۱- حضرت Issac :
اوایل با بیاناتشان اشک من را هم در می آورد ولی بعدا فهمیدم که ایشان را نمی شود شناخت مگر آنکه با این ضرب المثل آشنا باشی:
جور اسحاق به ز مهر پدر (ترجمه ضرب المثل جور استاد به ز مهر پدر ).
الان چنان شیفته اش شده ام که دوست دارم یک چماق بردارد و کل ایران را دنبالم کند یا اگر وقت اینکار را ندارد یک شماره تلفن بدهم روزی یکی دو ساعت
هر چه متلک دارد بارم کند ، فکر کنم از یوگای آساناها بیشتر آدم را به حالت سامادهی ( در این مرحله، دیگر سالک میان خود، خدا و هستی هیچگونه جدایی نمی بیند.) می رساند.
مخصوصا اون مرغ و خروسهایش ( اگر تا حالا سرشان را نبریده باشد) نفس آدم را از حیرت بند می آورد.
بار الها خودت خوب می دونی یا گوشی برداشته هی از مرغ و خروس عکس میاندازه یا گیرداده به بارون و برف یا افتاده به جان بچه های مظلوم انجمن،
اصلا می خواهم یک نامه به ناسا بنویسم و از آنها بخواهم که ایشان را بفرستند به مریخ ، فکر کنم آدم فضایی ها با یوفوهایشان از آنجا کوچ کنند به کهکشان دیگر ( محتملا کهکشان آندرومدا ) البته با اخذ تعهد از ایشان که دیگر دنبالشان نکند!
۲- آقا مهرداد:
گفت که :
سلام
قراره چند ماهی یا بیشتر انجمن نباشم (به دلایلی انجمن نمیام مگرنه جایی نمیرم )برای همین گفتم بیام به دوستان بگم (تا نگران نشن
در هر صورت خوبی بدی دیدید حلال کنید
نظری پیشنهادی انتقادی خاطره ای چیزی اگه دارید این اخر عمری :Dبگید
این اخرین ارسالمه ارسال های این موضوع رو نگاه می کنم ولی پاسخی نمیدم چون میخوام خارج بشم
ویرایش : اگه کاری باهام داشتید هر چند وقت ایمیلم رو چک می کنم
خداحافظ
من هم مشغول گریه و زاری از فراق ایشان در کنج خانه بودم که ناگهان دیدم از در انجمن نرفته بیرون از پنجره تشریف آورده اند تو.
آقا مهرداد هی اینجوری به ما شوک نده ، یک دفعه می بینی پس افتادیم!
۳- آقای بهزادی:
دو سال نون و نمک ایشان را خوردم آخر سر :
۴. برای پشتیبانی اختصاصی، پیام خصوصی بده که شماره کارتم رو برات بفرستم.
سر پیری نمی دانم سر کدوم چهار راه بروم گدایی تا پول جور کنم تا از پشتیبانی اختصاصی برخوردار بشوم.
یا از این به بعد سر به سر بزرگان نگذارم و خدایم را شاکر باشم و از همان پشتیبانی عمومی ( مفتکی) استفاده نمایم.
روی ماه همه بچه های گل انجمن را از راه دور می بوسم.