انجمن‌های فارسی اوبونتو

جامعه کاربران => کافه اوبونتو => نویسنده: جعفر فرقانلوژ در 16 اردیبهشت 1401، 11:00 ق‌ظ

عنوان: خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: جعفر فرقانلوژ در 16 اردیبهشت 1401، 11:00 ق‌ظ
سلام
توی این سه چهار سال انجمن تنها سر گرمی و مکان اوقات فراغت و بهترین شبکه اجتماعی برای من بوده
هر کسی اینجا خاطرات از قدیم یا حتی همین چند وقته داشته
مثلا اوایلی که اومده بودم انجمن یادم نیست کجا بود ولی اسحاق اومده بود از شوخی گفت که من۱۱ سالمه من هم باور کرده بودم ! حتی بهش پیام خصوصی هم دادم (اسحاق رو که میشناسید    من اون وقت نمیشناختم  :D)
دوستان هم از جمله سودو و ارتین شدیدا من رو ازار دادند
حتی دیشب خواب دیدم به انجمن دکمه تشکر اضافه شده بود و جناب بهزادی هم امضا شون رو عوض کرده بودند نوشته بودند
«اگر این ارسال بهت کمک کرد، دکمه تشکر را فشار دهید »  :D

شما چه خاطره ای از انجمن دارید ؟
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 16 اردیبهشت 1401، 11:44 ق‌ظ
نقل‌قول
دوستان هم از جمله سودو و ارتین شدیدا من رو ازار دادند
ازار ؟ من چیکارت داشتم ؟ اوایل یکم دعوا داشتیم سر درست نوشتن ! بعد دوست شدیم دیگه 😂
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 16 اردیبهشت 1401، 01:26 ب‌ظ
سلام
توی این سه چهار سال انجمن تنها سر گرمی و مکان اوقات فراغت و بهترین شبکه اجتماعی برای من بوده
هر کسی اینجا خاطرات از قدیم یا حتی همین چند وقته داشته
مثلا اوایلی که اومده بودم انجمن یادم نیست کجا بود ولی اسحاق اومده بود از شوخی گفت که من۱۱ سالمه من هم باور کرده بودم ! حتی بهش پیام خصوصی هم دادم (اسحاق رو که میشناسید    من اون وقت نمیشناختم  :D)
دوستان هم از جمله سودو و ارتین شدیدا من رو ازار دادند
حتی دیشب خواب دیدم به انجمن دکمه تشکر اضافه شده بود و جناب بهزادی هم امضا شون رو عوض کرده بودند نوشته بودند
«اگر این ارسال بهت کمک کرد، دکمه تشکر را فشار دهید »  :D

شما چه خاطره ای از انجمن دارید ؟من؟ \\:D/ من بی آزارم بابا :oops:
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: میمو ☕ در 16 اردیبهشت 1401، 04:04 ب‌ظ
توی این سه چهار سال انجمن تنها سر گرمی و مکان اوقات فراغت و بهترین شبکه اجتماعی برای من بوده
کلا یه سال و هشت ماه از عمر اکانتت گذشته، چطور سه چهار سال شد!؟
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: Issac در 16 اردیبهشت 1401، 04:12 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 16 اردیبهشت 1401، 04:19 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
تا اونجایی یه قهوه برا من بریز دستت درد نکنه \\:D/
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: میمو ☕ در 16 اردیبهشت 1401، 04:23 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
رو چشمم اسحاق جون.
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: جعفر فرقانلوژ در 16 اردیبهشت 1401، 09:51 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
ذکر خیر شما بود پیداتون شد  :D
سه چهار سال از روز اول اشنایی با گنو لینوکس
یک سال خورده ای هم حساب انجمن ()
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: میمو ☕ در 16 اردیبهشت 1401، 10:00 ب‌ظ
ای بابا
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 16 اردیبهشت 1401، 10:45 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
ذکر خیر شما بود پیداتون شد  :D
سه چهار سال از روز اول اشنایی با گنو لینوکس
یک سال خورده ای هم حساب انجمن ()
مهرداد جان بدی دیدی ببخش من قصد اذیت ندارم داداش :-X
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ABOLDOM در 17 اردیبهشت 1401، 04:10 ق‌ظ
نقل‌قول
مهرداد جان بدی دیدی ببخش من قصد اذیت ندارم داداش :-X
حلالت نمیکنه داش عذابی بد در اینتظار شوماست

