انجمنهای فارسی اوبونتو
جامعه کاربران => کافه اوبونتو => نویسنده: رسول سعیدنژاد در 26 آبان 1396، 03:54 بظ
-
و این هم i3. در آخرین لحظات عمرش. :)
https://forum.ubuntu-ir.org/index.php?action=dlattach;topic=211.0;attach=47402 (https://forum.ubuntu-ir.org/index.php?action=dlattach;topic=211.0;attach=47402)
عجب!! چند روز پیش اگه یادتون باشه (اونایی که به تاپیک نماگرفت سر میزنن) من این جملهٔ بالا رو گفتم. دلیلش؟
یکی بود یکی نبود.
چندسال پیش، اون اوایل که تازه مهاجرت کرده بودم به گنو (اون موقعها بلد نبودم میگفتم لینوکس!) خب به خاطر پیشانگاریای که از قبل داشتم، اوبونتو رو نصب کردم. اوبونتو یونیتی! خب همه میدونن که سختافزار من چی بود ;D و نیازی به گفتنش نیست دوباره. بعد از اینکه دیدم یونیتی جواب نمیده و کشش نداره، تصمیم این شد که یونیتی رو با اینکه خیلی دوستش داشتم، به قصد یک میزکار سبکتر ترک کنم. اون موقعها چی حالی آدم میشد که فرق مثلاً زوبونتو و اوبونتو فقط توی میزکارشه! آدم فکر میکرد اینا دو سیستمعامل مختلفن!! ](*,)
هیچی بالاخره از روز دوم که به صورت رسمی من گنو رو روی کامپیوترم داشتم، زوبونتو داشتم. دیگه همه خودشون میدونن، وقتی یه توزیع از گنو نصب میکنی، چقدر کیف داره و دلت میخواد توش بچرخی و کلی انگولکش کنی و به قول گودزیلاهای نسل حالایی، شخصیسازیش کنی و ... :D
یه ۶ ماهی همینجوری گذشت. هر روز Panel درست کن، نقشک جدید امتحان کن. theme بگرد پیدا کن نصب کن. Widget بذار روی صفحه، conky پیکربندی کن و از این حرفا. یه جورایی کارم شده بود چرخیدن توی میزکار xfce و شخصی سازی و کوبوندنش توی سرِ کاربرای زومیت ;D
تا رسید به مطلبی از KDE5 توی زومیت (که مسعود آموزگار نوشته بود فکر کنم). من قبلش KDE رو کار کرده بودم ولی خوش نمیومد. یعنی همون KDE4 که مثل پیرمرداس! ولی با دیدن KDE5 خیلی خوشم اومد (اون موقع ویندوز ۱۰ هنوز به تخم نیفتاده بود :D)
گفتم پس بیام نصبش کنم چون خیلی حال میده!!!! 8)
ولی ضدحال بِهم زد. روی سختافزار من به دلیل قدیمیبودن گرافیکم، جواب نمیداد. میواس بذاریش روی xrender و اون جوری کلاً از ریخت میافتاد. من به عنوان کسی که ۷-۸ سال ویندوز داشته و کلاً توی محیط گرافیکی میچرخیدم، یه جورایی کسر شأن بود xrender رو فعال کنم. دلم میخواست همون KDE5 با تمام Effectهاش و جنگولکبازیاش برام کار کنه. هیچی دیگه مجبور شدم برگردم سراغ همون پیرمرده. یعنی KDE4
با کمی ور رفتن دیدم میشه رنگش رو از حالت پیرمردی درآورد و جوونپسندش کرد. این شد که توش موندم. بعد از ۸ ماه کار با KDE که اونم مثل xfce هر روز دنبال شخصیسازی و کوبوندنش توی سر کاربرای زومیت ;D رسیدیم به آخر سال ۹۳. اون موقعها جادی دوره ۱۰۱ LPIC رو گذاشته بود برای استفاده عموم و خب همه از جمله من گرفتیمش. طبق این نقل قول از اون سال:
آره به ترتیبه. البته چون اسم ویدئو رو ندارن واسه همین بعد از دانلود ممکنه قر و قاطی بشن. من خودم مجبور شدم از گیت بوک جادی اسم ها رو بذارم روی فایل.
به عبارتی اسماشون میشه اینجوری:
http://paste.ubuntu.com/10539904/ (http://paste.ubuntu.com/10539904/)
که میشن دقیقا ترتیب لینک هایی که گذاشتم ;)
که اگه یه خورده گیک بازی در بیاری میشه کاری کرد که فلان فایل به فلان اسم تغییر اسم پیدا کنه ;)
مثلا aadf172f-5fcd-4a00-9856-7e1ab89741a2.mp4 تبدیل بشه به 0. LPIC 101 exam.mp4
به نظر من حتی آخر اسم دانلود (از آخرین دش تا mp4) رو هم بدی کفایت کنه ;)
یا اگه دیدی حتی لینک های دانلودی هم به ترتیب فصل ها، توی پوشه ردیف میشن پس یه دستور بده که ورودی پوشه رو بخونه و هر فایل رو با ورودی اسم هایی که بهش میدی عوض کنه ;) (حیف که من بلد نیستم از این کارا ](*,) )
اگه کسی با این ایده ای که من گفتم، اینکار رو کرد لطف کنه به منم بگه چجوری اینکارو کرده. دمش گرم ;D
من ایدهٔ کار با CLI رو حتی زمانی که GUI کار میکردم، داشتم! ولی شکوفا نشده بود. :D
تا اینکه به صورت کامل اون ویدئوها رو دیدم. وقتی دیدم توی Shell میشه تمام اون کارهایی رو که قبلاً توی GUI انجام میدادم رو انجام داد، پیش خودم گفتم پس دیگه چرا از این نعمت به این بزرگی و خوبی استفاده نکنم؟
اون زمان خیلی کم با Shell کار میکردم، در حد بهروز رسانی بستهها یا تغییر در پیکربندی پروندههایی که باید با دسترسی ریشه اجرا میشدن، بود. اصلاً با وجود KDE (و کلاً میزکار) دست و دلم به محیط متنی و Shell و Terminal و ... نمیرفت. یه جورایی اسیر میزکار میشیم ماها! چیزی که خلاف فلسفهٔ گنو هست (یعنی کنترل کردن نرمافزار نه اینکه خودمون توسط نرمافزارها کنترل بشیم)
بعد از اون ویدئوها تصمیم گرفتم کارهام رو منتقل کنم به Shell. اون زمان اوج KDE5 بود و من حسرتش به دلم مونده بود. تا اینکه با نسخهٔ ۱۵.۰۴ گفتم بیام کوبونتوی جدید رو نصب کنم شاید الان دیگه با گرافیکم هماهنگ شده باشه. دیدم نه! بدتر شده، بهتر نشده. باهاش قهر کردم :( برگشتم به زوبونتو. بعد از ۱ سال کار با KDE دیگه حتی xfce هم جوابگوی نیازم نبود. یهویی یه چیزی جلوم سبز شد به اسم Ubuntu Mini که خیلی توجهم بهش جلب شد. بلد هم نبودم چجوری نصب کنم و راش بندازم. با کمک یکی از بچهها (mamins1376) تونستم پیکربندیش کنم. این نسخه از اوبونتو فقط ۲۰۰ بسته داره (قدیمها بیشتر بود. نزدیک به ۴۰۰ تا) که حتی ابزارهایی مثل ping یا suspend رو باید کاربر خودش نصب کنه. حالا حساب کنین پیکربندی یه توزیع که وقتی Boot میشه هیچی نداره! چقدر سخته. در هر صورت من تونستم باهاش کنار بیام و اون اوایل برای محیط گرافیکیش OpenBox نصب کرده بودم. فقط با یه Terminal توی صفحه بدون هیچ چیزی! حسین حیدری یادشه :D
