من سال ۸۲ از طریق یکی از دوستان یک cd گنو/لینوکس کارآمد گرفتم، کار بچههای شریف بود، یک دسکتاپ KDE فارسی مبتنی بر سوزه. نسبتا برام جالب بود ولی اون موقعها هنوز تو حال و هوای ویندزد بودم.
گذشت تا سال ۸۶ یا ۸۷ آقای سعید زبردست بزرگوار تشریف آوردن برنامه صفر و یک (که از شبکه آموزش پخش میشد) و درباره اوبونتو صحبت کردن، فردای اون روز رفتم یه اوبونتو ۸.۰۴ و یکی هم ۸.۱۰ تهیه کردم و بهصورت لایو بالا آوردم، اون موقعها چون از نبود ADSL رنج میبردم همینطوری تو محیط زنده کمی باهاش ور میرفتم و کلی حال میکردم برای خودم، قضیه به همین منوال بود تا سال ۸۸ یا ۸۹ بود که ۱۰.۰۴ منتشر شد، منم که ADSL گرفته بودم افتادم بهجون سیستم، پیش خودم گفتم من دیگه از فردا توف هم تو صورت ویندوز نمیندازم، هیچی دیگه، عاغا دودمان ویندوز رو به باد میدادم، سریع یه اوبونتو نصب میکردم و بعدش یهو ۵۰۰ مگ دانلود انواع و اقسام برنامهها، یه دو روز خوش بودم بعد میدیدم در واقع هیچ کاری نمیتونم با این بکنم، دوباره همه رو پاک میکردم و ویندوز نصب میکردم، تا سال ۹۰ این شده بود کار هر هفته من، ویندوز رو پاک کن، اوبونتو رو پاک کن.
تا وقتی که اوبونتو ۱۲.۰۴ منتشر بشه، این هارد کامپیوتر منو میدید فرار میکرد!
از بس که هی فرمتش کرده بودم!
اگر بدونین چقدر ترافیک خرج این اوبونتو کردم، یه بار تو سه هفته ۳۶ گیگابایت دانلود کردم، اگر بدونید چقدر فحش به این اوبونتو و کنونیکال دادم من!
خلاصه اوبونتو ۱۲.۰۴ رو نصب کردم کنار ویندزد و کم کم باهاش کار کردم، تعصب رو کنار گذاشتم و در مورد فلسفه نرمافزارهای آزاد تحقیق کردم، از اون به بعد دنبال معادلهای آزاد برای برنامههای مورد نیازم گشتم، رفته رفته استفادم از ویندوز کم و کمتر می شد تا اینکه حذفش کردم و به صورت ویرچوال نصب کردم، و الان هم که از ۱۲.۱۰ استفاده میکنم یک سالی میشه که از اون ویندزد لعنتی کنده شدم.
در تمام این پنج سال یه نیرویی بود که منو هی به سمت اوبونتو میکشید و منو بهش علاقهمند میکرد و الان که فکر میکنم، عقیده دارم زحمات کسانی که بدون توقع به پیشرفت فرهنگ آزادی کمک میکنن باعث ایجاد این نیرو بوده، نیرویی که هیچ جای دیگه نمیتونیم سراغشو بگیریم، پس من هم سعی میکنم تا حد توان به پیشرفت و نمو هم نرمافزار آزاد و هم اندیشه ناب پشت اون کمک کنم.
این بود ماجرای آشنایی من با گنو! امیدوارم خسته نشده باشین.