دمت گرم مهرداد منم بهت خصوصی دادم رومو سیا کردی داش 😂 بی شوخی ولی باهات حال میکنم ایول
من خاطراتم با خاطرات یکم چیز شد کسایی که ۱۵ سال پیش انگار تو زمان حال بودن و مایی که انگار تو زمان حال هستیم ولی در گذریم(:
پ‌ن: مطالب چرت پرت فلسفی زیاد نگم شب شماهم بخیر
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: BiG در 17 اردیبهشت 1401، 01:04 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
ذکر خیر شما بود پیداتون شد  :D
سه چهار سال از روز اول اشنایی با گنو لینوکس
یک سال خورده ای هم حساب انجمن ()
نه دیگه گفتی ۳ ۴ سال که توی انجمن بودم.
نقل‌قول
توی این سه چهار سال انجمن تنها سر گرمی ...

خواب انجمن هم می‌دیدی!؟  ;D  :o
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 17 اردیبهشت 1401، 02:28 ب‌ظ
سلام،
محمد جان؛ این وقتِ روز کار دیگه‌ای نداری که میری نمایهٔ بقیه رو نگاه می‌کنی، بزار بچه‌ها یکم خالی ببندن. اصلا من برم یه فنجون پیدا کنم چایی بخورم.
ذکر خیر شما بود پیداتون شد  :D
سه چهار سال از روز اول اشنایی با گنو لینوکس
یک سال خورده ای هم حساب انجمن ()
نه دیگه گفتی ۳ ۴ سال که توی انجمن بودم.
نقل‌قول
توی این سه چهار سال انجمن تنها سر گرمی ...

خواب انجمن هم می‌دیدی!؟  ;D  :o
من یه بار خواب دیدم واقعا یه کافه هست اسمش اوبونتو هست با دوستان نشستیم بحث فلسفی میکنیم آقای بهزادی هم از گنوم تعریف میکرد بقیه اش رو یادم نیست
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: جعفر فرقانلوژ در 17 اردیبهشت 1401، 03:26 ب‌ظ
نه دوستان شرمنده فکر کنم ازار یکم درست منظور رو نرسونده
در هر صورت جزو خاطرات انجمه
من رو ببخشید اگه لحنم بد بوده  :) (چرا از این استکر دست ها نداریم ؟ 🙏 خودم دارم !)
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 17 اردیبهشت 1401، 09:20 ب‌ظ
نقل‌قول
من یه بار خواب دیدم واقعا یه کافه هست اسمش اوبونتو هست با دوستان نشستیم بحث فلسفی میکنیم آقای بهزادی هم از گنوم تعریف میکرد بقیه اش رو یادم نیست
چقدر شبیه خیال پردازی یکی از دوستان هست خوابت (https://forum.ubuntu-ir.org/index.php?topic=154427.msg1206120#msg1206120) کپی بدون ذکر نام نویسنده ؟
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 17 اردیبهشت 1401، 09:39 ب‌ظ
نقل‌قول
من یه بار خواب دیدم واقعا یه کافه هست اسمش اوبونتو هست با دوستان نشستیم بحث فلسفی میکنیم آقای بهزادی هم از گنوم تعریف میکرد بقیه اش رو یادم نیست
چقدر شبیه خیال پردازی یکی از دوستان هست خوابت (https://forum.ubuntu-ir.org/index.php?topic=154427.msg1206120#msg1206120) کپی بدون ذکر نام نویسنده ؟
نه جدی دیدم
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ABOLDOM در 18 اردیبهشت 1401، 02:04 ق‌ظ
و من هر گفت و گویی میرم sudo درحال فراری دادن آرتین از انجمن هست :D جدی چیزی شده این چند روزه شیران خیلی به هم میفتن؟!
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 18 اردیبهشت 1401، 10:48 ق‌ظ
و من هر گفت و گویی میرم sudo درحال فراری دادن آرتین از انجمن هست :D جدی چیزی شده این چند روزه شیران خیلی به هم میفتن؟!
بررسی کنی فرسته هاشو میبینی چرا تا حالا دو تا ( اخطار ) گرفته ، اونم پشت سر هم !
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 18 اردیبهشت 1401، 01:08 ب‌ظ
و من هر گفت و گویی میرم sudo درحال فراری دادن آرتین از انجمن هست :D جدی چیزی شده این چند روزه شیران خیلی به هم میفتن؟!
بررسی کنی فرسته هاشو میبینی چرا تا حالا دو تا ( اخطار ) گرفته ، اونم پشت سر هم !
من دوتا گرفتم چون یه بار wps افیس رو معرفی کردم بعدا فهمیدم نرم افزار آزاد نیست مگر نه هیچ کار خلاف قوانین دیگه ای نکردم الانم دیگه از اون نرم اغزار استفاده نمیکنم ولی برای خودمم سواله چرا دوتا اخطار بابت یه خطا
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ABOLDOM در 18 اردیبهشت 1401، 08:50 ب‌ظ
نقل‌قول
بررسی کنی فرسته هاشو میبینی چرا تا حالا دو تا ( اخطار ) گرفته ، اونم پشت سر هم !
یکم احساس میکنم با فضای انجمن آشنا نشده شبیه به جاهای دیگه حرف میزنه :) من خودمم گاهی پر حرف میشم ولی نه برا فرستاده بیشتر

