سلام
رمیده اند یاران تخت برفت از بین
نفهمیدیم آقا با قاف است یا غین
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
ای قوم، سر نهاده به دامان كیستید؟
آشفتهاید، بیسروسامان كیستید
آتش بیار معركه غرب گشتهاید
با پختگان جنگ به خامی طرف شدید
محصول التقاط و نفاق و شرارت است
كالای تلخ قافلهسوز دكانتانآتش به جانتان كه زتقوا بریدهاید
اندیشههای سمیتان نوش جانتان
ای غرب باوران، پی غصب حكومتید
گوسالههای فلسفه در طور میبرید
یا در پی جدایی دین از سیاستید
این آرزو چو خاطره در گور میبرید
ای بردگان هرزگی سلطنت طلب
مازندهایم و دوره مشروطیت گذشت
خیل یلان همواره به پا ایستادهاند
درقامت قبیله مردان، نشست نیست
ماییم از تبار شهیدان كربلا
در جبهه تلاطم ما، داغ ننگ نیست
ما فتنه را به سرخی خون دفع میكنیم
ما را به دفن شمایان درنگ نیست
مردان روزگار، شبیخون نمیخورند
وقتی علاج واقعه در خون تپیدن است
هنگام رقص مرگ من، آتش بپا كنید
فولاد را علاج عطش آب دیدن است
ای گرگهای زخمی پنهان و آشكار
ای در كمین نشسته شیران روزگار
چندی است در حوالی ما زوزه میكشید
برخاك خون گرفته ماپوزه میكشید
جز انهدام نسل شما هیچ چاره نیست
در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شاعر : محمد رضا آغاسی