براستی که این است گفتمان غیر رسمی و خودمانی به دیدگاه شریف تو ؟ اخر چگونه چنین چیزی ممکن است ؟ همین هم به خودی خود برایم بس دشوارست و طاقت فرسا و بسیار سخت سبب موجبات رنجش و آزار ذهن مرا شدید فراهم گردانیده است درک و فهمیدن این مقوله که ساده و خودمانی چه معنایی را دارد برایت تداعی میکند ! جوری واژه برمیگزینی که گویی هخامنش است که بر این سرزمین حکومت میکند نه خامنه ! چنان لغت برمیچینی که کس پندارد با حکیم ابوالقاسم فردوسی در مفحلی نشسته عارفانه گرم سخن در باب اداب ادب !
سلمنا!سلمنا!تسلیم!تسلیم!
یاللعجب! این بیان شیوا و زیبا در کنار شأنِ این واژگان معنادار، چگونه ممکن است؟
برنمیتابم سخن، چونان که تو گویائی!
نتوانم چنین خوش نویسم چونان که تو خطاطی!
نتوانم شعر سرایم، چونان که تو شاعری !
ما سنگِ سنگ کرهٔی زمین و شما نور تابان آندرومدا!
تسلیم! کلمه و واژه ندانم چونان که تو دانایی!
حقا که من حتی نادانِ شاگردانت هم نباشم.
یارای تو از چه چیز ساطع میشود که هخامنه و خامنه را چنین زیبا و معنادار در کنار یکدیگر گویا شدی؟
در چگونگی بیان این جمله در تأملم ما بقی که جای خود دارد!
تسلیم! در باب ادب بر من آموزشگری باش تا اگر ادیبی در مقابلم زبان به واژگان باز کرد، قوای درود و پاسخ داشته باشم!
شما ٱدبا چطور واژگان را زیبا و شیوا منتخب هستید ؟
کار من شعبده با کلمات و کار شما عیان کردن شأن کلمات است!
نیت من فریفتن و نیت شما فریبِ فریفتن است!