نقل‌قول
من دوتا گرفتم چون یه بار wps افیس رو معرفی کردم بعدا فهمیدم نرم افزار آزاد نیست مگر نه هیچ کار خلاف قوانین دیگه ای نکردم الانم دیگه از اون نرم اغزار استفاده نمیکنم ولی برای خودمم سواله چرا دوتا اخطار بابت یه خطا
وعهه چه سابقه خوبیم دارید تو تشویق ??? آرتین یکم فضارو دوستانه تر نگاه کن البته با فاصله تر از تلگرام و.. اینجام دور هم جمع شدیم یه موقع بحث علمی یه موقع کمک  یه موقع شوخی میکنیم و حرف میزنیم(کافه) انجمن شبیه یه گروه با اعضای خودمونی نگاه کن به قول نمایه یکی در انجمن خلاصش (ما کاربر نیستیم رفیق هستیم)
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 18 اردیبهشت 1401، 08:55 ب‌ظ
انصافا تو این انجمن یکی از با مرام ترین و دوست داشتنی ترینِ رفقا ، ali-n هست ، مهربون و خوش قلب ، ایول پسر ، تاج سری ، همینجوری عشق بمون : )
( اون اپشن -n که به ali دادی چیکار میکنه ؟ 😂 بنظر میاد باید یه پارامتری چیزی بگیره ! )
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 18 اردیبهشت 1401، 09:00 ب‌ظ
نقل‌قول
بررسی کنی فرسته هاشو میبینی چرا تا حالا دو تا ( اخطار ) گرفته ، اونم پشت سر هم !
یکم احساس میکنم با فضای انجمن آشنا نشده شبیه به جاهای دیگه حرف میزنه :) من خودمم گاهی پر حرف میشم ولی نه برا فرستاده بیشتر