بعد از اون ماجرا و درگیر شدن من با محیط متنی، با پیشنهاد دکتر فدوی عزیز، جذب i3 شدم. یادمه اون زمان توی گروه تلگرام وقتی در مورد i3 صحبت کرد، یه چیزی گفت که من خیلی خوشم اومد. گفت i3 رو جوری ساختن که با موشی (یا همون ماوس که بقیه میگن) کار نکنه. من به خاطر ۸-۹ سالی که کامپیوتر داشتم و خیلی از موشی استفاده کرده بودم، دست راستم از مچ خیلی آسیب دیده بود. زمانی نبود که درد نگیره. گفتم چقدر خوب من که قرار شده همه کارهام رو ببرم توی محیط متنی، خب i3 هم که از موشی استفاده نمیکنه، پس خیلی برام ایدهآله. اول اونو روی دبیان داشتم. ولی بعدش کامپیوترم خراب شد. وقتی دادم درستش کردن، دبیان رو حذف کردم و اوبونتو ۱۵.۱۰ نصب کردم. (تازه اومده بود) باز i3 رو نصب کردم و شروع کردم به درست کردن محیطی که بهش نیاز دارم. طی این مدت به خاطر روی آوردن به محیط متنی، کلی اسکریپت نوشتم. (حدود ۴۰ تا) که سرتاسر توزیعم رو پر کرده و نیازهام رو تأمین میکنه. باعث شد Bash رو در حد معقولی یاد بگیرم. باعث شد به خاطر عمیق شدن، چیزایی زیادی توی گنو برام روشن بشه. بهتر بتونم عملکرد سیستمعاملم رو بشناسم و جوری تغییرش بدم که خودم دوست دارم.
حالا این داستان رو برای چی گفتم؟
پریروز گفتم آی۳ در آخرین لحظات عمرش. چرا اینو گفتم چون بعد از ۲۸ ماه کار با i3، یه جورایی ازش خسته شدم. واقعا هم خسته کنندههست. ۲۸ ماه!!
گفتم حالا که لپتاپ جدید دارم. خب سختافزار قویای داره. و دیگه KDE5 روی این سختافزار اذیت نمیکنه. گفتم پس بیام نصبش کنم. نهایتش هرچی برنامه توشه رو حذف میکنم (قبلاً KDE مشکلی که داشت این بود که مثلاً میخواستی Dolphin رو حذف کنی، نصف KDE حذف میشد. چون به هم وابسته بودن ولی الان دیگه درست شده و برنامهها به این شکل وابسته نیستن. Dolphin فقط یک بستههست که حذفش کنی به جایی برنمیخوره. :) )
در هر صورت KDE + اوبونتو نزدیک به ۲۰۰۰ بسته نصب میکنن که شاید ۱۰۰ تاش به کارم بیاد و بقیه رو باید حذف کنم. گفتم بسم الله. شروع میکنیم. آی۳ رو حذف کردم و کلاً Kubuntu 17.10 رو گرفتم و نصب کردم. اولاً اینکه KDE5 بعد از ۲-۳ سال توسعه هنوز ناپایداره و بدون اینکه حتی به تنظیماتش دست بزنم، توی این دو روز ۱۰ بار Crash کرد! همین جور خود به خود کرش میکرد!
بعد خب منی که ۲۸ ماه همه چیز توزیعش رو خودش تنظیم کرده، با محیطی که از قبل تنظیم شده (توسط یه سری آدم دیگه) کنار نمیام. اومدم خودم پیکربندیش کنم. تازه فهمیدم چرا میگم میزکارها ناپایدارن! یعنی به یقین رسیدم! یه config توی KDE تقسیم میشه بین چند پرونده و حتی جالبه خیلی از پیکربندیها باید حتما در محیط گرافیکی صورت بگیره تا پرونده متنی اون ساخته بشه. مثلاً برای اضافه کردن Shortcut نمیشه پروندهٔ متنیش رو دستکاری کرد. چون هر Shortcut یک uuid داره که توی پرونده متنی ساخته نمیشه! توی محیط گرافیکی ساخته میشه و به پرونده ارسال میشه! پس در هر صورت برای ساخت Shortcut باید رفت به تنظیمات گرافیکی!! خیلی ناامید کننده بود.
یا مثلاً ابزار Screenshotش (یا همون Kde-Spectacle) امکاناتی که من میخواستم رو نداشت (نمیتونه Resolution رو به اسم عکس اضافه کنه) و مجبور شدم حذفش کنم و جاش همون scrot دوستداشتنی رو نصب کنم که خیلی کار باهاش راحتتره و برای کار باهاش دیگه قرار نیست پنجرههای اضافی توی صفحه باز بشه.
یا یه چیز خیلی جالب دیگه! (جالب ولی تأسفآور) من توی i3 تنظیمی کرده بودم که وقتی توزیع boot میشه، نور صفحه روی ۷۰ درصد باشه و اگه مثلاً شبها به خاطر تاریکی نور رو کم کنم، روز بعد نور کم نباشه و دوباره همون ۷۰ درصد باشه. و خب اسکریپت کاملی هم براش نوشته بودم. توی KDE دیگه اون اسکریپت کارایی نداشت چون KDE خودش تنظیم داره برای نور. و با fn و دکمههای جهتدار کار میکنه.
منتها میخواستم همون بخش تنظیم نور روی ۷۰ درصد رو موقع Boot به Startupش اضافه کنم. نمیدونین چی شد!! KDE برای تنظیم نور از ابزار خودش استفاده میکنه!! در صورتی که ابزار xrandr توی X به صورت پیشگزیده فعاله! دوبرنامه که یککار رو انجام میدن! (به نظرتون تلف کردن وقت و عمر در جامعهٔ کاربری نیست؟؟)
وقتی xrandr رو تنظیم میکنی روی ۷۰ درصد، بعد تنظیم نور KDE حداکثرش میشه ۷۰ و دیگه بیشتر از این نمیتونی نور رو بیشتر کنی. این یعنی دو برنامه متفاوت وجود داره.
یه نگاه به خودم کردم دیدم ۲ روزه که KDE دارم ولی هنوز حتی نرسیدم به کارهام برسم!! گفتم i3 غلط کردم! کجایی که یادت بخیر :'( :'(
دیشب آخرشب Ubuntu Mini 17.10 رو نصب کردم. امروز هم پا شدم در عرض ۲۰ دقیقه توزیعم رو دقیقاً شبیه دو روز پیش (که i3 داشتم) کردم. و الآن هم وقت کردم که متن بلندبالا رو بنویسم.
نتیجه گیری:
اول اینکه نتیجه نمیگیریم که KDE بده! نه! اصلاً من خودم طرفدارشم و همیشه به همه پیشنهادش میکنم...
