انجمن‌های فارسی اوبونتو

جامعه کاربران => کافه اوبونتو => نویسنده: office در 03 شهریور 1389، 03:42 ب‌ظ

عنوان: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 03 شهریور 1389، 03:42 ب‌ظ
با سلام
اگه مدیران اجازه بدن من اینجا یه سفرنامه بنویسم از وقایعی که در هجرت سیستم عاملی بر من بگذشت!

مهم نیست چه جوری، مهم اینه که من به این نتیجه رسیدم باید از ویندوز رخ بربست و به یک سیستم عامل دیگه کوچ کرد و این سرآغاز سفر من بود
بعد از کلی وبگردی (یا به روایتی ولگردی) تو نت اوبونتو رو مدینه فاضله شناختم و قصد اقامت دائم در آن دیار دست کم به ظاهر سرسبز کردم. اما از آنجایی که بار اولم بود که داشتم به یک چنین مسافرتی می رفتم یاد حافظ عزیز افتادم( که بعد از مدتی هوس سفر به سرش میزنه و راه میفته که بره سفر اما از اونجایی که خیلی بدشانس یا شاید ناز نازی بوده مثل اینکه سفر بهش نمیسازه و با سرعت بر میگرده شیراز و سریعاً شعر زیر را براي ساير همسفراش ميفرسته:
دمي با غم به‌سر بردن جهان يك‌سر نمي‌ارزد به مـي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي‌ارزد)
و از ترس اینکه منم مجبور بشم یه وقتی بگم همان ویندوز ایکس پی به! پس سخن پیشینیان رو گوش دادم وتمام پلهای پشت سرم رو خراب نکردم یعنی قبل از اینکه شیپور حرکت کاروان را به صدا درآورم سریعاً یه گوگل زدم و یه ویندوز به اصطلاح اوریجینال بارگزاری کردم و آن را به همراه کلی نرمافزار کاربردی و غیر کاربردی دیگه  رو کامپیوترم نصب کردم تا اگر خدایی نکرده منو تو شهر اوبونتویی ها راه ندادن حداقل یه سر پناهی داشته باشم که بتونم توش بیتوته کنم.
بعد از کلی گرفتاری در نصب و پیکربندی ویندوز رفتم سراغ درایو C و 15 گیگ ناقابل ازش کندم و بصورت خام گذاشتم تا بعداً بشه محل اسکان اوبونتو. بعد در حالی که سی دی اوبونتو رو داشتم در سی دی رام قرار می دادم به آرامی کامپیوتر را هم یه ریست زدم .
هنوز نفس کامپیوتر بالا نیومده بود که یه هو یه صفحه به ظاهر ارغوانی ظاهر شد که وسطش نوشته بود: Ubuntu و زیرش هم 5تا نقطه بود که به ترتیب خاموش و روشن میشدند
یه 2-3 دقیقه ای به همین منوال داشت میگذشت که در کمال ناباوری صدای سی دی رام قطع شد که من با خونسردی اصلاً به روی خودم نیاوردم .
2-3 دقیقه دیگه هم گذشت و عصبانیت من به حد غیر قابل کنترلی رسید با خودم گفتم "آخر این چه مهمان نوازی است که مرا اینطور بی هیچ مقدمه ای معطل می گذارند" و با نثار کردن چند تا فحش نمدار به روح آبا و اجداد همه دشمنان ، با خشم فراوان ابتدا سی دی رو در آوردم بعدش هم دکمه ریست رو فشاریدم و دوباره به ویندوز برگشتم   و اون بخش از درایو C رو که کنده بودم دوباره چسبوندم ...
دیگه آماده شده بودم که شعر حافظ رو واسه همه طرفداران اوبونتو بنویسم و برای همیشه از خیر مهاجرت بگذرم که یه هو یه حسی به من تلنگور زدکه "پسر کم نیار" البته من اول کار زیاد به این حس توجه نکردم ولی بعد یکی دو ساعت یاد لفظ هایی افتادم که جلوی خیلیا خالی کرده بودم، اینکه من دارم برای همیشه از ویندوز میرم یا اینکه آخه ویندوزم شد سیستم عامل و ...
پس یه نفس عمیق دیگه کشیدم و قدرت هرچه تمام سی دی اوبونتو رو گذاشتم تو سی دی رام در حالی که هنوز تو محیط ویندوز بودم!
هنوز سی دی رام قر اصلی سی دی رو در نیاورده بود که یه پنجره باز شد و منو با سه تا انتخاب رو برو کرد:
1)   Demo and full installation
2)   Install inside windows
3)   Learn more
همچین که یه ذره با گزینه دوم حال کردم سریع انتخابش کردم که متعاقباً یه پنجره دیگه باز شد مثل برنامه Wubi.exe  منم شروع کردم به پر کردن فرمها و البته تو این بین دو به شک بودم که زبان برنامه را چی انتخاب کنم؟ انگلیسی یا فارسی؟
از اونجایی که من یک ایرانی متعهد هستم و باز از اونجایی که به قدرت و توان زبان شیرین فارسی در هماهنگی با تکنولوژی روز اعتقاد داشتم با دلی خالی از شک و تردید زبان انگلیسی رو انتخابیدم و سریعاً تائید کردم
بعد برنامه شروع کرد به شکلک پکلک در آوردن یه ستونو خالی کرد یه ستون دیگه رو پر کردتا اینکه  یه پیغام داد که کار تموم شده خودت ریست میکنی یا من برات بریستم منم گفتم هرجور خودتون صلاح میدونین و اونم صلاح رو تو ریست کردن دونست
البته اینم را هم بگم که قبلش زحمت کشید و سی دی رو داد بیرون و منم کلی تشکر کردم
کامپیوتر ریست شد و اون اول کار یه سوئال پرسید که میری تو ایکس پی یا اوبونتو که منم دومی رو انتخاب کردم
دوستان چشمتون روز بد نبینه که باز همون داستان قدیمی صفحه ارغوانی و نوشته و پنج تا نقطه رنگی شروع شد
یه ده دقیقه ای صبر کردم ولی خبری نشد بعد با احترام دکمه ESC رو فشاردادم که فک کنم سیستم به من بد و بیراه گفت
البته من خوب نفهمیدم منظورش چی بود ولی از لحنش چیز خوبی در نمیومد
من با اجازه تا حدودی متن اصلیش رو میذارم ولی خواهشن دوستان زیر 3 سال نخونن چون ممکنه بد آموزی داشته باشه:
(process:335): Glib-WARNING **:get pwuid_r():failed due to unknow user id(0)
و یکی دوتا خط دیگه که با cp: cannot stat  شروع می شد
خلاصه منم از لجم کامپیوترو ریست کردم و رفتم تو ویندوز و سریعاً خودم رو به پنجره Add or Remove Programs رسوندم و با انزجار اوبونتو رو پاک کردم...