نقل‌قول
من دوتا گرفتم چون یه بار wps افیس رو معرفی کردم بعدا فهمیدم نرم افزار آزاد نیست مگر نه هیچ کار خلاف قوانین دیگه ای نکردم الانم دیگه از اون نرم اغزار استفاده نمیکنم ولی برای خودمم سواله چرا دوتا اخطار بابت یه خطا
وعهه چه سابقه خوبیم دارید تو تشویق ??? آرتین یکم فضارو دوستانه تر نگاه کن البته با فاصله تر از تلگرام و.. اینجام دور هم جمع شدیم یه موقع بحث علمی یه موقع کمک  یه موقع شوخی میکنیم و حرف میزنیم(کافه) انجمن شبیه یه گروه با اعضای خودمونی نگاه کن به قول نمایه یکی در انجمن خلاصش (ما کاربر نیستیم رفیق هستیم)
آره داداش  یه بار اون رو معرفی کردم دوتا اخطار گرفتم به سود هم خصوصی گفتم این موضوع رو نمیدونم چرا تو فضای عمومی گفت بله من آشنا نیسنم  :oops: خیلی از دوستان مثل دراگون جان با آرامش و حوصله جواب میدن خیلی خوبه ولی بعضی دوستان خیر
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 18 اردیبهشت 1401، 09:20 ب‌ظ
باشه بابت این مورد درست میگی ، کارم ناپسند بود ، خشم گرفته بود منو
تا حالا این اندازه کسی عصبیم نکرده بود توی این ۲۱ سال راستش
ولی وقتی میبینی همه به یکی میگن نقل قول بیخودی نکن و میپذیره اما هربار پشت گوش میندازه ، یا موارد دیگه ، تو عصبی نمیشی و رو مخت نمیره اون فرد ؟ من دیگه به این مشاجره ها ادامه نمیدم ، عوضش تو هم یکم عوض شو : )
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ABOLDOM در 18 اردیبهشت 1401، 10:12 ب‌ظ
فداتوم SUDO تو دلم مونده بود منم تو دوستانت خطاب کنی😂 ، مرسی عشقی خیلیا همینطورن خجالتم دادی سید :) اکثرا برعکسش بهم میگن(: (قلب)
(معنی خاصی نداره بخام مخفف بگم احتمالا اون زمان مخفف non  مد نظرم بود که اینم معنا مهمی نداره🙃)

نقل‌قول
توی این ۲۱ سال راستش
اععع جدی من فکر میکردم ۱۶ سالته از منم که بزرگ تری داداش خوشبختم

ویرایش:
نقل‌قول
دوستان مثل دراگون جان با آرامش و حوصله جواب میدن خیلی خوبه ولی بعضی دوستان خیر
سعی کن درک کنی حتا اگه نشدی هرکی اندازه حوصلش شاید کاری دارن یا وضعیتشون یکم بی حوصله کرده بعضیارو بیخیال :)
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 18 اردیبهشت 1401، 11:03 ب‌ظ
فدات علی جون‌، توی رفقا صدر جدولی داش
میگی خیلی ها همینطورن ولی تو این مدت ، هیچ کسو اینقدر مهربون و خوش قلب ندیدم ، دلت واقعا پاکه : ) دست کم من اینجوری می بینم !
۲۰ و خورده ای ام ولی خب توی سال ۲۱ ام حساب میشم دیگه !
ولی قبول دارم ، روحیه جوون تری دارم ، انگار ۱۶ سالمه لابد

نقل‌قول
سعی کن درک کنی حتا اگه نشدی هرکی اندازه حوصلش شاید کاری دارن یا وضعیتشون یکم بی حوصله کرده بعضیارو بیخیال
دکمه ویرگولت خراب شده ؟
( سعی کن درک کنی حتا اگه نشدی ، هرکی اندازه حوصلش ، شاید کاری دارن یا وضعیتشون یکم بی حوصله کرده بعضیارو ، بیخیال )
اینجوری بهتر میشه خوندش نه ؟ قصدم ایراد گرفتن نیست ، فقط یکم سخت میشه خوند اونجوری : )
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: hartin در 18 اردیبهشت 1401، 11:10 ب‌ظ
دارم سعی میکنم عوضشم  ](*,)
معتاد به نقل قول
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ABOLDOM در 18 اردیبهشت 1401، 11:53 ب‌ظ
عزیزی، لابد دلت پاکه که اینجوری میبینی(:
نقل‌قول
اینجوری بهتر میشه خوندش نه ؟ قصدم ایراد گرفتن نیست ، فقط یکم سخت میشه خوند اونجوری : )
کاملا درسته، تنها با سه ویرگول نوشته رو بهتر کرد
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: ɴɪᴍᴀ در 19 اردیبهشت 1401، 10:55 ق‌ظ
فکر کنم این موضوع بهتر بود اینجا باشه: https://forum.ubuntu-ir.org/index.php?topic=154917.0;topicseen