ولی؟ بعد از کار با محیط متنی (بیش از ۳۰ ماه) به این نتیجه رسیدم که میزکار برای یکی مثل من نمیتونه کارایی داشته باشه. یعنی نیازهای امثال من رو تأمین نمیکنه.
اینم بگم که من آدمی نیستم که به یه چیزی عادت کنم! مثلاً ویندوز رو بعد از ۸ سال در طی چندساعت به طور کلی فراموش کردم. و مهاجرت کردم به گنو. دیدین خیلیا یه چند وقتی dualboot دارنش. ولی من وقتی گنو رو نصب کردم، ویندوز رو نه تنها از Hard بلکه از ذهنم هم حذف کردم! اگه قرار به عادت بود، ترکش باید خیلی سخت میبود.
یا بعد از چندسال کار با xfburn برای رایت پروندهها روی دیسک، یهویی ولش کردم و wodim نصب کردم (خیلی هم راضیام). اصلاً به چیزی عادت نمیکنم. پس اینکه بعد از دو روز دوباره برگشتم به i3، دلیلش عادت نیست! دلیلش اینه که تنها i3 (و alternativeهاش) هستن که میتونن نیاز من رو تأمین کنن، حتی روی یک لپتاپ با دو هسته ۲ گیگاهرتزی و Ram چهار گیگ.
اینو برای این گفتم چون خیلیا انتخاب i3 رو به دلیل ضعیف بودن سختافزار میدونن که نشون میده کاملاً در اشتباه هستن.
نتیجه گیری کلّی اینه که همیشه نگاه کنین به نیازهاتون و ببینین چی از این کامپیوتری که باهاش کار میکنین میخواین، سعی کنین تأمینش کنین. اگه تواناییش رو ندارین، پس بسپرین به دست کسایی که تواناییش رو دارن. (ولی بهتره که سعی کنین خودتون یاد بگیرین نیازتون رو تأمین کنین)
تمام این نرمافزارها ابزار هستن که هر کدوم به درد یک سری از افراد میخورن. و هدف شما، تأمین نیازهاتون باید باشه و اولین قدم، درک نیازها و لیست کردن نیازهاس و بعد انتخاب ابزاری مناسب برای تأمین اون نیازها. :)
-
بنده با یک عدد لپ تاپ با رم 6 و 4 هسته سی پی یو ( core i5) دست از i3 نمی کشم D:
انصافا رسول چجوری دلت اومد i3 رو بیخیال بشی ؟ D: حداقال گنومی چیزی نصب می کردی kde به شدت ناپایداره ( حداقل برای من اینجوری بوده )
راستی چخبر لپتاپ نو مبارک :)
-
بنده با یک عدد لپ تاپ با رم 6 و 4 هسته سی پی یو ( core i5) دست از i3 نمی کشم D:
دقیقاً. الآن که هر ۵۰۰ تا ابرکامپیوتر دارن از لینوکس (شایدم منظورشون گنو هست) استفاده میکنن.
حتی اگه اون ۵۰۰ تا هم i3 بشن، کسی نباید شک کنه! هرچند اونا اصلاً محیط گرافیکی ندارن ;D
انصافا رسول چجوری دلت اومد i3 رو بیخیال بشی ؟ D: حداقال گنومی چیزی نصب می کردی kde به شدت ناپایداره ( حداقل برای من اینجوری بوده )
آره دیگه گفتم که غلط کردم ;D
ولی جداً خسته کننده شده. الآن چون چیز بهتری نسبت بهش سراغ ندارم، برگشتم بهش. کارمو کاملاً راه میاندازه فقط خیلی قیافه نداره. البته من اصلاً مثل قدیما درگیر قیافه و شخصی سازی و افکت مفکت و جنگولکبازی نیستم. ولی خب یه ذره زیبایی به جایی برنمیخوره. تصمیم گرفتم چند وقت دیگه یه دستی به سر و روش بکشم. یا برم از یه compositor دیگه غیر از compton استفاده کنم. یکم هم روی رنگها کار میکنم تا جذابتر بشه.
گنوم خوبه ولی اون دیگه هیچی نداره! کلاً میزکارها همهشون خوبن ولی نه برای امثال من و تو ;)
ناپایداری رو که همهشون دارن. چه اونایی که در حال توسعهن چه اونایی که به حساب stable شدن.
البته منظور از ناپایداری این نیست که کلاً ناپایدارن و پایداری ندارن. اونا هم پایدارن (دست کم از یه چیزی مثل ویندوز!) ولی نسبت به محیط متنی پایداریشون کمتره چون سعی میکنن کلی قابلیت اضافه کنن به صورت گرافیکی که ناهماهنگی و ناپایداری بوجود میاره. اگه کسی حس میکنه میزکارش کاملاً پایداره، یه چندتا نرمافزار روش نصب کنه، اونوقت مشخص میشه. :)
یه برنامه که با Bash کار میکنه پایدارتره یا به برنامه که توسعه دهندهش سعی کرده هم با GTK بنویستش هم با QT؟؟ ;)
راستی چخبر لپتاپ نو مبارک :)
ممنون. تابستونی قبلی کلاً پوکید! لپتاپ خریدنم هم یهویی شد! اون که اصلاً ماجرایی داره برای خودش.
حساب کن منی که کلاً لپتاپ نداشتم و سردر نمیاوردم، الآن لپتاپی دارم که Boot-up Linux هست ;D
کار خدا بود کلاً. اینه مدلش:
https://www.digikala.com/Product/DKP-208577/%D9%84%D9%BE-%D8%AA%D8%A7%D9%BE-14-%D8%A7%D9%8A%D9%86%DA%86%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D9%84-Aspire-E5-475-30MQ (https://www.digikala.com/Product/DKP-208577/%D9%84%D9%BE-%D8%AA%D8%A7%D9%BE-14-%D8%A7%D9%8A%D9%86%DA%86%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D9%84-Aspire-E5-475-30MQ)
-
به به مبارک باشه پس ایشالله به پای هم پیر شید ( لپ تاپ رو می گم خخخ)
-
بنده با یک عدد لپ تاپ با رم 6 و 4 هسته سی پی یو ( core i5) دست از i3 نمی کشم D:
انصافا رسول چجوری دلت اومد i3 رو بیخیال بشی ؟ D: حداقال گنومی چیزی نصب می کردی kde به شدت ناپایداره ( حداقل برای من اینجوری بوده )
راستی چخبر لپتاپ نو مبارک :)
چه مدل ناپایداری؟
از سال ۹۰ که با اوبونتو آشنا شدم با یونیتی نتونستم کنار بیام هر چند که یونیتی رو به خاطر نوآوریهاش همیشه تحسین کردم و از توقف توسعهاش ناراحت شدم. از اونموقع اومدم سمت kde روی توزیعهای مختلف که تقریبا از اون موقع رو آوردم به آرچ و مانجارو.
این ناپایداری که از kde گفته میشه من ندیدم. لااقل به این شدتی که دوستان میگن واسم اتفاق نیفتاده. من میزکارهای مختلف رو چک کردم و از لحاظ پایداری تفاوت محسوسی بینشون ندیدم.
-
به نظرم بهتر باشه موضوع ناپایداری رو به تاپیک جدید منتقل کنیم.
این تاپیک مربوط به حکایت من و i3 بود.
