به خويشان
به دوستان
به ياران آشنا
به اوبونتو كاران تيزخشم كه پيكار مي كنند
به آنان كه با قلم تباهي درد را به چشم جهانيان پديدار مي كنند
سلام
ابتداً از كليه عزيزاني كه در اين مدت با راهنمايي هاي خوبشان چراغ اميد را براي من روشن نگاه داشتن صميمانه سپاسگذارم.
بالاخره پس از مدتي گوشه نشيني بجهت سرخوردگي ناشي از هجرت ناموفق ياد شعر شاعر عزيز افتادم كه گفته بود:
عتاب يار پريچهره عاشقانه بكش كه يك كرشمه تلافي صد بلا بكند
پس فوراً رخت ولباسم را جمع كردم تا بقصد سفري ديگر بزنم بيرون بخصوص اينكه در پيشگويي ها نيز آمده بود كه:
کار به تمرین و تکرار درست می شه. رهاش نکن به این زودی چون تا لذت بردن ازش خیلی فاصله نداری ;)
با اراده اي وصف ناشدني رفتم و رايانه رو روشن كردم ، لوح فشرده رو فشردم توش و به هر دري كه بشه فكرش رو كرد كوبيدم:
از تو خود ويندوز، از خارج ويندوز و حتي از ديسك خنك هم استفاده كردم ولي هيچكدومشون پاسپورتمو امضا نكردن كه نكردند كه نكردند
حتي به اين فكر افتادم كه پاسپورتم رو عوض كنم و به همين خيال با برنامه فخيمه پارتيشن مجيك افتادم به بجون هارد بيچاره ولي علي رغم رشادت ها ، ازخودگذشتگي ها و حتي شهادت مظلومانه 60 گيگ اطلاعات جان بركف درايو E ، يار پريچهره حتي خم به ابرو نياورد چه برسه به ناز و كرشمه!!!
تازه اينجا بود كه چهره پليد استكبار جهاني برايم روشن شد. تازه اينجا بود كه فهميدم ويندوز چه بلايي سر كاربرانش داره مياره و تازه اينجا بود كه فهميدم بزرگترين خيانتي كه ويندوز داره به جامعه كامپيوتري ميكنه از بين بردن روح پويايي، كنجكاوي و كلاً حس سرو كله زدن با كامپيوتره!
يادم اومد اون موقعي كه جوون تر بودم نه آپارتماني بود و نه برجي ، نه بزرگ راهي بود و نه راه آهن ريلي شهري و نه راه آهن ريلي بين شهري، هرچي بود خونه هاي خشتي بود با كوچه باغهاي خاكي.
خدا رحمت كنه سيستم عامل مزخرفي بود داس ولي با تمام چرت و پرتيش حداقل بيشتر از ويندوز بخصوص اين ايكس پيشون به حقوق معنوي مصرف كننده احترام ميگذاشت البته شايدم از نيروي جووني بود كه خيلي حوصله كلنجار رفتن با كامپيوتر يا حفظ كردن يكسري خط و خطوط و نوشته به ظاهر بي معني رو به عنوان دستور داشتم ولي اگر هم از نيروي جواني بود باز هم انصافاً سعه صدر داس نه ستودني ولي قابل قبول بود.
اما حالا چي ؟ از وقتي ويندوز پاشو تو كامپيوترم باز كرده ديگه برام مهم نيست كه فلان برنامه چجوري كار ميكنه ، فقط برام مهمه كه كار كنه و اگر هم خيلي بازي درآره و كار نكنه سريعاً يكي ديگه مينصبم!