آیا سفرنامه من به همینجا ختم میشه؟ آیا من مجبور میشم مجدداً به ویندوز نقل مکان کنم؟
همه اینها بستگی به کمک شما عزیزان داره
پس هم اکنون نیازمند یاری اوبونتویی شما هستم!!!

عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: eMan در 03 شهریور 1389، 03:53 ب‌ظ
با اینکه بنده اصلا حوصله خوندن متون طولانی رو ندارم ولی متن شما رو تا ته خوندم
قشنگ نوشته بودی  ;D
شما سی دی رایت کرده رو یه تستی بکن ببین درست رایت شده یا نه
من یادم نیست md5sum یه سی دی رو توی ویندوز چطور چک میکنن ولی شما اون رو چک بکن
یا اصلا md5 خود ایمیجی که دانلود کردی رو چک کن و دوباره با سرعت پایین رایت کن و از طریق همون بوت cd امتحان کن  ;)
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: ریچارد استالمن بزرگ! در 03 شهریور 1389، 04:31 ب‌ظ
البت هر چند یکی از فلاسفه می فرمایند که هر متنی کمینه ارزش یکبار خواندن رو داره ولی من با تاسف وقت خواندن متن زیبای شما رو نداشتم و به سبک هشت ، پنج ، سه یه نیم نگاهی انداختم. فقط خداوکیلی برای بقیه مسائلت دیگه لطف کن و سفر نامه تفرنامه ننویس تا یادمون نره نیاز به کمکم داری!
البت من خیلی نیست لینوکس کار می کنم ولی محبت کن مشخصات سیستمت و اون نسخه اوبونتوئی که تلاش به نصبش کردی رو محبت کن و بویس. اگه با یه پروسسور پایین و یه رم زیر یک گیگ سوار اسب 10.04 شدی که بری اون مدینه فاضله مثل این می مونه که با ژیان از یالقوز آباد راه افتاده باشی بری لاس آنجلس. قبلا از چه نسخه ویندوز استفاده می کنی؟ می خوام ببینم سون رو سیستمت نصب می شه یا نه؟ اگه بشه با 10.04 حال می کنی.
در اینصورت باید یه نسخه پایینتر نصب کنی.
فرمایش ایمان عزیز رو حتما کنترل کن و برای کنترل md5sum هم توی گوگل سرچ کن winMd5sum for Windows و یه نرم افزار کوچیک هست که دانلود می کنی و برای اینکه بفهمی اصلا این قصه چی هست و چی نیست هم به ویکی همین فروم مراجعه کن
یه جائی یه شاعری توی یه حالی واسه خاطر رفتن به یه شهری وقتی یه خاری یه بلائی سر یه جائیش دراورده بود فرمود:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم           سرزنش ها گر کند خار مقیلان غم مخور
خدا رحمتش کنه که غالبا فکر می کنن اهل سفر نبوده!
راستی کلا لینوکس دیار سرسبزی نیست! یه زمین خالی هست که به اندازه کافی آب داره. هنر خودته که بشه سبز یا باتلاق. باید چکمه آهنین بپوشی تا یاد بگیری. ولی وقتی یاد گرفتی به وقتی که برای کار با سرسبزی ویندوز گذاشتی حسرت می خوری ;)
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: rezass در 03 شهریور 1389، 09:56 ب‌ظ
البت هر چند یکی از فلاسفه می فرمایند که هر متنی کمینه ارزش یکبار خواندن رو داره ولی من با تاسف وقت خواندن متن زیبای شما رو نداشتم و به سبک هشت ، پنج ، سه یه نیم نگاهی انداختم. فقط خداوکیلی برای بقیه مسائلت دیگه لطف کن و سفر نامه تفرنامه ننویس تا یادمون نره نیاز به کمکم داری!
البت من خیلی نیست لینوکس کار می کنم ولی محبت کن مشخصات سیستمت و اون نسخه اوبونتوئی که تلاش به نصبش کردی رو محبت کن و بویس. اگه با یه پروسسور پایین و یه رم زیر یک گیگ سوار اسب 10.04 شدی که بری اون مدینه فاضله مثل این می مونه که با ژیان از یالقوز آباد راه افتاده باشی بری لاس آنجلس. قبلا از چه نسخه ویندوز استفاده می کنی؟ می خوام ببینم سون رو سیستمت نصب می شه یا نه؟ اگه بشه با 10.04 حال می کنی.
در اینصورت باید یه نسخه پایینتر نصب کنی.
فرمایش ایمان عزیز رو حتما کنترل کن و برای کنترل md5sum هم توی گوگل سرچ کن winMd5sum for Windows و یه نرم افزار کوچیک هست که دانلود می کنی و برای اینکه بفهمی اصلا این قصه چی هست و چی نیست هم به ویکی همین فروم مراجعه کن
یه جائی یه شاعری توی یه حالی واسه خاطر رفتن به یه شهری وقتی یه خاری یه بلائی سر یه جائیش دراورده بود فرمود:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم           سرزنش ها گر کند خار مقیلان غم مخور
خدا رحمتش کنه که غالبا فکر می کنن اهل سفر نبوده!
راستی کلا لینوکس دیار سرسبزی نیست! یه زمین خالی هست که به اندازه کافی آب داره. هنر خودته که بشه سبز یا باتلاق. باید چکمه آهنین بپوشی تا یاد بگیری. ولی وقتی یاد گرفتی به وقتی که برای کار با سرسبزی ویندوز گذاشتی حسرت می خوری ;)

