رسول از غار اومدی بیرون
اون اوایل (سال 92) که از لینوکس استفاده میکردم خیلی خودمو محدود کرده بودم به فلسفهش و مسائل حاشیهای. میشه گفت دقیقاً مصداق غارنشینی
ولی 96 از خدمت که برگشتم و رفتم دنبال کار و زندگی، این چیزا دیگه برام بی اهمیت شد.
یه چرخهای هست بین کاربرهای لینوکسی که مدام بین نسل ها تکرار میشه.
اولش با کنجکاوی و هیجان و ولع چشیدن طعم آزادی باهاش حال میکنن تا یه جایی که دیگه میبینن براشون نون و آب نمیشه. دوران بدی هم نیست. چون آدم خیلی چیزا یاد میگیره. ولی هر چی سن بالاتر میره و دغدغهها بیشتر میشه و زندگی متفاوتتر میشه، نگاه آدم هم به این چیزا تغییر میکنه. اینکه یه دوران کوتاهی این مسائل رو آدم بگذرونه خوبه. ولی اگه بخواد متعصبانه روش پافشاری کنه اون موقع آسیب زا میشه هم برای خود اون فرد هم جامعه.