تو همين حس و حال بودم كه يهو يك ندايي در ذهنم شروع كرد به فرياد زدن (انصافاً صداش خيلي بد بود طوري كه اگه نداي دروني خودم نبود ميگفتم داره عربده ميزنه) كه ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه بسه ديگه چقدر حرف ميزني، اگه ميخواهي كاري كني بكن، ديگه اين همه هاي و هوي الكي واسه چيه؟
منم كه حسابي بهم برخورده بود و حالم هم رفته بود تو قوطي عزمم را جذم كردم تا براي اينكه مصرف كننده تر نشم، غبار پيري رو از ذهنم پاك كنم و همچنين براي زنده نگه داشتن خون درايو E هم كه شده يه تكون اساسي به خودم بدم. پس با خودم گفتم (البته اينبار براي اينكه دوباره نداي درونيم عصباني نشه و هرچي از دهنش مياد بيرون رو به من نگه يذره آهسته تر گفتم) اگر راه 64bit بسته است 32bit رو كه خدا از من نگرفته! در همين راستا اندك سرمايه باقي مونده از شارژ ADSL رو خرج دانلودوندن اوبونتو 32bit كردم و سپس فايل ISO رو به كمك اون برنامه مشكوك الرفتار چلوندم و عصاره اش رو با اون مجموعه اعداد و ارقام عجيب و غريب چك كردم و وقتي كه OK رو گرفتم با سرعت 16x روي لوح فشرده اي حك كردمش و بلا درنگ كامپيوتر رو خاموش كردم و گرفتم خوابيدم چرا كه ساعت از 3 بامداد گذشته بود و من كه اصولاً آدم حرف گوش نكني هستم ياد نصيحت ناصر خسرو قباديني عزيز افتادم كه ميگفت يكي از مواردي كه يك سفر خوب رو تضمين ميكنه خواب خوب قبل از سفره!!!
بابا آفیس جان شما از ریچارد استالمن بزرگ! هم فراتر رفتی اگه میخوای بدونی که چی میگم به سفرت ادامه بده ایشون هم لنگه گم شده شما ;)
من از 10.04 بدم میاد و اونو یکی از اشتباهات کنونیکال میدونم چون تو کامپیوتر من بعد از چند دقیقه از حال میره و به همه توصیه داونگرید به 9.10 رو میدم ولی 10.10 بتا باز منو نجات داد کاش ریلیز نهایی اش هم خوب از آب در بیاد
من كوچيك همه هستم دربست و بدون شك!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
با سلام مجدد
نه كه فكر كنيد من حرف ناصرخسرو خان قبادياني رو خيلي جدي گرفتم و براي خيلي بهتر شدن سفرم تا حالا خواب بودما، واقعيت از اين قراره كه در اين مدت وضعيت من مثل وضعيت كريستوف كلمپه بخصوص وقتي كه فهميد اونجايي كه رفته هند نيست!!!
صبح بعد از اون شب تاريخي درحالي از خواب بلند شدم كه صداي خروسي در كار نبود (چون اصولاً ما تو خونمون خروس نداريم كه بخواهد دم صبح صداپراكني كنه) مشتاقانه بطرف كامپيوتر رفتم تا روشنش كنم كه يهو يادم از كشته خويش آمدو هنگام درو پس با دلي سراسر آشوب راهي محل كار شدم تا اندك طعامي براي پر كردن خندق بلا تدارك ببينم چرا كه بقول شيخ عجل :
این شکم بیهنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بههیچ
با هزار بدبختي صبح را به شب منگنه كردم و با سرعت به قصد سفر به سمت ترمينال رفتم. رايانه عظيم الشان را روشنيدم و وارد ويندوز شدم، سي دي جديد الرايت رو انداختم توش و منتظر شدم.
طبق سنوات گذشته گزينه Install Inside… رو انتخاب كردم و الباقي خورده تنظيمات. بعد از اندكي تلاش سي دي رو پرت كرد بيرون و تقاضاي Reboot كرد و من هم تقاضاشو اجابت كردم.
سيستم خاموش و بالفور روشنيد يه مرتبه مورفيوس اومد و گفت:
حالا تو کدوم رو انتخاب می کنی؟ موندن در ماتریکس و لذت از چیزی که واقعیت نداره یا به جون خریدن سختی ها و رسیدن به حقیقت... کپسول قرمز یا آبی؟ انتخاب با تو...