++
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 04 شهریور 1389، 01:00 ق‌ظ
منت خدای را عز و جل که در این راه تنها نیستم و هستند دوستانی که چراغ آگاهی و دانششان را بی دریغ و بی منت بر سر راه هر عابر گم شده در تاریکی نا آگاهی قرار می دهند
عرض کنم خدمتتون که من بلیطم رو از خود سایت فخیمه اوبونتو دانلود کردم مشخصاتش هم این بود:
ubuntu-10.04-desktop-amd64.iso
اما از ژیان گفتی و کردی کبابم آخه ژیان حداقل یه چند تایی اسب بخار توش هست اما مال ما که ...
AMD Athlon 64 processor
3500+
2.21GHz. 1.00GB of RAM
GeForce 6600 256MB
OS: XP Pro SP3
البته من با این بیچاره سفرهای زیادی رفتم از سواحل ویستا گرفته تا ارتفاعات ویندوز سرور 2003
حتی یه بار هم با تور مسافرتی VmWare به قصد سیاحت یه سری هم به زوزه زدم
اما ویندوز هفت رو خدا هنوز نصیب ما نکرده که زیارت کنیم
برای کنترل سالم بودن بلیط ها هم عرض کنم که اون برنامه ای که شما معرفی کرده بودید رو نتونستم پیدا کنم ولی یه برنامه دیگه ای که به نظر میومد همون کارو میکنه پیدا کردم و هم فایل دانلود شده ازسایت فخیمه و هم سی دی رایت شده توسط این حقیر را باهاش چک کردم
البته من که نفهمیدم منظورش از OK دقیقاً چی بود آخه مگه میشه نزدیک به هفتصد مگابایت رو به یه برنامه معرفی کنی و اونم در جواب خیلی کوچیک بنویسه OK ؟
ولی بوش نمیومد که گیری تو اون موارد باشه
راستی در مورد مشکل کار یه خدا بیامرزی بهم گفت اون موقع که داشتم روشن و خاموش شدن نقطه ها رو کنترل می کردم باید یه ذره بیشتر دندون رو جیکر میذاشتم، مثلاً اون بیچاره معتقد بود تا نیم ساعت هم جا داره که صبر کنم!!!

آخ! شرمنده باز مثل اینکه خیلی روده درازی کردم
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: eMan در 04 شهریور 1389، 01:19 ق‌ظ
آقا اگه یه کتاب نوشتی خودمم اولین کسی هستم که سفارش میدم
شما اگه توانایی دانلود داری نسخه 32 بیتی هم یه تستی بکن
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: دانیال بهزادی در 04 شهریور 1389، 07:20 ق‌ظ
شما اگه می‌تونی یه بار فایل iso رو با تورنتش چک کن ببین کامله یا نه. سی‌دی رامت رو هم یه نگاه اساسی بهش بنداز. سرعت رایت رو کم‌تر کن و یه کم صبرت رو بیش‌تر کن. ایشالله درست می‌شه. بعدش اون فایل iso رو برای ده نفر رایت کن. تا آخر ماه لینوکس‌کار حرفه‌ای می‌شی. حتما عمل کن. یه نفر تو کلمبیا بی‌توجهی کرد بیل گیتس اومد به خوابش
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: ریچارد استالمن بزرگ! در 04 شهریور 1389، 08:45 ق‌ظ
زحمت بکش برو توی این سایت
http://download.cnet.com/WinMD5Sum/3000-2381_4-10115915.html
و اون سمت چپ صفحه روی اون مربع سبز رنگ کلیک کن و اون برنامه رو دانلود کن و نصب کن توی ویندوزت ( که البته مال تو نیست و مال جناب گیتسه). نصب که شد اجراش کن و یه پنجره باز می شه که سه تا لاین برای وارد کردن اطلاعات داره. جلوی اولی از بالا یه مربع کوچیک هست که روش چیزی ننوشته. روی اون کلیک کن و در پنجره ائی که باز می شه آدرس فایل آیزوئی که دانلود کردی رو بده ( و نه اون چیزی که رایت کردی روی سی دی). یه مدتی طول می کشه و در لاین بعدی یه عدد بهت می ده. البته مخلوطی از عدد و حرف هست.
اون عدد باید با این عدد زیر دقیقا برابر باشه:
b4faa186c2419dc26e522e5f82e268a1

که در اینصورت متوجه می شی اتفاقا اون OK که بهت داد اون برنامه هه می شه!!!
اینم آدرس بقیه md5sum ها برای اوبونتو 10.04 :
http://releases.ubuntu.com/lucid/MD5SUMS

وقتی دیدی کاملا درسته یه نرو بنصب روی سیستمت و با سرعت 16x فایل آیزو رو روی سی دی اکسترکت کن. و از روی اون برای نصب تلاش کن.
نیم ساعت و این حرف ها رو فراموش کن! اگه از این مرحله بگذره توی سه یا نهایت چهار دقیقه می گذره و وقتی نمی گذره یعنی گیر کرده. این مشکل رو با نسخه آزمایشی داشتم و با کار بالا حل شد. اگه بازم حل نشد ، دو ، سه دفعه ریست کن و مجددا وارد مرحله بوت از روی سی دی بشو ببین می شه یا نه.
راه ساده تر هم اینه که یه نسخه 9.10 یا 9.04 گیر بیاری ( و دقیقا به این دلیل که من با 10.04 حال نمی کنم ;) )
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 05 شهریور 1389، 03:02 ب‌ظ
من در این سفر فهمیدم که :

اوبونتو کارها از اعضای یک پیکرند     که در سیستم عامل ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار     دگر عضو ها را نماند قرار

امروز در یک اقدام ضربتی اون برنامه  md5sum را دانلودیدم و طبق یادداشتی که میرزا ریچارد استالمن بزرگ! برای من کتابت کرده بود فایل iso دانلودیم رو در بوته آزمایش قرار دادم.
برنامه بیچاره یه مدتی تو چشمای من زل زد بعد در حالی که اشک در گوشه چشماش حلقه زده بودجواب آزمایش دانلود تقریباً هفتصد مگابایتی منو داد که وقتی با دست نوشته میرزای بزرگ مقایسه کردم قیافم شد مثل قیافه مردی که میره جواب آزمایش قند خونش رو بگیره ولی بهش میگن که حامله شده !!!

جواب آزمایش من  3e0f72becd63cad79bf784ac2b34b448بود!!!

در حالی که زمین و زمان داشت دور سرم می چرخید یاد حرف یکی از نیاکان افتادم که می گفت هروقت، هر جا و سر هر کاری گیر افتادی سریعاً یه گوگل بزن!!!

