رمان: مزرعهٔ حیوانات (Animal Farm) (که در ایران به نام قلعهٔ حیوانات نیز شناخته شدهاست)
نویسنده: جورج اورول
رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد
مزرعه حیوانات با رؤیای عدالت اجتماعی و نوید تحقق آن شروع میشود
این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که در اقدامی آرمان گرایانه و انقلابی، صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعه اش فراری میدهند تا خود ادارهٔ مزرعه را به دست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعه خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوکها بهدست دارند، ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به نام ناپلئون همچون آقای جونز به بهره کشی از حیوانات مزرعه میپردازند و هرگونه مخالفتی را سرکوب میکنند.
معروفترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی ترند»
خلاصه فصل اول:
آقای جونز مالک مزرعه مانر به اندازه ای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که منفذ بالای آنرا هم ببندد. تلو تلو خوران به سمت اتاق خواب رفت .به محض خاموش شدن چراغ اتاق خواب ،جنب وجوشی در مزرعه افتاد. میجر پیر ، خوک نر برنده جایزه نمایشگاه حیوانات شب گذشته خواب عجیبی دیده بود وقصد نقل آن برای سایر حیوانات داشت در این فرصت پیش آمده حیوانات به دور میجر در انبار یکی پس از دیگری تجمع کردند . میجر سخنرانی اش را با این سوال آغازید :رفقا ،ماهیت زندگی از چه قرار است ؟ باید اقرار کرد که حیات ما کوتاه و پر مشقت است ،دنیا می آییم وجز قوت لایموتی نداریم .از بین ما آنها که قادر به کاریم تا آخرین رمق به کار گمارده می شویم. به مجردی که از حیز انتفاع بیفتیم با بی رحمی تمام قربانی می شویم. هیچ حیوانی در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از یک سالگی به بالا نچشیده است .هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست .زندگی یک حیوان فقر و بردگی است . علتش این است که، تقریبا تمام دسترنج ما به دست بشر ربوده می شود .بشر یگان دشمن واقعی ماست.بشر را از صحنه دور سازید ،ریشه گرسنگی و بیگاری برای ابد خشک می شود. چرا که بشر یگانه مخلوقی است که مصرف می کند وتولید ندارد... معذلک ارباب مطلق حیوان است.تمام نکبتی که زندگی ما از ظلم بشر سرچشمه گرفته با از میان برداشتنش تمام می شود و مالک دسترنج خود می شویم .پس از آن است که می توانیم آزاد وثروتمند گردیم .پیامی که من برای شما آورده ام "انقلاب" است. هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود ، هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد .بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد.
در این مبارزه باید بین ما حیوانات رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد.بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند. هر موجودی که روی دو پا راه میرود، دشمن است.هر موجودی که روی چهار پا راه میرود یا بال دارد ،دوست است .در مبارزه علیه بشر هرگز نباید به تشبه کنیم حتی زمانی که بر او پیروز گردید از معایب او بپرهیزید. در خوابی که میجر دیده بود سرود حیوانات انگلیس که در کودکی آموخته بود تداعی شد .و آنرا برای بقیه حیوانات خواند و آنها را سخت به هیجان آورد.آنچنان هیجانی که سر و صدای آنها باعث بیدار شدن آقای جونز گردید .وی با رها کردن گلوله ای در سیاهی حیوانات جمع شده در انبار را پرکنده کرد. سرود چنین آغاز میشود:
حیوان سراسر گیتی همه خاموش چشم وگوش به من می دهم مژده ای مسرت بخش خوشتر از این نبود و نیست سخن هان به امید آنچنان روزی کاین بشر محو گردد و نابود وین همه دشتهای سبز جهان
خاصه ما شود چه دیر و چه زود...