فقط در همین حد بگم که بحث من فقط KDE نبود. i3 در مقابل KDE نبود. مفهوم CLI در برابر GUI بود. :)
-
به نظرم بهتر باشه موضوع ناپایداری رو به تاپیک جدید منتقل کنیم.
این تاپیک مربوط به حکایت من و i3 بود.
فقط در همین حد بگم که بحث من فقط KDE نبود. i3 در مقابل KDE نبود. مفهوم CLI در برابر GUI بود. :)
حق با شماست. نباید این بحث رو اینجا باز میکردم.
عذرخواهی میکنم
-
حکایت تو و مهارتت تو کانفیگ کردن i3 که از هیچکس پنهون نیست :D
لپ تاپ جدید هم مبارررررررک :)
-
مهاجرت کرده بودم به گنو (اون موقعها بلد نبودم میگفتم لینوکس!)
نام این سیستم عامل بیشتر لینوکس است تا گنو، حالا به خاطر درخواست بنیاد نرم افزار آزاد به آن گنو/لینوکس هم میتوان گفت، استفاده از واژه گنو برای اشاره به آن علاوه بر نامنصفانه بودن، نادیده گرفتن هسته لینوکس و کلی برنامه های بزرگ و مهم غیر از گنو، منجر به ابهام هم میشود، چون پروژه گنو هسته خودش به نام هرذ را دارد، حتی استالمن و خود بنیاد مذکور هم با استفاده از واژه گنو برای اشاره به این سیستم عامل مخالف هستند:
https://www.gnu.org/gnu/gnu-linux-faq.html#justgnu
-
چون خیلیا انتخاب i3 رو به دلیل ضعیف بودن سختافزار میدونن که نشون میده کاملاً در اشتباه هستن.
به طور معمول اشخاصی از یک مدیر پنجره، حالا i3 یا هر مدیر پنجره دیگری استفاده میکنند که در سه دسته زیر قرار داشته باشیند:
* سخت افزار قدیمی و ضعیف داشته باشند.
* روی سیستمشون سرور یا اپلیکیشن های حیاتی در حال اجرا باشه و بخواند ریسک محیط گرافیکی را کاهش بدند.
* سرویس اینترنت به شدت محدود در سرعت و ترافیک داشته باشند که در نتیجه از برنامه های کم حجم، مانند برنامه های خط فرمان/کنسول استفاده کنند.
غیر از این دلیل موجهی برای استفاده از یک مدیر پنجره وجود نداره، مگر اینکه هدف یادگرفتن خود سیستم باشه، که در اینصورت Linux from Scrach بیشتر توصیه میشه.
کلاً میزکارها همهشون خوبن ولی نه برای امثال من و تو
شما مگه شغل و تخصصت چیه؟ من برنامه نویسها و مدیران سیستم زیادی میشناسم که دارند از میزکار استفاده میکنند، مثلن همین توروالدز از گنوم استفاده میکنه، خود توسعه دهندگان این میزکارها که شغل و تخصصشون نرم افزار است در حال استفاده از میزکار هستند. اشخاص خیلی زیادی در دنیای یونیکس و شبه-یونیکس که سواد و تخصصشون از تمام کاربران این انجمن بالاتره در حال استفاده از میزکار هستند.
همونطور که گفتم اگر هدف آشنا شدن با سیستم و سرگرم شدن باهاش باشه، بله کنار گذاشتن میزکار و استفاده از مدیر پنجره روش جالبیه، خودم هم تجربشو دارم، بسیار سرگرم کنندست، بازیه خوبیه، چون مجبور میشی حتی ساده ترین کارها رو با ویرایش فایل های متنی سیستم، خوندن صفحات راهنما و آزمایش کردن پیش ببری، ولی اگر هدف انجام کارها در کوتاه ترین و سریع ترین زمان باشه، یک میزکار پایدار با قابلیت های ضروری و مهم و واسط کاربری ساده مثل گنوم بهترین انتخاب است.
-
* سخت افزار قدیمی و ضعیف داشته باشند.
* روی سیستمشون سرور یا اپلیکیشن های حیاتی در حال اجرا باشه و بخواند ریسک محیط گرافیکی را کاهش بدند.
* سرویس اینترنت به شدت محدود در سرعت و ترافیک داشته باشند که در نتیجه از برنامه های کم حجم، مانند برنامه های خط فرمان/کنسول استفاده کنند.
غیر از این دلیل موجهی برای استفاده از یک مدیر پنجره وجود نداره، مگر اینکه هدف یادگرفتن خود سیستم باشه، که در اینصورت Linux from Scrach بیشتر توصیه میشه.
کاملا مخالفم.
من خودم و خیلیای دیگه رو میشناسم که روی i3, bspwm, ratpoison, xmonad ,sway و... هستن که از این دسته ها خارجن. درواقع بیش از نصفشون از طبقه بندی شما خارجن.
نوشتن کانفیگ هم ربطی به کامپایل دستی نداره. چرا با LFS قاطی میکنید؟
وسط خط چهارم هم خودتون رو نقض کردید :)
-
* سخت افزار قدیمی و ضعیف داشته باشند.
* روی سیستمشون سرور یا اپلیکیشن های حیاتی در حال اجرا باشه و بخواند ریسک محیط گرافیکی را کاهش بدند.
* سرویس اینترنت به شدت محدود در سرعت و ترافیک داشته باشند که در نتیجه از برنامه های کم حجم، مانند برنامه های خط فرمان/کنسول استفاده کنند.
غیر از این دلیل موجهی برای استفاده از یک مدیر پنجره وجود نداره، مگر اینکه هدف یادگرفتن خود سیستم باشه، که در اینصورت Linux from Scrach بیشتر توصیه میشه.
کاملا مخالفم.
من خودم و خیلیای دیگه رو میشناسم که روی i3, bspwm, ratpoison, xmonad ,sway و... هستن که از این دسته ها خارجن. درواقع بیش از نصفشون از طبقه بندی شما خارجن.
نوشتن کانفیگ هم ربطی به کامپایل دستی نداره. چرا با LFS قاطی میکنید؟
وسط خط چهارم هم خودتون رو نقض کردید :)
Linux from Scrach را به عنوان نمونه بیان کردم، شاید مثال خوبی نبود، آرچ لینوکس، اسلکور، مخصوصن BSDها، میتونن بستر خوبی برای یادگیری باشند، اما سوال اینجاست یادگیری این سیستم واقعن چه فایده ای داره اگر شخصی نه مدیر سیستم باشه و نه برنامه نویس لینوکس؟
حرف من این بود به جای سرگرم شدن و بازی کردن با سیستم بهتره به کارهای ضروری پرداخته بشه، نه اینکه:
یه ۶ ماهی همینجوری گذشت. هر روز Panel درست کن، نقشک جدید امتحان کن. theme بگرد پیدا کن نصب کن. Widget بذار روی صفحه، conky پیکربندی کن و از این حرفا. یه جورایی کارم شده بود چرخیدن توی میزکار xfce و شخصی سازی و کوبوندنش توی سرِ کاربرای زومیت
-
مهاجرت کرده بودم به گنو (اون موقعها بلد نبودم میگفتم لینوکس!)
نام این سیستم عامل بیشتر لینوکس است تا گنو
...
....
https://www.gnu.org/gnu/gnu-linux-faq.html#justgnu
It would not be false to the facts, but it is not the best thing to do.
