انجمن‌های فارسی اوبونتو

لطفاً به انجمن‌ها وارد شده و یا جهت ورود ثبت‌نام نمائید

لطفاً جهت ورود نام کاربری و رمز عبورتان را وارد نمائید


توزیع گنو/لینوکس اوبونتو ۲۰ ساله شد 🎉

نویسنده موضوع: مشاعـــــــــــــــــره  (دفعات بازدید: 179096 بار)

0 کاربر و 2 مهمان درحال مشاهده موضوع.

آفلاین shovalie

  • Full Member
  • *
  • ارسال: 223
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #630 : 15 امرداد 1389، 02:26 ب‌ظ »
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمندان باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گونیا باور نمی دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
بنده پیر خراباتم که درویشان او / گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
یارب این نودولالتان را با خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
بر در می خانه عشق ای ملک,تسبیح گوی / کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند
حسن بی پایان او چندانکه عاشق می کشد / زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می کند
ای گدای خانقه برجه که دز دیر مغان / می دهند آبی و دلها را توانگر می کند
خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود / کاین هوسناکان دل . جان جای دیگر می کنند
صبحدم از عرش می آمد خروشی , عقل گفت / قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
ــــــــــــــــــــــــ
بنازم حافظ عجب شعری گفته!!!!!
بازم تشکر از کاکام(ایمان)!! 
« آخرین ویرایش: 15 امرداد 1389، 06:34 ب‌ظ توسط shovalie »

آفلاین Chihiro Behzadi

  • Newbie
  • *
  • ارسال: 1
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #631 : 22 امرداد 1389، 11:56 ب‌ظ »
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت           دائماً یکسان نباشد حال دوران غم نخور

آفلاین eMan

  • High Hero Member
  • *
  • ارسال: 1366
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #632 : 23 امرداد 1389، 12:45 ق‌ظ »
رو به ماه آورد مريخ و بگفتش هوش دار
تا نلافی تو ز خوبی هان و هان اين است او
شمس تبريزی شنيدستی ببين اين نور را
کز وی آمد کاسدی های بتان اين است او

جهت تماس با بنده یا از طریق فروم آرچ و یا از طریق وبلاگ آرچ بوک و یا از طریق ایمیل با بنده تماس بگیرید

آفلاین saeedmar

  • Jr. Member
  • *
  • ارسال: 87
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #633 : 25 امرداد 1389، 01:01 ق‌ظ »
ولی تو تا لب معشوق و جام میخواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد

پی نوشت:  :)
(خفه شدم تا حرف و پیدا کردم)
(شعر از حافظ هست)
البته شعر "واویلا لیلی" هم بود ولی خوب حافظ پیش قدم شد
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب        جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب               آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

آفلاین ریچارد استالمن بزرگ!

  • High Sr. Member
  • *
  • ارسال: 694
  • جنسیت : پسر
  • انا المسموم ما عندی به تریاق ولا راقی !
    • بازاریابی چریکی و کسب درامد اینترنتی
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #634 : 25 امرداد 1389، 02:13 ق‌ظ »
صحبت حضرت خواجه شمس الدین شد:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ..... حالا اینکه چیکار داشتنو فعلا بذاریم برای بعد! الان این دو بیت حضرت خواجه خیلی بهم حال میده:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت          که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش!            هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

دال بگو که ریتم بهم نزده باشیم ;)
من نباید چیزى باشم که تو می خواهى ، من را خودم از خودم ساخته ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد و منى که من از خود ساخته ام،آرزوهای من است ،تویى که تو از من می سازى کمبودهایت هستند.
----
ده نکته در استفاده از لینوکس یا آنتی ویندوز!

آفلاین saeedmar

  • Jr. Member
  • *
  • ارسال: 87
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #635 : 25 امرداد 1389، 02:56 ب‌ظ »
دوش آن صنم چه حوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت ار بت نمی پرستی
سلطان من خدا را زلفت شكست ما را     
تا كى كند سياهى چندين دراز دستى
در گوشه سلامت مستور چون توان بود         
تا نرگس تو باما گويد رموز مستى
آن روز ديده بودم اين فتنه ها كه برخاست         
كز سركشى زمانى با ما نمى نشستى
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ 
چون برق ازين كشاكش پنداشتى كه جستى
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب        جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب               آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

آفلاین eMan

  • High Hero Member
  • *
  • ارسال: 1366
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #636 : 25 امرداد 1389، 09:19 ب‌ظ »
یک ازیشان را ندیدم در مقام        رفته بودند از مقام خود تمام
نه به چپ نه راست نه بالا نه زیر       چشم تیز من نشد بر قوم چیر
درها بودند گویی آب گشت       نه نشان پا و نه گردی بدشت
جهت تماس با بنده یا از طریق فروم آرچ و یا از طریق وبلاگ آرچ بوک و یا از طریق ایمیل با بنده تماس بگیرید

آفلاین saeedmar

  • Jr. Member
  • *
  • ارسال: 87
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #637 : 26 امرداد 1389، 01:09 ق‌ظ »
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زان که با معشوق پنهان خوشترست
درد عشق تو که جان می‌سوزدم
گر همه زهرست از جان خوشترست
درد بر من ریز و درمانم مکن
زان که درد تو ز درمان خوشترست
می نسازی تا نمی‌سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشترست
چون وصالت هیچ کس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشترست
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده توفان خوشترست
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشترست
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب        جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب               آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

آفلاین persian007

  • Full Member
  • *
  • ارسال: 188
  • جنسیت : پسر
  • اگه اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش میفتی
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #638 : 29 امرداد 1389، 12:34 ق‌ظ »
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد ؟                     چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد ؟
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات                         آخر به دل خاک فرو خواهی شد

از رباعیات خیام .

