نویسنده موضوع: یک داستان کوتاه... (دفعات بازدید: 28417 بار)

مرتضی علیرضایی

نه هنوز به فیض شهادت در راه آزادی نرم افزار نرسیدم... ولی دارم جانباز می شم....!
به جای خرما و حلوا هم می تونید سی دی و دی وی دی اوبونتو پخش کنید.

علیرضا طالقانی

من که شروع کردم از الان تبلیغ انتشار ماهیخوار رو! هر جا می رم ی دوساعتی روضه میرم برای ملت !

حالا چ ربطی ب سی دی پخش کردن داره! خودم هم نمی دونم!
کار مفیده هستش دیگه! در راه آزادی $\\:D/$

Maasen

سلام
چرا بلوزهای اوبونتو و فودرا از توی سایت حذف شدن ؟؟!!!!

mohi

چون تموم شدن!

Mehdi

آقا Mohi این دفه سایزبندی و رنگ یادتون نره

ams · « **پاسخ #65 :** 29 بهمن 1387، 04:23 ب‌ظ »

خوب بود

ناربه · « **پاسخ #66 :** 30 بهمن 1387، 10:12 ب‌ظ »

به نظر من اصلا داستان جالب نبود بلکه تبلیغاتی بود{و بیمزه}

هر کسی نظر خودشو داره

Mehdi · « **پاسخ #67 :** 30 بهمن 1387، 10:28 ب‌ظ »

به نظر من اصلا داستان جالب نبود بلکه تبلیغاتی بود{و بیمزه}

جامعه نرم‌افزار آزاد برای رشد به این تبلیغات (اگه اسمشو میگذارید تبلیغات) خیلی نیاز داره!
بامزه یا بی‌مزه هرکسی هرچی میتونه انجام میده

مرسی بچه‌ها... بیشتر لطفا

ams · « **پاسخ #68 :** 24 اسفند 1387، 03:52 ب‌ظ »

فکر کنم یک داستان نیمه کوتاه

انجمن‌های فارسی اوبونتو