منم فی الفور رفتم سراغ گوگل  و جواب آزمایشم رو توش سرچیدم که با کمال تعجب با صفحه زیر تصادف کردم:

http://ubuntuforums.org/showthread.php?t=1463554&page=167

احساس کردم خون تازه ای تو رگهام جریان پیدا کرده با خودم گفت شاید ایراد از لوح فشرده من باشه پس دوباره طبق دستورالعمل میرزا ، سفارشات eMan خان نظام الملک و همچنین نصایح حاج دانیال بهزادی اوبونتویی  یه لوح دیگه درست کردم و گذاشتم تو سی دی رام و دوباره همه اون ماجرا ها رو انجام دادم ولی متاسفانه هیچ نتیجه ای نداد که نداد که نداد که نداد که نداد!

البته یه بار نمی دونم چه طوری شد که یه گوشه چشمی واسه ما نازک کزد و تا مرحله تعیین پارتیشن هم پیش رفت  ولی من چون یادم رفته بود که چه جوری باید انتخاب کنم اومدم بیرون ! ولی بعدش هر کاری کردم اوبونتو خم به ابرو نیاورد که نیورد که نیاورد که نیاورد!

حتی یه برنامه از اینترنت هم دانلود کردم که فایل iso رو تو هارد کوچولو اکسترکت میکرد ولی اونم نتونست درد منو دوا کنه!
پس به ناچار با چشمانی اشکبار، قلبی آکنده از اندوه و دلی سرشار از ضد حالی بالاخره مجبور شدم علی رغم میل باطنیم اون بیتی که خواجه شمس الدین بعد از سفر ضد حالیش به اصفهان گفت رو منم بگم:

اگرچه اوبونتو آب حیات است         
                            ولی ویندوز برای ما از آن به

و برای مدتی (امیدوارم کوتاه) عطایش را به لقایش ببخشم تا شاید در آینده ای نه چندان دور همای اوج سعادت به دام ما افتد.


عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: کرگدن در 05 شهریور 1389، 05:02 ب‌ظ
درود دوست عزیز

اگر یک بار تونستید سیستم رو در حالت لایو استفاده کنید مشکلی ندارید که نشه حل کرد :)
مشکل های احتمالی یا در موقع خوندن از cd  مشکل داره یا رایت

شما می تونید از یک فلش usb هم برای نصب استفاده کنید

اگر یک فلش با حجم ۱ گیگ به بالا دارید ( یا هر وسیله ای که بایوس بتونه باهاش بوت بشه و حجمش هم بیشتر از ۱ cd باشه ) می تونید به جای cd از حافظه استفاده کنید

البته برنامه های راحتی هم هست که می تونید با سرچ پیداشون کنید

ولی یکی از راه نمایی ها اینجاست
http://ubuntuforums.org/showthread.php?t=811397
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: ریچارد استالمن بزرگ! در 05 شهریور 1389، 05:50 ب‌ظ
کار به تمرین و تکرار درست می شه. رهاش نکن به این زودی چون تا لذت بردن ازش خیلی فاصله نداری ;)
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: دانیال بهزادی در 06 شهریور 1389، 06:57 ب‌ظ
اگه md5 فایل iso مطابقت نمی‌کنه، بذارش تو تورنت برات کاملش کنه
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 16 شهریور 1389، 11:35 ق‌ظ
به خويشان
    به دوستان
       به ياران آشنا
          به اوبونتو كاران تيزخشم كه پيكار مي كنند
به آنان كه با قلم تباهي درد را به چشم جهانيان پديدار مي كنند
                                                                       سلام

ابتداً از كليه عزيزاني كه در اين مدت با راهنمايي هاي خوبشان چراغ اميد را براي من روشن نگاه داشتن صميمانه سپاسگذارم.


بالاخره پس از مدتي گوشه نشيني بجهت سرخوردگي ناشي از هجرت ناموفق ياد شعر شاعر عزيز افتادم كه گفته بود:

عتاب يار پريچهره عاشقانه بكش        كه يك كرشمه تلافي صد بلا بكند

پس فوراً رخت ولباسم را جمع كردم تا بقصد سفري ديگر بزنم بيرون بخصوص  اينكه در پيشگويي ها نيز آمده بود كه:

کار به تمرین و تکرار درست می شه. رهاش نکن به این زودی چون تا لذت بردن ازش خیلی فاصله نداری ;)

با اراده اي وصف ناشدني رفتم و رايانه رو روشن كردم ، لوح فشرده رو فشردم توش و به هر دري كه بشه فكرش رو كرد كوبيدم:
از تو خود ويندوز، از خارج ويندوز و حتي از ديسك خنك هم استفاده كردم ولي هيچكدومشون پاسپورتمو امضا نكردن كه نكردند كه نكردند
حتي به اين فكر افتادم كه پاسپورتم رو عوض كنم و به  همين خيال با برنامه فخيمه پارتيشن مجيك افتادم به بجون هارد بيچاره ولي علي رغم رشادت ها ، ازخودگذشتگي ها و حتي شهادت مظلومانه 60 گيگ اطلاعات جان بركف درايو  E ، يار پريچهره حتي خم به ابرو نياورد چه برسه به ناز و كرشمه!!!
تازه اينجا بود كه چهره پليد استكبار جهاني برايم روشن شد. تازه اينجا بود كه فهميدم ويندوز چه بلايي سر كاربرانش داره مياره و تازه اينجا بود كه فهميدم بزرگترين خيانتي كه ويندوز داره به جامعه كامپيوتري ميكنه از بين بردن روح پويايي، كنجكاوي و كلاً حس سرو كله زدن با كامپيوتره!
يادم اومد اون موقعي كه جوون تر بودم نه آپارتماني بود و نه برجي ، نه بزرگ راهي بود و نه راه آهن ريلي شهري و نه راه آهن ريلي بين شهري، هرچي بود خونه هاي خشتي بود با كوچه باغهاي خاكي.
خدا رحمت كنه سيستم عامل مزخرفي بود داس ولي با تمام چرت و پرتيش حداقل بيشتر از ويندوز بخصوص اين ايكس پيشون به حقوق معنوي مصرف كننده احترام ميگذاشت البته شايدم از نيروي جووني بود كه خيلي حوصله كلنجار رفتن با كامپيوتر يا حفظ كردن يكسري خط و خطوط و نوشته به ظاهر بي معني رو به عنوان دستور داشتم ولي اگر هم از نيروي جواني بود باز هم انصافاً سعه صدر داس نه ستودني ولي قابل قبول بود.
اما حالا چي ؟ از وقتي ويندوز پاشو تو كامپيوترم باز كرده  ديگه برام مهم نيست كه فلان برنامه چجوري كار ميكنه ، فقط برام مهمه كه كار كنه و اگر هم خيلي بازي درآره و كار نكنه سريعاً يكي ديگه مينصبم!
تو همين حس و حال بودم كه يهو يك ندايي در ذهنم شروع كرد به فرياد زدن (انصافاً صداش خيلي بد بود طوري كه اگه نداي دروني خودم نبود ميگفتم داره عربده ميزنه) كه ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه بسه ديگه چقدر حرف ميزني، اگه ميخواهي كاري كني بكن، ديگه اين همه هاي و هوي الكي واسه چيه؟
منم كه حسابي بهم برخورده بود و حالم هم رفته بود تو قوطي عزمم را جذم كردم تا براي اينكه مصرف كننده تر نشم، غبار پيري رو از ذهنم پاك كنم  و همچنين براي زنده نگه داشتن خون درايو E هم  كه شده يه تكون اساسي به خودم بدم. پس با خودم گفتم (البته اينبار براي اينكه دوباره نداي درونيم عصباني نشه و هرچي از دهنش مياد بيرون رو به من نگه يذره آهسته تر گفتم) اگر راه 64bit بسته است 32bit رو كه خدا از من نگرفته! در همين راستا اندك سرمايه باقي مونده از شارژ ADSL رو خرج دانلودوندن اوبونتو 32bit كردم و سپس فايل ISO رو به كمك اون برنامه مشكوك الرفتار چلوندم و عصاره اش رو با اون مجموعه اعداد و ارقام عجيب و غريب چك كردم و وقتي كه OK  رو گرفتم با سرعت 16x روي لوح فشرده اي حك كردمش و بلا درنگ كامپيوتر رو خاموش كردم و گرفتم خوابيدم چرا كه ساعت از 3 بامداد گذشته بود  و من كه اصولاً آدم حرف گوش نكني هستم ياد نصيحت ناصر خسرو قباديني عزيز افتادم كه ميگفت يكي از مواردي كه يك سفر خوب رو تضمين ميكنه خواب خوب قبل از سفره!!!

عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: eMan در 16 شهریور 1389، 02:29 ب‌ظ
+1
سفر خوبی رو برات آرزو میکنم  ;D
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: بهزاد (beh7) در 17 شهریور 1389، 01:56 ق‌ظ
بابا آفیس جان شما از ریچارد استالمن بزرگ! هم فراتر رفتی اگه میخوای بدونی که چی میگم به سفرت ادامه بده ایشون هم لنگه گم شده شما ;)
من از 10.04 بدم میاد و اونو یکی از اشتباهات کنونیکال میدونم چون تو کامپیوتر من بعد از چند دقیقه از حال میره و به همه توصیه داونگرید به 9.10 رو میدم ولی 10.10 بتا باز منو نجات داد کاش ریلیز نهایی اش هم خوب از آب در بیاد
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 18 شهریور 1389، 11:14 ق‌ظ
بابا آفیس جان شما از ریچارد استالمن بزرگ! هم فراتر رفتی اگه میخوای بدونی که چی میگم به سفرت ادامه بده ایشون هم لنگه گم شده شما ;)
من از 10.04 بدم میاد و اونو یکی از اشتباهات کنونیکال میدونم چون تو کامپیوتر من بعد از چند دقیقه از حال میره و به همه توصیه داونگرید به 9.10 رو میدم ولی 10.10 بتا باز منو نجات داد کاش ریلیز نهایی اش هم خوب از آب در بیاد

من كوچيك همه هستم دربست و بدون شك!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

با سلام مجدد

نه كه فكر كنيد من حرف ناصرخسرو خان قبادياني رو خيلي جدي گرفتم و براي خيلي بهتر شدن سفرم تا حالا خواب بودما، واقعيت از اين قراره كه در اين مدت وضعيت من مثل وضعيت كريستوف كلمپه بخصوص وقتي كه فهميد اونجايي كه رفته هند نيست!!!

صبح بعد از اون شب تاريخي درحالي از خواب بلند شدم كه صداي خروسي در كار نبود (چون اصولاً ما تو خونمون خروس نداريم كه بخواهد دم صبح صداپراكني كنه) مشتاقانه بطرف كامپيوتر رفتم تا روشنش كنم كه يهو يادم از كشته خويش آمدو هنگام درو پس با دلي سراسر آشوب راهي محل كار شدم تا اندك طعامي براي پر كردن خندق بلا تدارك ببينم چرا كه بقول شيخ عجل :

این شکم بی‌‌هنر پیچ پیچ         صبر ندارد که بسازد به‌هیچ

با هزار بدبختي صبح را به شب منگنه كردم و با سرعت به قصد سفر به  سمت ترمينال رفتم. رايانه عظيم الشان را روشنيدم و وارد ويندوز شدم، سي دي جديد الرايت رو انداختم توش و منتظر شدم.

طبق سنوات گذشته گزينه Install Inside… رو انتخاب كردم و الباقي خورده تنظيمات. بعد از اندكي تلاش سي دي رو پرت كرد بيرون و تقاضاي Reboot  كرد و من هم تقاضاشو اجابت كردم.
سيستم خاموش و بالفور روشنيد يه مرتبه مورفيوس اومد و گفت:
حالا تو کدوم رو انتخاب می کنی؟ موندن در ماتریکس و لذت از چیزی که واقعیت نداره یا به جون خریدن سختی ها و رسیدن به حقیقت... کپسول قرمز یا آبی؟ انتخاب با تو...
منم بلادرنگ كپسول قرمز رو خوردم و متعاقباً وارد صفحه تاريخي Ubuntu با پنج نقطه چشمك زن شدم.

اندكي يار با ما چشمك بازي كرد تا يهو پنج تا چراغش با هم روشن شد، دلم داشت مثل سير و سركه مي جوشيد، ثانيه ها داشت با سرعت طي مي شدو و صبر من هم با سرعتي البته كمتر از گذشته داشت لبريز ميشد ، در حالي كه چشم تو چشم هم دوخته بوديم زير لب آهنگ فيلم خوب بد زشت رو زدم و يواش يواش دستم رو بطرف دكمه ريست رسوندم كه ناگهان بلوندي زود تر از من دست به هفت تير شد و شليك كرد!!!