منم بلادرنگ كپسول قرمز رو خوردم و متعاقباً وارد صفحه تاريخي Ubuntu با پنج نقطه چشمك زن شدم.
اندكي يار با ما چشمك بازي كرد تا يهو پنج تا چراغش با هم روشن شد، دلم داشت مثل سير و سركه مي جوشيد، ثانيه ها داشت با سرعت طي مي شدو و صبر من هم با سرعتي البته كمتر از گذشته داشت لبريز ميشد ، در حالي كه چشم تو چشم هم دوخته بوديم زير لب آهنگ فيلم خوب بد زشت رو زدم و يواش يواش دستم رو بطرف دكمه ريست رسوندم كه ناگهان بلوندي زود تر از من دست به هفت تير شد و شليك كرد!!!
اوركا اوركا اوركا
خدارو شكر كه درون وان حمام نبودم و گرنه مسلماً وضعيتي بهتر از خدا بيامرز ارشميدس پيدا نمي كردم
تازه اون موقع گشت ارشاد نبود ولي الان ...
بالاخره يار پريچهره يك كرشمه واسه ما پياده كرد و پروسه نصب وارد مرحله بعدي خودش شد. فايلها داشتن يكي پس از ديگري كپي ميشدن، ديگر درصد به 70-80 رسيده بود كه...
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي خداي من اين ديگه پيغاميه؟ ميگه نمي تونم كپي كنم! آخه چرا؟
و اينجا بود كه شاعر ميگه مرا چشمیست، خونفشان؛ ز دست، آن کمان، ابرو !
عرق سردي روي صورتم به جريان افتاده بود، چشمام از تعجب گرد شده بود و تمام موهاي تنم سيخ!!!
شرمنده اين يه تيكه رو خالي بستم تا داستان يخورده به خودش رنگ و لعاب بگيره
از اين پيغامهاي خطا تو پروسه نصب ويندوز زياد رخ ميداد و منم پيرو سنت حسنه با خونسردي تمام به OK اخطارجواب مثبت دادم و سيستم مجدداً راه اندازي شد، كپسول قرمز رو خوردم و مراحل نصب مجدداً آغازيد
و با اقتدار هرچه تمام تر به پايان رسيد
يوزر و پسوردم رو وارد كردم و وارد محيط اصليش شدم
اندكي اشك درچشمانم حلقه زد، به ياد بيدار خوابي هايي كه براي اين سفر كشيده بودم افتادم، بياد شهادت مظلومانه درايو E با 60 گيگ اطلاعات ارزشمند پس درحالي كه داشتم ميدان اصلي شهر رو تماشا مي كردم زير لب يه سري هم به سعدي زدم:
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
الهی به مستان میخانهات به عقل آفرینان دیوانهات
به آن دل پرستان بی پا و سر به شادی فروشان بی شور و شر
به رندان سر مست آگاه دل که هرگز نرفتند جز راه دل
به میخانة وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم به هر سو شدم سر به سنگ آمدم
دماغم ز میخانه بوئی شنید حذر کن که دیوانه هوئی شنید
بگیرید زنجیرم ای دوستان که پیلم کند یاد هندوستان
اول ورود به شهر تا مدتي داشتم با خودم فكر مي كردم كه از كجا شروع كنم؟ از اينترنت؟ مالتي (مولتي) مديا؟ نوشتي كشيدني؟ بعد از مدتي علافي گفتم بهتره يه سري به بخش صوتي تصويري بزنم واسه همين رفتم تو يكي از درايوهاي كامپيوتر (چيزخيلي جالب اين بود كه اوبونتو درايوهاي كامپيوتر، سي دي رام و حتي هارد اكسترنال رو هم خودكار شناخته و بقول خارجي ها mount كرده بود!) و كارو با يهmp3 شروع كردم، سيستم يه ذره بدوبيراه گفت و پخش نكرد! رفتم يه كليپ ببينم اونم همينطور! آه از نهادم بلند شد، ياد ويندوز افتادم باخودم گفتم حالا بيا اينو درست كن كي ميخواد بياد اين كدك ها رو نصب كنه، اصلاً اينارو چجوري ميشه نصب كرد! گفتم رافع اين مشكلات اينترنته، پس سريع كابل مودم رو وصلوندم و ...
