای اینترنتی رو گروههای تلگرامی گرفتند و خدا میدونه بعد از گروههای تلگرامی قراره چی بشه (مثلا VR Chat؟).
بگذریم. این مطلب رو ایجاد کردم که براتون غر بزنم. روزهای اولی که وارد کامیونیتی نرمافزار آزاد شده بودم یکی از رسالتهای خودم رو این میدونستم که توزیع لینوکس بسازم (جالبه که حتی استالمن هم در حرفهاش اشاره میکنه که این قضیه بین تازهکاران شایعه) و خب راستش من پا رو بیش از رویا در این قضیه فرا گذاشتم و واقعا این کار هم کردم. توزیعی ساخته بودم به اسم جبیر.
احتمالا برای خیلی از قدیمیها تداعیکننده خاطرات خوششون باشه این پروژه
حقیقتش رو بخواهید برای من هم خاطرات خوب داشت هم خاطرات بد. این خندهها و شوخیها من رو اون زمان تراماتایزد کرد (Traumatized یک اصطلاحه که وقتی کسی آسیب روحی روانی جدی میبینه به کار میره، معادل فارسی درستی نداره یا لااقل من نمیدونم) و خب همون تروما تا همین امروز با من مانده.
آمدم اینجا غرش رو بزنم چون یادمه نوجوون ۱۶ سالهای بودم که سوژه شده بود. سوژهای در انجمن فارسی اوبونتو. تا اینجا میگیم عیب نداره، اعضای این انجمن خیلی خوشاخلاق نیستن (که البته بعدا برعکسش بهم ثابت شد) ولی این شوخیها جاش عوض شد. رفت در توییتر، آیدنتیکا (شما یادتون نمیاد احتمالا، قدیما شبکه آزاد اجتماعی داشتیم به اسم آیدنتیکا) و فیسبوک و ... .
خلاصه سرتون رو درد نیارم. همه این موارد روی هم باعث شده بود من جَری بشم. بیام انجمن رو با یه سری حرفها و چرندیات ترول کنم. حقیقت اینه که انجمن هم خوشش اومده بود چون هر حرفی زده میشد بلافاصله یه جوک و میمی ازش درمیامد.
میخواستم بگم اگر امروز سرپام، اگر امروز حالم ظاهرا خوبه، از درون داغونم
خیلی وقتا فکرم میگه که It's time to commit the unthinkable ولی خب اونقدرا هم نبریدم که بخوام اون کار هم بکنم.
خلاصه که امیدوارم اگر میخونید و رد میشید یکم هم فکر کنید. همین. این تاپیک رو نساختم که بحثی در بگیره، درگرفت هم خواهش دارم به هم توهینی نکنید.