اوركا  اوركا  اوركا

خدارو شكر كه درون وان حمام نبودم و گرنه مسلماً وضعيتي بهتر از خدا بيامرز ارشميدس پيدا نمي كردم
تازه اون موقع گشت ارشاد نبود ولي الان ...
بالاخره يار پريچهره يك كرشمه واسه ما پياده كرد و پروسه نصب وارد مرحله بعدي خودش شد. فايلها داشتن يكي پس از ديگري كپي ميشدن، ديگر درصد به 70-80 رسيده بود كه...
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي خداي من اين ديگه پيغاميه؟ ميگه نمي تونم كپي كنم! آخه چرا؟
و اينجا بود كه شاعر ميگه مرا چشمیست، خونفشان؛ ز دست، آن کمان، ابرو !
عرق سردي روي صورتم به جريان افتاده بود، چشمام از تعجب گرد شده بود و تمام موهاي تنم سيخ!!!
شرمنده اين يه تيكه رو خالي بستم تا داستان يخورده به خودش رنگ و لعاب بگيره

از اين پيغامهاي خطا تو پروسه نصب ويندوز زياد رخ ميداد و منم پيرو سنت حسنه با خونسردي تمام به OK  اخطارجواب مثبت دادم و سيستم مجدداً راه اندازي شد، كپسول قرمز رو خوردم و مراحل نصب مجدداً آغازيد
و با اقتدار هرچه تمام تر به پايان رسيد

يوزر و پسوردم رو وارد كردم و وارد محيط اصليش شدم

اندكي اشك درچشمانم حلقه زد، به ياد بيدار خوابي هايي كه براي اين سفر كشيده بودم افتادم، بياد شهادت مظلومانه درايو E با 60 گيگ اطلاعات ارزشمند پس درحالي كه داشتم ميدان اصلي شهر رو تماشا مي كردم زير لب يه سري هم به سعدي زدم:

ما گدایان خیل سلطانیم      شهربند هوای جانانیم
 بنده را نام خویشتن نبود     هر چه ما را لقب دهند آنیم
 گر برانند و گر ببخشایند     ره به جای دگر نمی‌دانیم
 چون دلارام می‌زند شمشیر     سر ببازیم و رخ نگردانیم
 دوستان در هوای صحبت یار      زر فشانند و ما سر افشانیم
 مر خداوند عقل و دانش را      عیب ما گو مکن که نادانیم
 هر گلی نو که در جهان آید      ما به عشقش هزاردستانیم
 تنگ چشمان نظر به میوه کنند      ما تماشاکنان بستانیم
 تو به سیمای شخص می‌نگری      ما در آثار صنع حیرانیم
 هر چه گفتیم جز حکایت دوست      در همه عمر از آن پشیمانیم
 سعدیا بی وجود صحبت یار     همه عالم به هیچ نستانیم
 ترک جان عزیز بتوان گفت      ترک یار عزیز نتوانیم
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: دانیال بهزادی در 18 شهریور 1389، 09:11 ب‌ظ
خب خوشحالم که بالاخره تونستید شاهد اوبونتو رو در آغوش بکشید. منتها توصیه می‌کنم هرچه زودتر فکری به حال درایو سی‌دی خودتون بکنین. گویا وضعش  خیلی خرابه
عنوان: سفرنامه تو، زندگی نامه من
ارسال شده توسط: l2adan در 23 شهریور 1389، 10:51 ق‌ظ
به خورشید، به ماه، به مسافران راه، سلام

سلامی به گرمی قلبت و به رسایی قلمت

اگر در برابر اون چه که سفرنامه ای پر از رنج گیگ های پریده  :( و خوشی ناز های ابونتویی  ;) بر شما گذشته، شما روی ناصر خسرو را سفید نموده اید  :P ، اما اگر زبان بگشایم  :-X زندگی نامه من چنان روی شما رو سفید کند که Brightness چهره ات به 100 نماید  :o و کنتراست رخت به بی نهایت تکیه  ;).

من چند سالی در راه از بیابان ها گذشتم و شب ها زیر سایه منت ویندوز زنده ماندم، به گیگ های ntfs زنجیر شده بودم و به طریاق exe وابسته، ولی همیشه این ذکر بر لبانم جاری بود که:«ساحل بهانه است، رفتن رسیدن است»


مخلص کلام اینه که عشق اسان نمود اول ولی افتاد و مشکل ها !

چون از راه رسیدم هنوز محو تماشای جلوه های شهر بودم که چنان امراضی بر من عارض گشت که زمین گیر شدم

فریاد زدم: طبیـــــب ! طبیب !

گفتند در مخازن سکنی دارند !

وا مانده در درد خود گفتم: با چه روم شتابان ؟

با نگاهی عاقل اندر سفیه، کنایه وار گفتند: ترمینال !

از درد ناله کردم: دوا !

رنج کشیدگان رهانیده از بند اسارت ویندوز ،

دلشان لرزید، مشتی sudo و deb جلویم ریختند

این شد که بتادین را روزی 1 قاشق بعد از غذا خوردم، اسپکتورانت را 3 قطره در روز در گوشم ریختم و  :'( از قرص ها دیگر نپرس !


من مانده بودم که اگر اینجا ترمینال داشت چرا پیاده امدم ؟  ??? و اگر دوای دردم در ترمینال است، یعنی سوار بر طیاره و قارقارک باید شوم و برگردم ؟

با خودم گفتم: روزی ز سر سنگ، تازه کاری به هوا خواست / وندر طلب لینوکس پر و بال بیاراست

و خلاصه این که از ماست که بر ماست  ](*,)

البته اونجا دیگه ذکر «رفتن رسیدن است» تمام شده بود، می خواستم « به کودکیم برگردم، ولی دیگر کفش هایم کوچک شده بود » (کودکی تلمیح در ویندوز است)

شرح این ما وقع بسیار است، اندر خم کوچ های سوزه وا ماندیم/ در پیج خم ابونتو ما جا ماندیم، بهر سفر نامه های لینوکسی / برای خط adsl مان الرحمان خواندیم