اشتباه نیست، اما به سه دلیلی که پایین اش نوشته، بهتره بگیم گنولینوکس.
هر چند خودمم برای سادگی میگم "سیستم عامل گنو" که مناسب نیست و بهتر هست نام کرنل رو هم بیاریم.
-
مهاجرت کرده بودم به گنو (اون موقعها بلد نبودم میگفتم لینوکس!)
نام این سیستم عامل بیشتر لینوکس است تا گنو
...
....
https://www.gnu.org/gnu/gnu-linux-faq.html#justgnu
It would not be false to the facts, but it is not the best thing to do.
اشتباه نیست، اما به سه دلیلی که پایین اش نوشته، بهتره بگیم گنولینوکس.
هر چند خودمم برای سادگی میگم "سیستم عامل گنو" که مناسب نیست و بهتر هست نام کرنل رو هم بیاریم.
گفتن گنو به طور خالی از خیلی جهات اشتباست، مخصوصن که در منابع و مراکز معتبر علمی، آموزشی و تجاری به این سیستم عامل فقط لینوکس گفته میشه، به همین دلیل در ویکیپدیا همه جا بهش میگند لینوکس، چون ویکیپدیا فقط با منابع معتبر یا نهایتن نیمه-معتبر کار میکنه، یک بحث طولانی هم در اونجا پیش اومد که نتیجش این بود استفاده از عبارت گنو/لینوکس کلن ممنوع و خلافه قوانینه:
https://en.wikipedia.org/wiki/Wikipedia:Manual_of_Style/Computing#Linux_vs._GNU.2FLinux
در یک چنین وضعیتی گفتن گنو اشتباه است، اون هم به سیستم عاملی که بیشتر لینوکس هست، منظور هسته لینوکس نیست بلکه از خیلی جهات بیشتر مدیون شرکت ها و کمپانی های لینوکس هستش.
-
غیر از این دلیل موجهی برای استفاده از یک مدیر پنجره وجود نداره، مگر اینکه هدف یادگرفتن خود سیستم باشه
من هم مخالفم، اولین دلیل آزادی و دومین دلیل، علاقه. در این صورت هر کس کالی رو دو دقیقه پیش نصب کرده، حتما خفنه:))))) و یا از xfce یا lxde استفاده کنه، باید رم سیستم اش کمتر از دو باشه، وگرنه باید توزیع پیامی بده که چون سیستم قدرتمندی داری، نمی تونم اجازه بدم این میزکار یا مدیرپنجره رو نصب کنی:)
من برنامه نویسها و مدیران سیستم زیادی میشناسم که دارند از میزکار استفاده میکنند
من هم غالب برنامه نویسانی که میشناسم، اگر ایرانی باشن از ویندوز و اگر خارجی باشن، از مک استفاده می کنن (غالبا) اما این مورد هیچ تاثیری در استفاده ی من، وقتی که میخوام کدنویسی یا برنامه نویسی کنم نداره، اینکه افراد زیادی دارن از یه چیز استفاده می کنن، دلیل بر بهتر بودن نیست، بهتر، در هر جا و زمانی، برای هر فردی، با دیگری متفاوته.
-
گفتن گنو به طور خالی از خیلی جهات اشتباست، مخصوصن که در منابع و مراکز معتبر علمی، آموزشی و تجاری به این سیستم عامل فقط لینوکس گفته میشه، به همین دلیل در ویکیپدیا همه جا بهش میگند لینوکس، چون ویکیپدیا فقط با منابع معتبر یا نهایتن نیمه-معتبر کار میکنه، یک بحث طولانی هم در اونجا پیش اومد که نتیجش این بود استفاده از عبارت گنو/لینوکس کلن ممنوع و خلافه قوانینه
ویکی پدیا یک مرجع و رفرنس نیست، بلکه قوانین خودش رو داره و سعی می کنه از منابع معتبر استفاده کنه. به این استدلال شما برای رد "سیستم عامل گنو" مغالطه میگن.
Wikipedia, however, prefers the name that is most commonly used
ویکی پدیا نام هایی رو انتخاب میکنه که بیشتر رایج اند، رایج بودن به معنای درست بودن نیست و نمیشه با این مورد استدلال کرد.
در یک چنین وضعیتی گفتن گنو اشتباه است، اون هم به سیستم عاملی که بیشتر لینوکس هست، منظور هسته لینوکس نیست بلکه از خیلی جهات بیشتر مدیون شرکت ها و کمپانی های لینوکس هستش.
مشکلی نیست، تمام ابزار هایی که متعلق به گنو هستن رو پاک کنید و از چیزایی که باقی مونده، اگر بتونید، به عنوان سیستم عامل لینوکس استفاده کنید:)))
ویرایش: احتمالا نیاز به ابزارهایی خواهید داشت، اونا رو هم باید آستین بالا بزنید:)
-
چون خیلیا انتخاب i3 رو به دلیل ضعیف بودن سختافزار میدونن که نشون میده کاملاً در اشتباه هستن.
به طور معمول اشخاصی از یک مدیر پنجره، حالا i3 یا هر مدیر پنجره دیگری استفاده میکنند که در سه دسته زیر قرار داشته باشیند:
* سخت افزار قدیمی و ضعیف داشته باشند.
* روی سیستمشون سرور یا اپلیکیشن های حیاتی در حال اجرا باشه و بخواند ریسک محیط گرافیکی را کاهش بدند.
* سرویس اینترنت به شدت محدود در سرعت و ترافیک داشته باشند که در نتیجه از برنامه های کم حجم، مانند برنامه های خط فرمان/کنسول استفاده کنند.
به نظر من فقط یک سوم از افراد به این دلایل از i3 یا هر مدیر پنجره دیگه ای استفاده میکنن.شایدم کمتر.
استفاده از i3 یا هر مدیر پنجره یا دسکتاپ دیگه ای کاملا سلیقه ایه.دلیل نمیشه که کسی که سخت افزار قوی داره از i3 استفاده نکنه.
شما مگه شغل و تخصصت چیه؟ من برنامه نویسها و مدیران سیستم زیادی میشناسم که دارند از میزکار استفاده میکنند، مثلن همین توروالدز از گنوم استفاده میکنه، خود توسعه دهندگان این میزکارها که شغل و تخصصشون نرم افزار است در حال استفاده از میزکار هستند. اشخاص خیلی زیادی در دنیای یونیکس و شبه-یونیکس که سواد و تخصصشون از تمام کاربران این انجمن بالاتره در حال استفاده از میزکار هستند.
اصلن ربطی به میزان سواد نداره.همونطور که بالا هم گفتم کاملا سلیقه ایه(اگه استثنا هارو کنار بگذاریم.مثل ضعیف بودن سخت افزار)
ولی اگر هدف انجام کارها در کوتاه ترین و سریع ترین زمان باشه، یک میزکار پایدار با قابلیت های ضروری و مهم و واسط کاربری ساده مثل گنوم بهترین انتخاب است.