نه انجمن  \\:D/ :D
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: norouzi90 در 19 اردیبهشت 1401، 11:14 ب‌ظ
۱- حضرت Issac :
  اوایل با بیاناتشان اشک من را هم در می آورد ولی بعدا فهمیدم که ایشان را نمی شود شناخت مگر آنکه با این ضرب المثل آشنا باشی: 
جور اسحاق به ز مهر پدر (ترجمه ضرب المثل جور استاد به ز مهر پدر ).
الان چنان شیفته اش شده ام که دوست دارم یک چماق بردارد و کل ایران را دنبالم کند یا اگر وقت اینکار را ندارد یک شماره تلفن  بدهم روزی یکی دو ساعت
هر چه متلک دارد بارم کند ، فکر کنم از یوگای آساناها بیشتر آدم را به حالت سامادهی ( در این مرحله، دیگر سالک میان خود، خدا و هستی هیچگونه جدایی نمی بیند.) می رساند.
مخصوصا اون مرغ و خروسهایش ( اگر تا حالا سرشان را نبریده باشد) نفس آدم را از حیرت بند می آورد.
بار الها خودت خوب می دونی  یا گوشی برداشته هی از مرغ و خروس عکس میاندازه یا گیرداده به بارون و برف یا افتاده به جان بچه های مظلوم انجمن،
اصلا می خواهم یک نامه به ناسا بنویسم و از آنها بخواهم که ایشان را بفرستند به مریخ ، فکر کنم آدم فضایی ها با یوفوهایشان از آنجا کوچ کنند به کهکشان دیگر ( محتملا کهکشان آندرومدا )  البته با اخذ تعهد از ایشان که دیگر دنبالشان نکند!

۲- آقا مهرداد:
گفت که :
سلام
قراره چند ماهی یا بیشتر انجمن نباشم (به دلایلی انجمن نمیام مگرنه جایی نمیرم )برای همین گفتم بیام به دوستان بگم (تا نگران نشن  ;D
در هر صورت خوبی بدی دیدید حلال کنید
نظری پیشنهادی انتقادی خاطره ای چیزی اگه دارید این اخر عمری  :Dبگید
این اخرین ارسالمه ارسال های این موضوع رو نگاه می کنم ولی پاسخی نمیدم چون میخوام خارج بشم
ویرایش : اگه کاری باهام داشتید هر چند وقت ایمیلم رو چک می کنم
خداحافظ

 من هم مشغول گریه و زاری از فراق ایشان در کنج خانه بودم که ناگهان دیدم از در انجمن نرفته بیرون از پنجره تشریف آورده اند تو.
آقا مهرداد هی اینجوری به ما شوک نده ، یک دفعه می بینی پس افتادیم!

۳- آقای بهزادی:
دو سال نون و نمک ایشان را خوردم آخر سر :

۴. برای پشتیبانی اختصاصی، پیام خصوصی بده که شماره کارتم رو برات بفرستم.
سر پیری نمی دانم سر کدوم چهار راه بروم گدایی تا پول جور کنم تا از پشتیبانی اختصاصی برخوردار بشوم.
یا از این به بعد سر به سر بزرگان نگذارم و خدایم را شاکر باشم و از همان پشتیبانی عمومی ( مفتکی) استفاده نمایم.



روی ماه همه بچه های گل انجمن را از راه دور می بوسم.


عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: سودو. در 19 اردیبهشت 1401، 11:55 ب‌ظ
😂😂😂
( چقدر لفظ قلم ! )
عنوان: پاسخ : خاطرات انجمن
ارسال شده توسط: جعفر فرقانلوژ در 20 اردیبهشت 1401، 02:13 ب‌ظ
نقل‌قول
آقا مهرداد هی اینجوری به ما شوک نده ، یک دفعه می بینی پس افتادیم!

نه دیگه گفتم که شک داده نشه دیگه مگرنه یک دفعه میزارم میرم خوب  ;D