آفلاین eMan

  • High Hero Member
  • *
  • ارسال: 1366
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #639 : 29 امرداد 1389، 06:25 ق‌ظ »
در جهان این مدح و شاباش و زهی        ز اختیارست و حفاظ آگهی
جمله رندان چونک در زندان بوند               متقی و زاهد و حق‌خوان شوند
چونک قدرت رفت کاسد شد عمل       هین که تا سرمایه نستاند اجل
قدرتت سرمایه‌ی سودست هین       وقت قدرت را نگه دار و ببین
آدمی بر خنگ کرمنا سوار               در کف درکش عنان اختیار
باز موسی داد پند او را بمهر                  که مرادت زرد خواهد کرد چهر
ترک این سودا بگو وز حق بترس               دیو دادستت برای مکر درس
جهت تماس با بنده یا از طریق فروم آرچ و یا از طریق وبلاگ آرچ بوک و یا از طریق ایمیل با بنده تماس بگیرید

آفلاین دانیال بهزادی

  • ناظر انجمن
  • *
  • ارسال: 19715
  • جنسیت : پسر
  • Urahara Kiesuke
    • وبلاگ
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #640 : 29 امرداد 1389، 09:14 ق‌ظ »
سر اومد زمستون   شکفته بهارون
   گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
کوها لاله‌زارن   لاله‌ها بیدارن
   تو کوها دارن گل گل گل آفتابو می‌کارن
« آخرین ویرایش: 29 امرداد 1389، 09:17 ق‌ظ توسط دانیال بهزادی »
اگه این ارسال بهت کمک کرد، دنبال دکمهٔ تشکر نگرد. به جاش تو هم به جامعهٔ آزادت کمک کن

آفلاین persian007

  • Full Member
  • *
  • ارسال: 188
  • جنسیت : پسر
  • اگه اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش میفتی
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #641 : 29 امرداد 1389، 01:18 ب‌ظ »
نور در کاسه مس ، چه نوازشها می ریزد !
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین می آرد .
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن چهره من پیداست .
چیزهایی هست که نمی دانم .
می دانم ، سبزه را بکنم خواهد مُرد .
می روم بالا تا اوج ، من پُر از بال و پرَم .
راه می بینم در ظلمت ، من پُر از فانوسم .
من پُر از نورم و شن
و پُر از دار و درخت .
پُرم از راه ، از پُل ، از رود ، از موج .
پُرم از سایه برگی در آب :
چه درونم تنهاست .


* سهراب سپهری ( روشنی ، من ، گل ، آب )

آفلاین shovalie

  • Full Member
  • *
  • ارسال: 223
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #642 : 30 امرداد 1389، 09:34 ب‌ظ »
تا هشیارم طرب ز من پنهان است
ور مست شوم در خردم نقصان است
حالیست میان مستی و هشیاری
من بنده آنکه زندگانی است

ـــــــــــــــ
یه شعری بود که میگفت تو که هلویی به من چه / من که گلابیم به توچه
هرچی فکر کردم که چی چی بود یا حتی از کی بود یادم نیومد اگر کسی دارتش لطفا برام بفرستش
« آخرین ویرایش: 30 امرداد 1389، 09:42 ب‌ظ توسط shovalie »

آفلاین Samane

  • Sr. Member
  • *
  • ارسال: 279
  • جنسیت : دختر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #643 : 30 امرداد 1389، 09:40 ب‌ظ »
تا توانی دلی بدست آور، دل شکستن هنر نمی باشد!
امیدوارم همیشه بروز باشید!

آفلاین eMan

  • High Hero Member
  • *
  • ارسال: 1366
  • جنسیت : پسر
پاسخ به: مشاعـــــــــــــــــره
« پاسخ #644 : 30 امرداد 1389، 10:54 ب‌ظ »
در این رقص و در این های و در این هو        میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی می‌دزدد ز مردم               کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد       درآ در آب جو و آب می‌جو
تو گویی کو و کو او نیز سر را               به هر سو می‌کند یعنی که کو کو
ز کوی عشق می‌آید ندایی               رها کن کو و کو دررو در این کو
برو دامان خاقان گیر محکم                چو او باشد چه اندیشی ز باجو
برو پهلوی قصرش خانه‌ای گیر               که تا ایمن شوی از درد پهلو
گریزان درد و دارو در پی تو               زهی لطف و زهی احسان و دارو
سیه کاری و تلخی را رها کن               بر ما زو بیا غلطان چو مازو
از او یابد طرب هم مست و هم می       از او گیرد نمک هم رو و هم خو
از او اندیش و گفتن را رها کن               لطیف اندیش باشد مرد کم گو
جهت تماس با بنده یا از طریق فروم آرچ و یا از طریق وبلاگ آرچ بوک و یا از طریق ایمیل با بنده تماس بگیرید