عنوان: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 25 شهریور 1389، 08:44 ق‌ظ
الهی‌ به‌ مستان‌ میخانه‌ات‌      به‌ عقل‌ آفرینان‌ دیوانه‌ات‌
به‌ آن‌ دل‌ پرستان‌ بی‌ پا و سر     به‌ شادی‌ فروشان‌ بی‌ شور و شر
به‌ رندان‌ سر مست‌ آگاه‌ دل‌     که‌ هرگز نرفتند جز راه‌ دل‌
به‌ میخانة‌ وحدتم‌ راه‌ ده‌     دل‌ زنده‌ و جان‌ آگاه‌ ده‌
که‌ از کثرت‌ خلق‌ تنگ‌ آمدم‌     به‌ هر سو شدم‌ سر به‌ سنگ‌ آمدم‌
دماغم‌ ز میخانه‌ بوئی‌ شنید     حذر کن‌ که‌ دیوانه‌ هوئی‌ شنید
بگیرید زنجیرم‌ ای‌ دوستان    ‌ که‌ پیلم‌ کند یاد هندوستان‌



اول ورود به شهر تا مدتي داشتم با خودم فكر مي كردم كه از كجا شروع كنم؟ از اينترنت؟ مالتي (مولتي) مديا؟ نوشتي كشيدني؟ بعد از مدتي علافي گفتم بهتره يه سري به بخش صوتي تصويري بزنم واسه همين رفتم تو يكي از درايوهاي كامپيوتر (چيزخيلي جالب اين بود كه اوبونتو درايوهاي كامپيوتر، سي دي رام و حتي هارد اكسترنال رو هم خودكار شناخته و بقول خارجي ها mount كرده بود!) و كارو با يهmp3 شروع كردم، سيستم يه ذره بدوبيراه گفت و پخش نكرد! رفتم يه كليپ ببينم اونم همينطور! آه از نهادم بلند شد، ياد ويندوز افتادم باخودم گفتم حالا بيا اينو درست كن كي ميخواد بياد اين كدك ها رو نصب كنه، اصلاً اينارو چجوري ميشه نصب كرد! گفتم رافع اين مشكلات اينترنته، پس سريع كابل مودم رو وصلوندم و ...

اوه حالا چجوري بايد رفت تو اينترنت؟

 یه نموره اينور و اونور كردم  ديدم خبري نشد، تا اینکه يهو بالا سمت راست صفحه نمايش درمورد واير كانكشن یه ايراد گرفت، همون دورو بر يه جايي رو پيدا كردم كه ميشد كانكشن درست كرد، سريع يوزر پسوردم رو زدم و...

 دينگ دانگ! وصليد!

كلي حال كردم يه خورده با مرورگر روباهي شكل تو نت چرخيدم ولي اونقدر ذوق زده شده بودم كه حال جستجو كردن و خوندن هيچ مطلبي رو نداشتم، واسه همين رفتم دوباره اون فايل موسيقيايي رو اجرا كردم دوباره همون بدو بيراه ها رو گفت ولي اينبار يذره بیشتر معطل كرد، فكر كنم داشت از سرورشون چيزاي جديد ياد ميگرفت.
يه سري چيز ميز واسه خودش دانلود كرد و شروع كرد به خوندن!

عجبا به همين سادگي؟ بيخيال!

كلي كف بر شدم، حتي پسوند ogg رو هم ميخوند!
فقط يه بدي داره كه صدا رو تا ته زياد مي كنم جر جر ميكنه.

بعد كلي آهنگ گوش دادن  گفتم برم تو كار سيما (البته منظورم اون سيما بودا)، الله و اكبر! flv ها رو هم ميخونه! من كه كلي حال كردم.

تو همين بالا و پائين پريدنا بودم كه تونستم زبان فارسي رو هم اضافه كنم اما فعلاً يه مشكل بزرگ داره و اونم اينه كه حروف فارسي رو خوب نشون نميده ! شايدم بخاطر اينه كه هنوز ياد نگرفتم چجوري قلم جديد اضافه كنم. راستي كسي ميدونه حرف پ يا ژ كجان؟

واي پسر از قلم حرف زدم و ياد يه اتفاق باحال ديگه هم افتادم عمراً اين يكي رو ديگه باورم مي شد:
ناقلا اوبونتو فايلهاي ورد 2003 رو هم باز ميكنه.

و اینچنین بود که به رمز و راز نبشه میرزا ریچارد استالمن بزرگ! پی بردم، اونجایی که چنين کتابت کرده بود:
کلا لینوکس دیار سرسبزی نیست! یه زمین خالی هست که به اندازه کافی آب داره. هنر خودته که بشه سبز یا باتلاق. باید چکمه آهنین بپوشی تا یاد بگیری. ولی وقتی یاد گرفتی به وقتی که برای کار با سرسبزی ویندوز گذاشتی حسرت می خوری ;)

خيل خوب ديگه بسه!
دوستان ببخشن اگه عين نديد بديد ها رفتار ميكنم (آخه واقعاً ندید بدیدم دیگه)
تازه فهميدم چرا بعضي ها زمان مثلاً ناصرالدين شاه اگه ميرفتن فرنگ رفتارشون يه جوري ميشد!



القصه، بعد از كلي حال كردن درحالی که داشتم شعر "مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا" رو زیر لب میخوندم دستامو كردم تو جيبم و بقصد سياحت از تو خود اوبونتو اومدم تو همين فورم اوبونتويي ها  و شروع كردم به چرخيدن كه به يك کوچه قديمي رسيدم که رو درو دیوارش کلی یادگاری نوشته بودن منم چون خیلی احساس خودمونی بودن بهم دست داده بود با یه تیکه ذغال شروع کردم به یادگاری نوشتن پای برخی از اون دست نوشته ها:

من خودم شخصا به دوستانی لینوکس پیشنهاد میکنم که اینترنت پرسرعت داشته باشند چون بیشتر قابلیت های لینوکس مخصوصا توزیع ابونتو به اینترنت بستگی داره.
مرگ بر اینترنت تلفنکی


 
آدم ها دوست دارن الکی همه چی رو پیچیده کنند و پیچیده شده ی اون رو حل کنند :) و بعد افتخار کنند واووووو  چه چیز پیچیده ای رو حل کردم :)

هر سیستم عاملی مزیت ها و ضعف های خودش رو داره و این شمایید که باید مطالعه کنید و ببینید نیاز شما چی بوده و کدوم سیستم نیاز شما رو بهتر پاسخ می ده

اگر نیاز های شما رو ویندوز پاسخ می ده و مزیت هاش برای شما بهتر از مشکلاتش هست واقعاً دیوانگی هست چیز دیگه ای رو انتخاب کنید :)

کسی مریض نیست بیاد سیستم عاملی که نیاز هاش رو پاسخ نمی ده انتخاب کنه و بعد بیاد خودش رو هم زجر بده :)
 
لعنت بر کسی که در این محل آشغال بریزه!