اوه حالا چجوري بايد رفت تو اينترنت؟
یه نموره اينور و اونور كردم ديدم خبري نشد، تا اینکه يهو بالا سمت راست صفحه نمايش درمورد واير كانكشن یه ايراد گرفت، همون دورو بر يه جايي رو پيدا كردم كه ميشد كانكشن درست كرد، سريع يوزر پسوردم رو زدم و...
دينگ دانگ! وصليد!
كلي حال كردم يه خورده با مرورگر روباهي شكل تو نت چرخيدم ولي اونقدر ذوق زده شده بودم كه حال جستجو كردن و خوندن هيچ مطلبي رو نداشتم، واسه همين رفتم دوباره اون فايل موسيقيايي رو اجرا كردم دوباره همون بدو بيراه ها رو گفت ولي اينبار يذره بیشتر معطل كرد، فكر كنم داشت از سرورشون چيزاي جديد ياد ميگرفت.
يه سري چيز ميز واسه خودش دانلود كرد و شروع كرد به خوندن!
عجبا به همين سادگي؟ بيخيال!
كلي كف بر شدم، حتي پسوند ogg رو هم ميخوند!
فقط يه بدي داره كه صدا رو تا ته زياد مي كنم جر جر ميكنه.
بعد كلي آهنگ گوش دادن گفتم برم تو كار سيما (البته منظورم اون سيما بودا)، الله و اكبر! flv ها رو هم ميخونه! من كه كلي حال كردم.
تو همين بالا و پائين پريدنا بودم كه تونستم زبان فارسي رو هم اضافه كنم اما فعلاً يه مشكل بزرگ داره و اونم اينه كه حروف فارسي رو خوب نشون نميده ! شايدم بخاطر اينه كه هنوز ياد نگرفتم چجوري قلم جديد اضافه كنم. راستي كسي ميدونه حرف پ يا ژ كجان؟
واي پسر از قلم حرف زدم و ياد يه اتفاق باحال ديگه هم افتادم عمراً اين يكي رو ديگه باورم مي شد:
ناقلا اوبونتو فايلهاي ورد 2003 رو هم باز ميكنه.
و اینچنین بود که به رمز و راز نبشه میرزا ریچارد استالمن بزرگ! پی بردم، اونجایی که چنين کتابت کرده بود:
کلا لینوکس دیار سرسبزی نیست! یه زمین خالی هست که به اندازه کافی آب داره. هنر خودته که بشه سبز یا باتلاق. باید چکمه آهنین بپوشی تا یاد بگیری. ولی وقتی یاد گرفتی به وقتی که برای کار با سرسبزی ویندوز گذاشتی حسرت می خوری ;)
خيل خوب ديگه بسه!
دوستان ببخشن اگه عين نديد بديد ها رفتار ميكنم (آخه واقعاً ندید بدیدم دیگه)
تازه فهميدم چرا بعضي ها زمان مثلاً ناصرالدين شاه اگه ميرفتن فرنگ رفتارشون يه جوري ميشد!