موافقم
-
نام این سیستم عامل بیشتر لینوکس است تا گنو، حالا به خاطر درخواست بنیاد نرم افزار آزاد به آن گنو/لینوکس هم میتوان گفت، استفاده از واژه گنو برای اشاره به آن علاوه بر نامنصفانه بودن، نادیده گرفتن هسته لینوکس و کلی برنامه های بزرگ و مهم غیر از گنو، منجر به ابهام هم میشود، چون پروژه گنو هسته خودش به نام هرذ را دارد، حتی استالمن و خود بنیاد مذکور هم با استفاده از واژه گنو برای اشاره به این سیستم عامل مخالف هستند:
https://www.gnu.org/gnu/gnu-linux-faq.html#justgnu
یه سؤال میپرسم. اگه روی توزیعت به جای لینوکس، هرد نصب کنی، اسم سیستمعاملت چی میشه؟
لینوکس/هرد؟؟
میشه گنو/هرد. چرا؟ چون اسم لینوکس فقط برای کرنلش میاد نه سیستمعامل. کجا گفتن این سیستمعامل بیشتر لینوکسه؟
شما همون LFS رو نصب کن ببینم غیر از کرنل لینوکس، دیگه چه ابزاری رو نصب میکنی که مربوط به لینوکس باشه!! غیر از کرنل، هرچیزی که برای اجرای یک سیستمعامل نیازه، ابزارهای پروژهٔ گنو هستن. میتونی توی وبگاه gnu.org ببینی.
این مقاله رو هم بخون بیزحمت:
https://gnu.rocks/2017/gnu-or-linux/ (https://gnu.rocks/2017/gnu-or-linux/)
من میگم گنو چون اصلش همینه. حالا چون هرد اونقدرها همهگیر نشده، پس غیر از لینوکس کرنلی روی گنو نیست. پس همون گنو کافیه. بعد از چندسال که هرد خوب جا افتاد، اونوقت باید بگی گنو/هرد یا گنو/لینوکس وگرنه قاطی میشه!
ولی فعلاً گنو کاملاً کافیه برای رسوندن منظور. :)
به طور معمول اشخاصی از یک مدیر پنجره، حالا i3 یا هر مدیر پنجره دیگری استفاده میکنند که در سه دسته زیر قرار داشته باشیند:
اشتباهه. چهار دسته داریم.
دستهٔ چهارم: اشخاصی که به این نتیجه رسیدن که کار با محیط خطفرمان سریعتر نیازهاشون رو تأمین میکنه. :)
شما مگه شغل و تخصصت چیه؟ من برنامه نویسها و مدیران سیستم زیادی میشناسم که دارند از میزکار استفاده میکنند، مثلن همین توروالدز از گنوم استفاده میکنه، خود توسعه دهندگان این میزکارها که شغل و تخصصشون نرم افزار است در حال استفاده از میزکار هستند. اشخاص خیلی زیادی در دنیای یونیکس و شبه-یونیکس که سواد و تخصصشون از تمام کاربران این انجمن بالاتره در حال استفاده از میزکار هستند.
منم یکی مثل اریک ریموند میشناسم که i3 استفاده میکنه.
این مقایسهٔ شما از پایه غلطه. اصلاً قرار نیست این وسط آدما مقایسه بشن! اینجا هیچی مهمتر از فرهنگ نرمافزار آزاد نیست!
یکی محیط گرافیکی استفاده میکنه.
یکی هم محیط متنی.
قرار نیست چون یکی محیط گرافیکی استفاده میکنه پس بقیه هم باید استفاده کنن!
و قرار هم نیست چون یکی مثل من محیط متنی استفاده میکنه پس بقیه هم باید استفاده کنن!
از آدما بت نسازین خواهشن. امثال توروالدز و استالمن و ریموند و و و همگی یه مشت آدمن. نه بیشتر. مثل من. مثل شما. مثل بقیه.
ولی اگر هدف انجام کارها در کوتاه ترین و سریع ترین زمان باشه
طبق تجربه تنها انتخاب CLI هست. با GUI هم شما به کارهات میرسی ولی در بلندترین و طولانیترین زمان.
البته این نظر شخصی منه. براساس نیازهای خودم صحبت میکنم. نیازهای شما ممکنه با نیازهای من متفاوت باشه. ممکنه شما نیازهات جوری باشن که با محیط گرافیکی راحتتر کنار بیایی.
تمام این قابلیتها و امکاناتی که نرمافزار آزاد در اختیار ما گذاشته، برای تأمین نیازهای آدمای مختلفه. چون آدما شبیه به هم نیستن.
یه آدمی مثل شما نیاز داه گنوم استفاده کنه. پس برات هست! یه آدمی مثل من نیازهام فراتر از گنومه، پس یه چیزی مثل i3 برام هست. ممکنه چندوقت دیگه نیازهای من از محدودهٔ i3 هم فراتر بره پس باید رفت دنبال یه چیز بهتر!
-
دستهٔ چهارم: اشخاصی که به این نتیجه رسیدن که کار با محیط خطفرمان سریعتر نیازهاشون رو تأمین میکنه. :)
قطعن همینطوره، من هم تجربه کار با ابزارها و برنامه های خط فرمان رو دارم، میدونم که سریع تر هستند، میشه باهاشون اسکریپت نویسی کرد برای خودکارسازی کارها (اتوماسیون)، پیغام های خروجی کامل، پرجزئیات و بدردبخور میدند، برنامه های متنی از حجم کم برخوردارند و از منابع سیستم بسیار کم استفاده میکنند، اصلن دیدن نوشته هاش مخصوصن تو خود محیط متنی اورجینال، یعنی سیستم کنسول یک لذت عجیبی داره، من همیشه وقتی تو سیستم کنسول کار دارم با پارامتر nomodeset بوت میکنم در این حالت کنسول در حالت استاندارد نمایش داده میشود و سرعت انجام خیلی از امور بسیار بالاست، اما اینو میدونم که چنین چیزی بدون هزینه نیست و هزینش زمان و انرژی ای است که برای یادگیریش گذاشته میشه، در مقابل GUI و محیط گرافیکی زمان یادگیری را بسیار کاهش و استفاده را برای همه آسان میکند، به همین دلیل محیط متنی و مدیر پنجره را کنار گذاشتم و به گنوم روی آوردم.
من هیچ مشکلی ندارم و اصلن کاری به این ندارم که شما یا هر شخص دیگری چطوری دارید با سیستم لینوکس خود کار میکنید، هر چی باشه از استفاده از ویندوز یا مکینتاش که بهتره!! حرفم سر این بود محیط GUI را خار و کم ارزش نباید جلوه داد و همینطور نباید با خود سیستم سرگرم شد و بازی کرد مگر اینکه واقعن ضروری باشه یادگیریش، همین.
اینجا هیچی مهمتر از فرهنگ نرمافزار آزاد نیست!
دقیقن، مهم همینه، شخصن ترجیح میدم همه تو محیط متنی باشیم تا با یک چیزی مثل ویندوز و مکینتاش کار کنیم.
همگی موفق باشید.
-
اما اینو میدونم که چنین چیزی بدون هزینه نیست و هزینش زمان و انرژی ای است که برای یادگیریش گذاشته میشه، در مقابل GUI و محیط گرافیکی زمان یادگیری را بسیار کاهش و استفاده را برای همه آسان میکند، به همین دلیل محیط متنی و مدیر پنجره را کنار گذاشتم و به گنوم روی آوردم.
هر ابزاری برای یه سری نیاز طراحی شده.