اولین باری که اوبونتو رو نصب کردم یادم میاد 3 روز تموم رو مودم کار میکردم تا نصب شه بعد هم که نصبش کردم حس یه پدر رو داشتم که خدا بهش یه بچه ی کاکل زری داده  \\:D/
رفیق بی کلک، مادر


ولی این انجمن خیلی واسم خوب بود :D
ایول


منم خیلی دلم میخواست که قانون کپی رایتی در ایران وجود داشت
 
خدایا خودت مارو نجات بده


DreamWeaver جایگزین های خوبی تو لینوکس داره:
مثل Kompozer و amaya
ولی اگه اینا جواب نداد از Nvu استفاده کنید.هیچچی کم نداره از نرم افزارهای معروف.
http://www.net2.com/nvu/download.html

ایکاش یکی هم پیدا میشد منو راهنمایی کنه که چجوری میشه  فایل های ACAD  رو تو اوبونتو دید


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 
خب خوشحالم که بالاخره تونستید شاهد اوبونتو رو در آغوش بکشید. منتها توصیه می‌کنم هرچه زودتر فکری به حال درایو سی‌دی خودتون بکنین. گویا وضعش  خیلی خرابه
عرض كنم اولاً بنده يار پريچهره رو به شاهد بيشتر ترجيح ميدم (بخصوص بعد از خوندن كتاب شاهد بازي در ادبيات فارسي نوشته سيروس شميسا) در ثاني عزيز برادر من تازه يه پشت چشم نازك شده ديدم كو تا آغوش، اصلاً اگه آغوشي هم بود بيزحمت تو پيغام خصوص بگو اينجوري مارو هم از نون خوردن ميندازي و هم از نفس كشيدن!!!

اما درمورد پخش كننده لوح فشرده بايد بگم كه حق با شماست، منم خيلي وقته كه بهش شك كردم ولي بقول شاعر:
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
آخه من و اون بيچاره با هم رفاقت ها داشتيم چه فيلمهايي كه با هم ديديم ، چه موسيقي هايي كه با هم گوش داديم و چه ديتا هايي كه با هم رد و بدل كرديم، صميميت ما آنچنان بالا ست  که فقط مولانا میتونه از توصیفش بر بیاد: 
من درد تو را ز دست، آسان ندهم     دل بر نکنم ز دوست، تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم     کان درد به صدهزار درمان ندهم

اگر در برابر اون چه که سفرنامه ای پر از رنج گیگ های پریده  :( و خوشی ناز های ابونتویی  ;) بر شما گذشته، شما روی ناصر خسرو را سفید نموده اید  :P
ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس     آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند      چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: RCLord در 25 شهریور 1389، 12:16 ب‌ظ
حرف " پ " m و حرف " ژ " shift + c
برای فونت ها هم هرچی فونت توی ویندوز (!!!!!) داری رو کپی کن توی پوشه ای به نام .fonts که توی شاخه home هست و بعد از اون یه لاگ اوت ساده و بعد از لاگین شدن توی تنظیمات فایرفاکس یه تغییری تو فونت میدی و حل میشه . همین
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: office در 28 شهریور 1389، 10:09 ب‌ظ
راستي كسي ميدونه حرف پ يا ژ كجان؟

حرف " پ " m و حرف " ژ " shift + c
برای فونت ها هم هرچی فونت توی ویندوز (!!!!!) داری رو کپی کن توی پوشه ای به نام .fonts که توی شاخه home هست و بعد از اون یه لاگ اوت ساده و بعد از لاگین شدن توی تنظیمات فایرفاکس یه تغییری تو فونت میدی و حل میشه . همین

اکبر فلاح کشتیگیر نام آشنای ایران روز جمعه مورخ بیست و دوم تیر ماه سال جاری در گفتگو با خبرنگار یکی از واحد های خبری به صراحت اعلام نمود که کشتی پایتخت فریادرسی ندارد!
و من امروز بیست و هشتم شهریور ماه همون سال جاری با صراحت بیشتر اعلام می کنم که در اوبونتو  فریادرس داریم !!!
.
.
.
بالاخره یک شب در حالی که در میدان شهر مشغول نگاه کردن ستاره ها بودم خوابم برد و  RCLord خان اومد بخوابم یه توضیحاتی داد درمورد فونتها، از خواب که بلند شدم سریع رفتم دنبال پ و ژ ، و با توجه به راهنمایی هایی که تو خواب دیده بودم تونستم پیداشون کنم
ولی هرچی تلاش کردم نتونستم اون پوشه Font رو پیدا کنم تا فونت ها رو توش بچپونم.
فی الواقع یه چند تا پوشه با نام فونت پیدا کردم ولی هرکاری کردم کپی نشد که نشد که نشد که نشد ...
از اونموقع کارم شده اینکه شب و روز تو میدون شهر بخوابم تا ...


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن : به علت جلوگيري از سوتفاهم يه بخشي از سفرنامه رو حذف كردم
از كساني كه در متن قبلي ناخواسته به آنها اساعه ادب شده بود صميمانه عذرخواهي مي كنم.
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: RCLord در 28 شهریور 1389، 10:13 ب‌ظ
بنده معذرت می خوام . شما یک پوشه به نام .Fonts در شاخه home بسازید . فقط . فراموش نشه . بعد فونت ها تون رو توش کپی کنید .
عنوان: پاسخ به: سفرنامه من
ارسال شده توسط: ریچارد استالمن بزرگ! در 31 شهریور 1389، 07:45 ق‌ظ
نقل‌قول
اکبر فلاح کشتیگیر نام آشنای ایران روز جمعه مورخ بیست و دوم تیر ماه سال جاری در گفتگو با خبرنگار یکی از واحد های خبری به صراحت اعلام نمود که کشتی پایتخت فریادرسی ندارد!
... خورد اکبر فلاح !
یره یکم تو گوگل سرچ کنه بجای ... و معرکه گیری تا بفهمه کشتی ورزش سنتی ایرانه و همه چیز دربارش تو ایران هست و پیش کسوتائی مثل ... (چون فحش دادم اسم پیش کسوتا رو تو این پست نمی یارم! )( بزن زنگو! ) قبلا هزاران بار فریادرسی کردن و انگشتاشون از بس با این مسائل شاخ به شاخ شدن و سالتو زدن درد گرفته!
عجب آدم لوسیه این اکبر فلاح!!!