القصه، بعد از كلي حال كردن درحالی که داشتم شعر "مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا" رو زیر لب میخوندم دستامو كردم تو جيبم و بقصد سياحت از تو خود اوبونتو اومدم تو همين فورم اوبونتويي ها و شروع كردم به چرخيدن كه به يك کوچه قديمي رسيدم که رو درو دیوارش کلی یادگاری نوشته بودن منم چون خیلی احساس خودمونی بودن بهم دست داده بود با یه تیکه ذغال شروع کردم به یادگاری نوشتن پای برخی از اون دست نوشته ها:
من خودم شخصا به دوستانی لینوکس پیشنهاد میکنم که اینترنت پرسرعت داشته باشند چون بیشتر قابلیت های لینوکس مخصوصا توزیع ابونتو به اینترنت بستگی داره.
مرگ بر اینترنت تلفنکی
آدم ها دوست دارن الکی همه چی رو پیچیده کنند و پیچیده شده ی اون رو حل کنند :) و بعد افتخار کنند واووووو چه چیز پیچیده ای رو حل کردم :)
هر سیستم عاملی مزیت ها و ضعف های خودش رو داره و این شمایید که باید مطالعه کنید و ببینید نیاز شما چی بوده و کدوم سیستم نیاز شما رو بهتر پاسخ می ده
اگر نیاز های شما رو ویندوز پاسخ می ده و مزیت هاش برای شما بهتر از مشکلاتش هست واقعاً دیوانگی هست چیز دیگه ای رو انتخاب کنید :)
کسی مریض نیست بیاد سیستم عاملی که نیاز هاش رو پاسخ نمی ده انتخاب کنه و بعد بیاد خودش رو هم زجر بده :)
لعنت بر کسی که در این محل آشغال بریزه!
اولین باری که اوبونتو رو نصب کردم یادم میاد 3 روز تموم رو مودم کار میکردم تا نصب شه بعد هم که نصبش کردم حس یه پدر رو داشتم که خدا بهش یه بچه ی کاکل زری داده \\:D/
رفیق بی کلک، مادر
ولی این انجمن خیلی واسم خوب بود :D
ایول
منم خیلی دلم میخواست که قانون کپی رایتی در ایران وجود داشت
خدایا خودت مارو نجات بده
DreamWeaver جایگزین های خوبی تو لینوکس داره:
مثل Kompozer و amaya
ولی اگه اینا جواب نداد از Nvu استفاده کنید.هیچچی کم نداره از نرم افزارهای معروف.
http://www.net2.com/nvu/download.html
ایکاش یکی هم پیدا میشد منو راهنمایی کنه که چجوری میشه فایل های ACAD رو تو اوبونتو دید
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خب خوشحالم که بالاخره تونستید شاهد اوبونتو رو در آغوش بکشید. منتها توصیه میکنم هرچه زودتر فکری به حال درایو سیدی خودتون بکنین. گویا وضعش خیلی خرابه
عرض كنم اولاً بنده يار پريچهره رو به شاهد بيشتر ترجيح ميدم (بخصوص بعد از خوندن كتاب شاهد بازي در ادبيات فارسي نوشته سيروس شميسا) در ثاني عزيز برادر من تازه يه پشت چشم نازك شده ديدم كو تا آغوش، اصلاً اگه آغوشي هم بود بيزحمت تو پيغام خصوص بگو اينجوري مارو هم از نون خوردن ميندازي و هم از نفس كشيدن!!!
اما درمورد پخش كننده لوح فشرده بايد بگم كه حق با شماست، منم خيلي وقته كه بهش شك كردم ولي بقول شاعر:
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
آخه من و اون بيچاره با هم رفاقت ها داشتيم چه فيلمهايي كه با هم ديديم ، چه موسيقي هايي كه با هم گوش داديم و چه ديتا هايي كه با هم رد و بدل كرديم، صميميت ما آنچنان بالا ست که فقط مولانا میتونه از توصیفش بر بیاد:
من درد تو را ز دست، آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست، تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صدهزار درمان ندهم
اگر در برابر اون چه که سفرنامه ای پر از رنج گیگ های پریده :( و خوشی ناز های ابونتویی ;) بر شما گذشته، شما روی ناصر خسرو را سفید نموده اید :P
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتادهاند که ما صید لاغریم