درسته. کار با محیط متنی یعنی وقت گذاشتن برای یادگیری
که خب این یادگیری میشه نیاز یک سری افراد (از جمله من) که ابزارشون میشه محیط خط فرمان
محیط گرافیکی دیگه نیازی به یادگیری نداره و هدفش انجام دادن کارهاس. یعنی شماها کارت رو انجام میدی بدون اینکه بخوای یادش بگیری یا بدونی چجوری این کار انجام شد.
اینم یه ابزاره برای آدمایی که چنین نیازی دارن. یعنی هدفشون یادگیری نیست و صرفاً کارشون راه بیفته کافیه.
من کاری به دیگران ندارم. زندگی هر شخص به خودش مربوطه. ولی خودم چون زندگی خودم به خودم مربوطه، نیازم اینه که یاد بگیرم. برای من یه مسئلهٔ خیلی کوچیک (مثلاً نحوهٔ تغییر Layout صفحهکلید) خیلی مهمه و باید بفهمم چجوری این اتفاق میافته. نه تنها این، حتی برام سؤاله که یه Directory مثل /etc/skel/ رو کی بوجود میاره، چی بوجود میاره و چرا باید اینجوری باشه.
هدف من از استفاده کردنِ گنو، یادگیریشه. فهمیدن بایت به بایتش. چون فلسفهٔ گنو میگه کاربر باید بتونه نرمافزارش رو کنترل کنه. و این با GPL قابل اجراس چون کاربر به کدمنبع دسترسی داره و میتونه اونو تغییر بده. حالا فرضاً یکی مثل من که هنوز سوادش در حد خوندن کدهای منبع نیست (بالاخره باید زبونهای مختلف رو آدم یاد بگیره) دستِ کم با خوندن دادههایی که بعد از نصب توی سیستمعامل وجود دارن میشه به کلی چیزها پی برد. این وسط فقط یک مانع وجود داره. Desktop Environment
ابزارهایی که ساخته شدن تا کاربر دیگه راحت باشه یعنی دنبال یادگیریش نره. دنبال گشت و گذار نره. عمیق نشه. البته بازم با DE میشه عمیق شد و اون موقع نهایتاً به جایی میرسی که میبینی دیگه نیازش نداری! و باز برمیگردی توی همون خط فرمان.
من هیچ مشکلی ندارم و اصلن کاری به این ندارم که شما یا هر شخص دیگری چطوری دارید با سیستم لینوکس خود کار میکنید، هر چی باشه از استفاده از ویندوز یا مکینتاش که بهتره!! حرفم سر این بود محیط GUI را خار و کم ارزش نباید جلوه داد و همینطور نباید با خود سیستم سرگرم شد و بازی کرد مگر اینکه واقعن ضروری باشه یادگیریش، همین.
محیط GUI برای افرادی که بهش نیاز دارن (اکثراً End-User) واقعاً مفیده. حتی برای منی که اوایل فقط مصرف کننده بودم، بدون محیط گرافیکی نمیشد کار کرد. ولی وقتی نیازهات بیشتر شد و نیاز پیدا کردی که عمیق بشی، باید راه خودتو جدا کنی و بری توی یه مسیر دیگه.
دقیقاً همون انقلابی که در یک فرد صورت میگیره که از ویندوز بیاد سراغ گنو، یه انقلابی هم وجود داره که باعث میشه فرد بیاد توی مسیر خط فرمان.
بنده با سیستمعامل بازی نمیکنم!
مثل هر کاربری نیازهایی دارم که تأمینشون میکنم. نرمافزارهایی هستن که احتیاج دارم و استفاده میکنم (مثل همین فایرفاکس).
میتونی لیست نیازمندیهام رو ببینی:
https://forum.ubuntu-ir.org/index.php/topic,145918.0.html (https://forum.ubuntu-ir.org/index.php/topic,145918.0.html)
ولی حتی توی انتخاب نرمافزار هم باز نیازم رو کاملاً واضح و روشن مشخص میکنم. انگار من دارم روزانه کارهام و نیازهام رو انجام میدم منتها در محیط خط فرمان. این نباید بازی کردن احساس و اطلاق بشه. ولی خب یه گوشه از فعالیتها هم میرسه به یادگیری گنو و ساختارش.
-
....
فقط در همین حد بگم که بحث من فقط KDE نبود. i3 در مقابل KDE نبود. مفهوم CLI در برابر GUI بود. :)
در پست قبلی یادم رفت اینو بگم که بهتره برای مقایسه دو چیز، حالا هر چیزی، مثلن در اینجا محیط و ابزارهای متنی در برابر محیط و ابزارهای گرافیکی، بهتره که با نوشتن یک مقاله تخصصی و ایجاد کردنش در یک تالار فنی اینکار انجام بگیره، همچنین تا جای ممکن از ادبیات تخصصی و بزرگسالانه استفاده بشه و از بکاربردن مثال ها و توضیحات متفرقه، کم اهمیت و مبهم اجتناب بشه تا بار علمی مقاله افزایش پیدا کنه و بهتر و دقیق تر بشه راجع بهش بحث کرد.
....
نیازم اینه که یاد بگیرم. برای من یه مسئلهٔ خیلی کوچیک (مثلاً نحوهٔ تغییر Layout صفحهکلید) خیلی مهمه و باید بفهمم چجوری این اتفاق میافته. نه تنها این، حتی برام سؤاله که یه Directory مثل /etc/skel/ رو کی بوجود میاره، چی بوجود میاره و چرا باید اینجوری باشه.
.....
.....
.....
.....
و نیاز پیدا کردی که عمیق بشی، باید راه خودتو جدا کنی و بری توی یه مسیر دیگه.
دقیقاً همون انقلابی که در یک فرد صورت میگیره که از ویندوز بیاد سراغ گنو، یه انقلابی هم وجود داره که باعث میشه فرد بیاد توی مسیر خط فرمان.
اگر هدف یادگیری و آموختن باشه، بله این روش مناسب و کارآمد است، چون یک مدیر پنجره همونطور که صداش میزنیم فقط یک مدیر پنجرست، برای خیلی کارهای دیگه، چه ساده و چه پیچیده، حتی مثل اضافه کردن و تعیین شورتکات برای تعویض صفحه کلید، نیاز به دونستن ابزارهای اصلی، خواندن راهنماش و پیکربندی مستقیم فایل هاش است.
Desktop Environment
ابزارهایی که ساخته شدن تا کاربر دیگه راحت باشه یعنی دنبال یادگیریش نره. دنبال گشت و گذار نره. عمیق نشه. البته بازم با DE میشه عمیق شد و اون موقع نهایتاً به جایی میرسی که میبینی دیگه نیازش نداری! و باز برمیگردی توی همون خط فرمان.
درسته، هدف اصلی میزکار دقیقن همینه که استفاده و کاربری را برای کاربران راحت و ساده کنه، یعنی تا جای ممکن نیاز به فهمیدن، مطالعه و هر چیز که مربوط به لایه های زیرین میشه را کاهش بده و کاربر تنها کارش رو انجام بده و پاشه بره پی کارش.
بنده با سیستمعامل بازی نمیکنم!
مثل هر کاربری نیازهایی دارم که تأمینشون میکنم. نرمافزارهایی هستن که احتیاج دارم و استفاده میکنم (مثل همین فایرفاکس).
میتونی لیست نیازمندیهام رو ببینی:
https://forum.ubuntu-ir.org/index.php/topic,145918.0.html (https://forum.ubuntu-ir.org/index.php/topic,145918.0.html)
ولی حتی توی انتخاب نرمافزار هم باز نیازم رو کاملاً واضح و روشن مشخص میکنم. انگار من دارم روزانه کارهام و نیازهام رو انجام میدم منتها در محیط خط فرمان. این نباید بازی کردن احساس و اطلاق بشه. ولی خب یه گوشه از فعالیتها هم میرسه به یادگیری گنو و ساختارش.
من بازی کردن را برای اشاره به وضعیتی بکاربردم که واقعن بازی کردن بود:
یه ۶ ماهی همینجوری گذشت. هر روز Panel درست کن، نقشک جدید امتحان کن. theme بگرد پیدا کن نصب کن. Widget بذار روی صفحه، conky پیکربندی کن و از این حرفا. یه جورایی کارم شده بود چرخیدن توی میزکار xfce و شخصی سازی و کوبوندنش توی سرِ کاربرای زومیت ;D
اگر شخصی میزکار را کنار میگذاره و هدفش ارتقای مهارت ها، دانش و درکش از سیستم عامل باشه، این اصلن بازی کردن نیست، چون خودم تجربه کردم و میدونم که آدم خیلی چیزها یاد میگیره، حالا اینجا یه سوال بوجود میاد و اون اینکه یادگیری اینها چه زمان و برای چه اشخاصی ضروری هست که این سوال بحثش طولانی و خارج از موضوع این تاپیک هستش.
-
رسول داداش به نظر من (البته فقط نظر) اگه می خوای یه KDE خوب رو تجربه کنی اونم همراه Ubuntu هیچ kubuntu تجربه خوبی به آدم نمیده اونم بعد کلی کار کردن با محیط متنی.
به نظر من بهترین انتخاب Neon هستش یا اصلا بری KDE بدون اوبونتو رو تجربه کنی.
-
رسول داداش به نظر من (البته فقط نظر) اگه می خوای یه KDE خوب رو تجربه کنی اونم همراه Ubuntu هیچ kubuntu تجربه خوبی به آدم نمیده اونم بعد کلی کار کردن با محیط متنی.
به نظر من بهترین انتخاب Neon هستش یا اصلا بری KDE بدون اوبونتو رو تجربه کنی.
گفته میشه اوپن سوزه بهترین تجربه KDE را ارائه میدهد.
-
رسول داداش به نظر من (البته فقط نظر) اگه می خوای یه KDE خوب رو تجربه کنی اونم همراه Ubuntu هیچ kubuntu تجربه خوبی به آدم نمیده اونم بعد کلی کار کردن با محیط متنی.
به نظر من بهترین انتخاب Neon هستش یا اصلا بری KDE بدون اوبونتو رو تجربه کنی.
گفته میشه اوپن سوزه بهترین تجربه KDE را ارائه میدهد.
کاملا موافقم.
الان هم از اوپن سوزه می نویسم روی kde
-
رسول داداش به نظر من (البته فقط نظر) اگه می خوای یه KDE خوب رو تجربه کنی اونم همراه Ubuntu هیچ kubuntu تجربه خوبی به آدم نمیده اونم بعد کلی کار کردن با محیط متنی.
به نظر من بهترین انتخاب Neon هستش یا اصلا بری KDE بدون اوبونتو رو تجربه کنی.
نظرت محترم.
قابل توجه دوستان بگم که بنده قبل از مهاجرت به CLI، دوازده ماه KDE داشتم. اونم روی Kubuntu که تجربهٔ خیلی خوبی هم بود.
اینکه Kubuntu تجربه خوبی به آدم نمیده، اشتباهه! براساس تجربهم میگم که اشتباهه.
بحث سر KDE نبود اصلاً. هدف من درک مفهوم و فلسفهٔ CLI در برابر GUI بود.
اصلاً KDE Neon. بالاخره بازم KDE هست یا نه؟؟ بازم GUI هست یا نه؟ در هر صورت مشکلاتی که منِ CLI کار باهاشون مواجه میشم درشون هست. پس اینجا اصلاً بحث سر توزیع یا حتی سیستمعامل! نیست.
من آدم ناشیای نیستم. کم تجربه هم نیستم. لطفاً در پیامهاتون جوری برداشت نشه که بنده محیط گرافیکی بلد نیستم استفاده کنم! چیزی که مسلمه من اول چندسال گنو رو گرافیکی کار کردم و بعد به سمت محیط خط فرمان مهاجرت کردم. از همون اول محیط متنی نبوده که بگیم بلد نیستم گرافیکی کار کنم! ](*,) ](*,)
چیزی که مسلمه اینه که بنده اکثر میزکارها رو تجربه کردم. اکثر توزیعها رو تجربه کردم.اکثر سیستمعاملها رو تجربه کردم. اکثر نرمافزارها رو تجربه کردم.
از آزاد و غیرآزادش
از گرافیکیش و متنیش
از خوشگل و زشتش
از پایدار و ناپایدارش
از رایگان و پولیش
بعد از ۱۱ سال کار کردن با کامپیوتر، بعد از ۱۱ سال کار با ویندوز و گنو. بعد از ۸ سال کار با محیط گرافیکی و ۳ سال متنی، بعد از تجربهٔ کار با نرمافزارها در محیط گرافکی و در محیط خط فرمان، بعد از تمام اینها، انتخابم گنو، محیط متنی و نرمافزارهای خطفرمان هست.
گفته میشه اوپن سوزه بهترین تجربه KDE را ارائه میدهد.
به نظر من که آدم به خاطر چندتا پنجرهٔ گرافیکی توزیعش رو عوض نمیکنه. ;)
-
به نظر من که آدم به خاطر چندتا پنجرهٔ گرافیکی توزیعش رو عوض نمیکنه. ;)
البته فلسفه ی توزیع ها هم با هم فرق میکنه و مثلا وقتی از کوبونتو به اوپن سوزه مهاجرت می کنی، علاوه بر اون میزکار با کانفیگ بهتر/بدتر، با یه فلسفه ی دیگه رو به رو میشی.
-
البته فلسفه ی توزیع ها هم با هم فرق میکنه و مثلا وقتی از کوبونتو به اوپن سوزه مهاجرت می کنی، علاوه بر اون میزکار با کانفیگ بهتر/بدتر، با یه فلسفه ی دیگه رو به رو میشی.
درسته. ولی مهم فلسفهٔ گنو هست که باید در تمام این توزیعها به کار گرفته بشه.
بعد از ۵ سال کار با گنو، من یکی که به فلسفهٔ اصلی گنو رسیدم. و اصلاً فرقی نداره که از چه توزیعی استفاده کنم.
وقتی آدم متوجه بشه از یه توزیع معمول، کدوم بخشش گنو هست و کدوم بخشش چیزای دیگه، اونوقت دیگه برات توزیعهای مختلف معنا پیدا نمیکنه و همهشون رو گنو میبینی. فقط با پیکربندی متفاوت. این میشه که سعی میکنی پیکربندی خودت رو داشته باشی (مثلاُ اوبونتومینی) و رایانهت رو خودت کنترل کنی و دقیقاً کارهایی انجام بشه که تو میخوای و اگه نیاز نداشته باشی، اتفاق نیفتن. ;)